کتاب هزار و یک شب (عاشقانه های بغدادی)
معرفی کتاب هزار و یک شب (عاشقانه های بغدادی)
کتاب هزار و یک شب (عاشقانه های بغدادی) نوشتهٔ ابراهیم اقلیدی در نشر مرکز چاپ شده است. این کتاب براساس نسخههای عربی تدوین شده است.
درباره کتاب هزار و یک شب (عاشقانه های بغدادی)
با گذشت بیش از ۱۶۰ سال از نخستین ترجمهٔ هزار و یک شب به فارسی، ضرورت ترجمهای جدید و کامل از آن احساس میشد، بهویژه باتوجهبه اینکه تاکنون دهها ترجمهٔ مختلف از این اثر به زبانهای دیگر انجام شده است. مترجم به پیشنهاد نشر مرکز انجام این مهم را عهدهدار شد و ترجمهٔ حاضر ثمرهٔ همکاری و تلاشی ۱۱ساله است. این ترجمه به ۲ صورت ارائه میشود. نخست براساس تقسیمبندی موضوعی داستانها و گردآوردن قصههای هر مقوله در کتابی مستقل و جداگانه و همچنین بهصورتی که در آن قصهها به ترتیب شببهشب حکایت میشوند.
در طبقهبندی مضمونی، کـه کتاب حاضر یکی از مجلدات آن است، قصههای همگون یـا همخانواده کنار هم قـرار میگـیـرند و برجستگـی و ارزش بـرخـی داستـانها که در انبوه پرشمار داستانهای ناهمگون گم بودهاند بهتر نمایانده میشود.
هزار و یک شب دربردارندهٔ بیش از ۲۸۰ داستان است که البته در دل هر یک از آنها چند قصـهٔ فرعی نیز روایـت میشود. در داستانِ نخست عاشقانه های بغدادی «حمال و دختران» و «سه قلندر» و هارون و...، فضای رخدادگاه (بغداد) بهروشنی ترسیم شده، زبان عربی آن بهراستی بغدادی است. داستان تلخ «غلام ریحان و سه سیب» تنها بدین جهت در این مجموعه عاشقانه، جا گرفته است که انگیزهٔ قصهگویی جعفر برای خلیفه است و داستان بلند بعدی: «نورالدین و شمسالدین» ضمن این داستان بازگو میشود. سرگذشتهای حرمسرایی انیسالجلیس، غانم پسر ایوب نیز به جهت آنکه هارون در آن نقشی بهسزا دارد، در این مجموعه آمده است.
کتاب هزار و یک شب (عاشقانه های بغدادی) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران داستانهای عامیانه و افسانهها پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هزار و یک شب (عاشقانه های بغدادی)
«در شهر بغداد مردی باربر و بیسر و همسر روزی از روزها در بازار پشت به سبد خود داده ایستاده بود که ناگهان زنی چادرِ حریرِ موصلی زربفت با کنارههای زرنشان بر سر، به نزد او آمد. زن روبند از رخ برگرفت و از زیر روبند، دو چشم سیاه با مژگانهای بلند پدیدار شد و اندام او کشیده و رعنا و در زیبایی بیهمتا بود. زن با صدایی دلنشین به حمال گفت: «سبد بردار و در پی من بیا.» حمال بیآنکه چیزی را که به چشم میدید باور کند، سبد برداشت و در پی او رفت تا آنگاه که بر در خانهای ایستاد و در زد. مردی ترسا در بگشود و زن یک دینار به او داد و مقداری زیتون از او گرفت و در سبد نهاد و گفت: «اینها را بردار و در پی من بیا.» باربر گفت: «عجب فرخندهروزی باشد امروز»، و سبد را برداشت و به دنبال او برفت. زن بر در مغازه میوهفروشی ایستاد و از آنجا سیب شامی، گلابی عثمانی، هلوی عمانی، یاسمن حلبی، نیلوفر دمشقی، خیار جلگه نیل، لیموی مصری، ترنج سلطانی، مورْدِ ریحانی، گل حنا، شقایق نعمانی و بنفشه و گل انار و نسرین بُستانی خرید و آن را در سبد حمال نهاد و گفت بیاور. حمال آن را به دوش کشید و در پی او میرفت تا به مغازه قصابی رسید و به قصاب گفت: «ده رطل گوشت برایم بِبُر.» قصاب گوشت ببرید و زن آن را در برگ موز پیچید و در سبد نهاد و گفت: «ای باربر اینها را بیاور.» حمال آن را به دوش گرفت و به دنبالش رفت. از آنجا پا به مغازه آجیلفروشی نهاد و همه گونه آجیل خرید و به حمال گفت بردار و پشت سرم بیا. حمال سبد برداشت و در پی او رفت تا به شیرینیفروشی رسید و نخست سینیای خرید و آن را از هر گونه شیرینی که در آنجا پیدا میشد: نان قندی، پشمک، نقلهای معطر، باقلوا، آبنباتهای لیمویی و عسلی، دستپیچ و لقمه قاضی انباشت و سینی را در سبد باربر گذاشت. حمال گفت: «اگر میدانستم، قاطری با خود میآوردم که اینها را با خود ببرد.» زن لبخندی زد و به مغازه عطاری رفت و از آنجا ده گونه عرق گیاهان: گلاب، بهارنارنج، بیدمشک و غیره و مقداری شکر و عطر گل سرخ، کندر، عود، عنبر و مشک بخرید و شمع اسکندریه نیز گرفت و همه را در سبد نهاده گفت: «سبد را بردار و پشت سر من بیا.» حمال سبد را به دوش کشید و در پی او رفت تا به خانه زیبایی رسیدند که سرسرایی وسیع، ساختمانی بلند، باشکوه و چهارگوش داشت و دری دو لنگه از چوب آبنوس با صفحههایی اندوده به طلای سرخ بر آن نصب شده بود. دختر دم در ایستاد و به آرامی در زد.»
حجم
۳۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۷۴ صفحه
حجم
۳۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۷۴ صفحه