کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد سوم؛ دریای دلهره)
معرفی کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد سوم؛ دریای دلهره)
کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد سوم؛ دریای دلهره) نوشتهٔ مارکوس سجویک و ترجمهٔ شهره نورصالحی است و نشر پیدایش آن را منتشر کرده است. دریای دلهره سومین جلد از مجموعهٔ ۶جلدی الف دختر و زاغ پسر است.
درباره کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد سوم؛ دریای دلهره)
این مجموعه دو شخصیت اصلی دارد. الف دختر و زاغ پسر. هرکدام از آنها توانایی متفاوتی دارند. الف دختر خیلی تروفرز و باهوش است و زاغ پسر چشمان تیزی دارد که در شب خیلی خوب میبیند و میتواند با حیوانات حرف بزند. این مجموعه دربارهٔ ماجراجوییهای الف دختر و زاغ پسر است.
در جلد سوم با نام دریای دلهره، الفی و زاغی از کوهستان هیولا جان سالم به در بردند؛ اما دلهره، کاپیتان دزد دریایی، آنها را گروگان گرفته است!
خواندن کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد سوم؛ دریای دلهره) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به نوجوانان علاقهمند به داستانهای ترسناک پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد سوم؛ دریای دلهره)
«از نظر زاغی بهار بهترین وقت و فصل سال است، وقتی که همهٔ موجودات کوچولو تو جنگل دنیا میآیند. واقعاً که این پسر یک گلوله احساس است.
اِلفی گفت: «هیچم بامزه نیست.»
زاغی چیزی نگفت. آنقدر گرسنه و عصبانی بود که زحمت جواب دادن را به خودش نداد.
دوتایی توی یک ساحل داغ ولو شده و به دریا زل زده بودند.
بعضیها این کار را میکنند که لذت ببرند و حال کنند، اما حال اِلفی و زاغی درست برعکس بود.
موش خودش را روی سر زاغی گلوله کرده و خوابش برده بود. از شدت گرما حال نداشت چشمهایش را باز نگه دارد.
اِلفی که دوست نداشت بهش بیمحلی کنند، دوباره گفت: «گفتم هیچم بامزه نیست.»
زاغی زیرلبی گفت: «دفعهٔ اولم شنیدم چی گفتی.»
ـ خب؟
ـ خب که چی؟
ـ خب که چه جوابی داری؟
ـ راجع به چی؟
ـ راجع به چیزی که من گفتم.
ـ تو چیزی نگفتی.
اِلفی بهش توپید که: «چرا، گفتم!» و گوشهایش رفتند که صورتی بشوند، اما زاغی آنقدر از آن اوضاع بیزار و خسته بود که فکر کرد به جهنم که گوشش صورتی شده. حالا دیگر درسش را روان بود و میدانست هرچه رنگ گوشهای اِلفی صورتیتر بشود، عصبانیتش هم شدیدتر خواهد شد، اما در آن لحظه "گوش صورتی" آخرین چیزی بود که حاضر بود بهش فکر کند.
ـ چیز به درد بخوری نگفتی.
اِلفی با قیافهٔ گیج و مات گفت: «به درد بخور نبود؟»
ـ نه، حرف حساب و معنیداری نزدی. به هر حال این مکالمهٔ مزخرفیه. یعنی اصلاً مکالمه نیست. فقط یه مشت کلمهست.
اِلفی آنقدر عصبانی شد که از جایش بلند شد و دستهایش را به کمرش زد. حالا دیگر گوشهایش مثل آتش سرخ شده بودند و برق میزدند.
زاغی چیزی نگفت.
اِلفی با عصبانیت پرسید: «یعنی داری به من کممحلی میکنی؟»
موش یک چشمش را باز کرد و فکر کرد بهتر است احتیاط کند و از معرکه در برود. بیصدا از سر زاغی آمد پایین، دوید طرف علفهای بلند دریایی و دماغش را از لای آنها آورد بیرون.
زاغی دستهایش را روی سینهاش ضربدر کرد و نگاهش را مستقیم به دریا انداخت.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
نظرات کاربران
نخری بهتره
خوب بود☺
در جهان غیر ممکن وجود ندارد زیرا جهان در راستای قوانینش آنقدر تنوع پذیر و گسترده هست که برای امکان وجود هر اتفاقی بی شک یک نمونه ی واقعی خواهد داشت . /کتاب فراسوی شفای زندگی/