کتاب کارلا و سه وروجک
معرفی کتاب کارلا و سه وروجک
کتاب الکترونیکی «کارلا و سه وروجک» نوشتهٔ آن ام. مارتین با ترجمهٔ سعیده بوغیری در گروه انتشاراتی ققنوس چاپ شده است.
درباره کتاب کارلا و سه وروجک
داستان کارلا و سه وروجک یکی از داستانهای مجموعۀ باشگاه پرستاران بچه است که ماجرای چند دوست نوجوان است که تصمیم میگیرند باشگاه پرستارانی ویژهٔ مراقبت از بچهها تأسیس کنند. همه چیز با فکر کریستی و حمایت دوستانش کارلا، لوسی، ماریآن و کلودیا شروع میشود. اما برخلاف انتظارشان ماجراهای عجیب و غریبی را باید از سر بگذرانند. فکر بکر کریستی، راز لوسی و کارلا و سه وروجک عناوین داستان های این مجموعه است. داستان کارلا و سه وروجک ۵ شخصیت اصلی دارد که مشخصات هرکدام از آنها به این شرح است:
ام: کریستی پارکر، رئیس باشگاه.
لباس مورد علاقه: شلوار جین، کفشهای بسکتبال و کلاهکاسکت.
ویژگیها: کوشا، پرانرژی، قاطع.
تکیهکلام: «من یک فکر بکر دارم...»
علاقهمندیها: ورزش، بهخصوص بسکتبال.
نام: ماریآن کوک، منشی باشگاه.
لباس مورد علاقه: همیشه لباسهای خیلی کلاسیک میپوشد، اما تلاشش را میکند
مدلهای دیگری هم بپوشد!
ویژگیها: خجالتی، توجه فراوان به دیگران، کمی زیادی حساس.
تکیهکلام: «فکر کنم چیزی نمانده گریهام بگیرد.»
علاقهمندیها: گربهاش تیگرو، دوست صمیمیاش لوگان
نام: لوسی مکداگلاس، صندوقدار باشگاه.
لباس مورد علاقه: هر چیزی به محض اینکه مد شود...
ویژگیها: تا بن دندان نیویورکی، گاهی کمی هم فضلفروش!
تکیهکلام: «عشق من نیویورک!»
علاقهمندیها: مد، مد، مد!
نام: کارلا شفر، عضو علیالبدل باشگاه.
لباس مورد علاقه: لباس مناسب برای آفتاب گرفتن در سواحل کالیفرنیا.
ویژگیها: گیاهخوار، بیخیال، خیلی زیبا.
تکیهکلام: «هر کسی هر کاری که دوست دارد انجام بدهد.»
علاقهمندیها: آفتاب، شنهای ساحل و دریا.
نام: کلودیا کوشی، نایبرئیس باشگاه.
لباس مورد علاقه: هنرمند است و لباسها و زیورآلاتش را خودش درست میکند.
ویژگیها: خلاق، مبتکر، سرشار از ایدههای خوب.
تکیهکلام: «این آبنباتهای من کجایند؟»
علاقهمندیها: طراحی، نقاشی، مجسمهسازی (و بیزار از مدرسه).
کتاب کارلا و سه وروجک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب گروه سنی نوجوان است.
بخشی از کتاب کارلا و سه وروجک
«صندوقدار باشگاه لوسی مکداگلاس است. او چند ماه پیش از من به استونبروک آمد. در نتیجه، یک نقطه مشترک با هم داریم. او از نیویورک آمده و میدانم خو گرفتن به زندگی در یک شهر کوچک برایش سخت است. گاهی اوقات درباره این مسئله با هم حرف میزنیم.
بعد نوبت ماریآن کوک است که مرا با بقیه آشنا کرد. او منشی باشگاه و مسئول زمانبندی امور است و قرارها، شماره تلفنها و آدرس مشتریان را یادداشت میکند. بهعلاوه، تمام پولی را که درمیآوریم در این دفترچه یادداشت میکنیم. اما مدیریت این یکی به عهده لوسی است. ما یک دفتر گزارش داخلی هم داریم. کریستی ازمان خواسته گزارش جلسات پرستاری را توی آن بنویسیم تا بقیه هم بدانند در خانوادههایی که برایشان کار میکنیم چه اتفاقاتی میافتد.
ماریآن بهخصوص دوست صمیمی من است. خانه او روبهروی خانه کریستی است که مدتها دوست صمیمی او بود. حالا دیگر من دوست صمیمی ماریآن هستم.
بهتازگی ماجرای عجیبی برایمان پیش آمد. درست بعد از آشنایی ما با هم بود که من و ماریآن متوجه شدیم پدر او و مادر من وقتی نوجوان بودند به یک دبیرستان میرفتند. مهمتر اینکه، با هم فارغالتحصیل شده بودند. ظاهرآ موضوع بین آنها کاملا جدی بوده. چون من و ماریآن چند نامه خیلی رمانتیک پیدا کردیم که آنها سال آخر دبیرستان برای هم نوشته بودند. اما از همه باورنکردنیتر این است که آنها دوباره گاهگاهی همدیگر را میبینند! (ماریآن خیلی کوچک بود که مادرش را از دست داد.) وقتی آدم فکرش را میکند، مغزش سوت میکشد! آقای کوک مردی بسیار جدی و تنهاست. دیگر واقعآ وقتش رسیده بود که از زندگیاش لذت بیشتری ببرد و کمتر به تنها دخترش ماریآن فکر کند. در مورد مادر خودم باید بگویم او هم بعد از جدایی، آنقدر غمگین بود که واقعآ نیاز داشت حال و هوایش را تغییر بدهد!»
حجم
۳۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۳۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه