کتاب اوگی و من
معرفی کتاب اوگی و من
کتاب اوگی و من نوشتهٔ آر. جی. پلاچیو با ترجمهٔ فرح بهبهانی در نشر پیدایش منتشر شده است.
درباره کتاب اوگی و من
کتاب اوگی و من بهنوعی ادامهٔ کتاب اعجوبه است. رمان اعجوبه در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و ۲ سال بعد برندهٔ جایزهٔ دانشآموزان مین و در سال ۲۰۱۵ هم برندهٔ جایزهٔ مارک تواین شد. اعجوبه داستان پسری به اسم اوگی است که با دیگران تفاوت دارد. این کتاب سه بخش دارد. بخش اول از زبان جولیان است. جولیان هیچوقت دوست نداشته کنار اوگی باشد، ولی وقتی تعطیلات تابستان را کنار مادر بزرگش میگذراند نظرش دربارهٔ اوگی عوض شود.
دومین داستان کوتاه در اوگی و من، پلوتو است که از نگاه قدیمیترین دوست اوگی، کریستوفر روایت میشود. داستان سوم کتاب اوگی و من، شینگالینگ است که از نگاه شارلوت نقل میشود، تنها دختری که آقای توشمن انتخاب میکند تا به اوگی خوشامد بگوید. در سرتاسر کتاب اعجوبه، شارلوت رفتارش دوستانه است؛ ولی ارتباطی دورادور با اوگی دارد.
این کتاب ادامهٔ زندگی اوگی نیست؛ بلکه داستان دوستان او است.
خواندن کتاب اوگی و من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
درباره آر. جی. پلاچیو
آر. جی. پلاچیو نویسندهٔ آمریکایی متولد سال ۱۹۶۳ راکل جارامیلو پلاچیو به همراه همسر و دو فرزندانش در نیویورک زندگی میکنند. او در دبیرستان هنر و طراحی منهتن درس خوانده و سپس در رشتهٔ تصویرسازی دانشکده طراحی پارسونز مشغول به تحصیل شد، او سال دوم دانشگاهش را در پاریس گذراند و سپس برای ورود به رشتهای بهصورت کار حرفهای به نیویورک برگشت. وقتی شروع کرد، کارهایش در چند نشریه چاپ شدند و بعد از آن مدیر هنری چند شرکت انتشاراتی بزرگ کتاب شد، و به شکل حرفهای برای کتابهای داستانی و غیرداستانی نویسندگان طراحی جلد کرد مثل: پل استر و توماس پینچون و...
آر جی پلاچیو اولین کتابش را با عنوان اعجوبه در سال ۲۰۱۲ منتشر کرد و در مدت بسیار کوتاهی تبدیل به یکی از داستانهای موردعلاقهٔ معلمان و دانشآموزان در آمریکا شد. کتابش در ۴۵ کشور منتشر شده و پنج میلیون از این نسخه در جهان به فروش رسیده و در مدت کوتاهی تبدیل به یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز شد.
پلاچیو در مصاحبهای با گاردین گفت ایدهٔ چنین کتابی وقتی به ذهنش رسید که چندین سال قبل وقتی با ۲ پسرش در پارک بودند، دختری را با وضعیتی مشابه به آگوست دید که کنار پسری نشست، پسر با دیدن چهرهٔ دختر جیغ زد، او تعریف میکند که چطور در آن لحظه غم چشمان دختر را دید و هرگز فراموش نکرد و با خود گفت اگر جای مادر آن دختر بودم چه میکردم؟ و ادامه داد حال که با این صحنه مواجه شدهام باید برخورد در این مواقع را به فرزندان خود نیز بگویم، او میگوید وقتی به خانه رفتم شروع به نوشتن کردم و تصمیم گرفتم نگذارم این داستان تمام شود.
کتاب دیگر پلاچیو با نام همهٔ ما شگفتانگیزیم در سال ۲۰۱۷ منتشر شد که هدف تمامی کتابهای او آموزش مهربانی به کودکان و نوجوانان است.
بخشی از کتاب اوگی و من
«خب، چرا اینقدر بزرگش میکنید. دنیا که به آخر نرسیده! بیایید دیگر این ماجرا را تمام کنیم، باشه؟ توی این دنیای بزرگ همه که با هم خوب و مهربان نیستند. اینجوری است دیگر. پس میشود لطفاً تمامش کنید؟ فکر نمیکنید دیگر وقتش رسیده که این همه شور و هیجان را پشت سر بگذاریم و به زندگی خودمان برسیم؟
خدای من!
نمیفهمم. واقعاً نمیفهمم. یک لحظه من محبوبترین بچهٔ کلاس پنجم هستم و لحظهای بعد، نمیدانم. هرچی و این اذیتم میکند. تمام سال این مسئله اذیتم کرده! کاش از اول اوگی پولمن به بیچرپرپ نیامده بود! کاش آن صورت کوچولوی چندشآورش را مثل شخصیت فیلم شبح اپرا مخفی میکرد، یا یک کاری میکرد. ماسکی به صورتش میزد. اوگی، لطفاً صورتت را از جلو چشمم ببر کنار. اگر ناپدید بشوی همهچیز خیلی راحتتر میشود.
لااقل برای من. میدانم که خودش هم اذیت میشود. میدانم که برایش آسان نیست که هر روز خودش را توی آینه نگاه کند، یا توی خیابان راه برود.
ولی این مشکل من نیست. مشکل من این است که از وقتی به مدرسهٔ ما آمده همهچیز فرق کرده است. بچهها فرق کردهاند. من فرق کردهام. و این خیلی اذیتم میکند.
کاش همهچیز همانطوری بود که توی کلاس چهارم بود. چقدر خوش میگذشت. توی حیاط بالابلندی بازی میکردیم، لاف نمیزنم، ولی همه میخواستند من را بگیرند. میدانید؟ وقتی پروژه داشتیم، همه میخواستند یار پروژهٔ من باشند. و هر وقت چیز بامزهای میگفتم همه میخندیدند.
سر ناهار همیشه با دوستهایم سر یک میز مینشستم و گروه ما توی چشم بود. کاملاً توی چشم بودیم. هنری، مایلز، آموس و جک. همه به ما نگاه میکردند! خیلی باحال بود. جوکهای رمزی داشتیم. برای هرچیزی علامت مخصوص خودمان را داشتیم.
نمیدانم چرا همهچیز باید عوض میشد. نمیدانم چرا همه در مورد همهچیز آنطور احمقانه رفتار کردند.
راستش میدانم چرا. به خاطر اوگی پولمن بود. درست لحظهای که خودش را نشان داد، همهچیز از وضعیت قبلی خارج شد. قبلاً همهچیز عادی بود. ولی حالا همهچیز به هم ریخته است. و همهاش هم به خاطر اوست.
و آقای توشمن، راستش همهچیز تقصیر آقای توشمن است.
تماس تلفنی
یادم میآید وقتی آقای توشمن به مامان تلفن زد، مامان آن را خیلی خیلی بزرگ کرد. آن شب سر شام همهاش دربارهاش حرف زد و گفت که آقای توشمن افتخار بزرگی به مامان داده است.
مدیر مدرسهٔ متوسطه به خانهٔ ما تلفن زد و از من خواست که برای خوشامدگویی به یک شاگرد جدید به مدرسه بروم. وای! خبر بزرگ! مامان طوری رفتار میکرد که انگار جایزهٔ اسکار را برده بودم. گفت این نشان میدهد که مدرسه واقعاً بچههای خاص را تشخیص میدهد، و فکر میکرد فوقالعاده است. مامان، آقای توشمن را قبلاً ندیده بود، چون او مدیر مدرسهٔ متوسطه بود و من هنوز در مدرسهٔ ابتدایی بودم، ولی نمیتوانست از قیل و قال کردن دست بردارد و همهاش میگفت که چقدر پشت تلفن دوستانه حرف زده بود.»
حجم
۳۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۷۹ صفحه
حجم
۳۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۷۹ صفحه
نظرات کاربران
من راجبش نظر نمیدم ... چون اونقدر قشنگه که کلمات نمیتونن توصیفش کنن (من از طاقچه نخوندمش) خب من نسخه ی چاپیشو از نشر نی دارم . اگوست ملقب به اگی دچار بیماریه مزخرفیه که صورتش واقعا عجیبه ...همه ازش فرار
عالیه .واقعا محشره
لطفا در بی نهایت قرار بدید🙏
مثل خود شگفتی که نبود، ولی خوب بود