کتاب فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند
معرفی کتاب فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند
کتاب فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند نوشتهٔ ویرژینی گریمالدی و ترجمهٔ سحر بهشتی است و بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند
فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند داستانی دربارهٔ رنج و عظمت مادرانه است. ویرژینی گریمالدی بهخوبی توانسته نگاههای مختلف زنانه را در این کتاب به تصویر بکشاند. این تصویرها برای بسیاری از زنان جامعهٔ ما نیز آشنا و ملموس است. برخی مادران با همهٔ وجود، زندگی خود را وقف فرزندانشان میکنند و هنگام مستقلشدن آنها از درون تهی میشوند! تازه به خود مینگرند و در پی یافتن سالهایی هستند که با عشقورزی به فرزندان گذشته است. پس میتوان اینگونه گفت که داستان فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند داستانی دربارهٔ مادران و مادرانگی است. تا زمانی که فرزند کوچک هست، کنار مادر میماند و او را همراهی میکند و لحظاتی همراه با شور و هیجان برای هردویشان ساخته میشود. اما به محض اینکه فرزند بزرگ میشود میخواهد مستقل شود. اغلب این مادران برای این رهایی و استقلال برنامهریزی ندارند. آنهایی که محکم هستند راهی برای این مرحله از زندگی خود پیدا میکنند.
وابستگیهای مادر و فرزند، حسادتهای همکاران در محیط کار، تشویش و نگرانیهای مادرانه از بدو تولد، جانمایه داستان هستند. نویسنده چون خود زن هست، مانند آینهای سرنوشت مادران را در دو روایت زنانه به خوبی نشان میدهد. داستان روایتی غیرخطی دارد و با مرور گذشته و حال به شرح زندگی و لحظات رشد فرزندان میپردازد. کتاب فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند با نثری روان، ساده و سرشار از احساسات مادرانه خواننده را با خود همراه میکند.
داستان این کتاب دربارهٔ دو زن است. زنی ۵۰ساله دارای ۲ فرزند که بهتازگی فرزند ۲۳سالهاش مستقل شده است. او از همسرش جدا شده و حالا احساس تنهایی بیشتری دارد. او گذشته و حال همچنین لحظات زیبای بچهها را با جزئیات بازگو میکند. زن دیگر داستان، تازه زایمان کرده و پس از زایمان نوزادش به دلیل نارسایی ریه بستری است. این زن نگرانیها و دغدغههایش را برای خواننده با نهایت احساسش بیان میکند. نویسنده با نگاهی به زندگی این دو زن که هر دو مادر هستند به مخاطب نشان میدهد که چگونه مادران از لحظات اولیه برای حفظ و مراقبت از فرزندانشان خود را فراموش میکنند و پس از گذشت سالها تازه متوجه گذر زمان میشوند. اما تنهایی و رنجهای غالب زندگی آنان را از پای نمیاندازد و آنها با امیدی تازه زندگی خود را دوباره معنا میبخشند. مادرانی که خود را شکستناپذیر میدانند و برای این باور تلاش میکنند.
خواندن کتاب فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام زنان پیشنهاد میکنیم.
درباره ویرژینی گریمالدی
ویرژینی گریمالدی نویسندهٔ فرانسوی است. او سال ۱۹۷۷ در بوردو متولد شد. ویرژینی میگوید از زمان کودکی میخواست نویسنده شود. در هشت سالگی اولین نوشتههایش را در یک دفتر سبز با جدول ضرب در پشتش نوشته است. گریمالدی در لیست نویسندگان پرفروش فیگارو معرفی شده است. از آثار او میتوان به «کتابخانه تاماریس» اشاره کرد که به فارسی ترجمه شده است.
ویرژینی گریمالدی یکی از محبوبترین نویسندگان حال حاضر فرانسه است و در سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰، تنها رماننویس زنی بود که در فهرست پرفروشترین نویسندگان فیگارو قرار گرفت.
کتاب فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند ششمین رمان گریمالدی است که به گفتۀ خودش با دیگر آثارش تفاوت دارد و شخصیترین رمان او محسوب میشود. گریمالدی همواره طنز را چاشنی قلم روان و دلنشینش میکند؛ اما این کتاب رنگ و بویی متفاوت دارد. او در این داستان از برههای از زندگی خودش الهام گرفته است و برخلاف کتابهای دیگرش به موضوعی عمیقتر میپردازد.
بخشی از کتاب فقط لحظه های دلپذیر ماندگارند
«امروز به دنیا میآیی؛ اما من آماده نیستم.
برای انجام یک آزمایش ساده آمده بودم.
دکتر مَلوآ لبخند میزد. لباسم را در آوردم؛ دراز کشیدم؛ پاهایم را در رکابها گذاشتم و مانند دفعات پیش ناراحتیام را در پس واژهها پنهان کردم. همیشه خودم سر صحبت را باز میکنم. از پیش موضوعی را که میخواهم هنگام نزدیکشدنِ پزشک به اندام خصوصیام مطرح کنم، انتخاب میکنم. موضوع باید به قدر کافی درخور توجه باشد تا بتواند مرا از این وضعیت دشوار رهایی بخشد، از سویی بهتر است بیشازحد هم جالب نباشد؛ چراکه ممکن است تمرکز دکتر را بر هم بزند. موضوع امروز گرمای طاقتفرسای اواسط سپتامبر بود: «دکتر متوجه این گرما شدهاید، انگار در ماه ژوئیهایم، اصلاً نمیشود تحملش کرد، هرچه بگویم باز هم کم گفتم، من با بیست کیلو اضافهوزن، احساس میکنم که توی زیربغل یک آدم زندگی میکنم، همهچیز توی این گرما دشوارتر شده. امروز صبح ده دقیقه طول کشید تا از رختخوابم بیرون بیایم، شبیه لاکپشتی شده بودم که به پشت افتاده. دیگر طاقت ندارم، کاش سرما از راه برسد، درست است که از درآوردن جورابشلواری وحشت دارم؛ ولی دستکم در سرما هر حرکتی به بهای ریختن سه لیتر عرق تمام نمیشود. دیگر بس است، دیگر یک تابستان سرخپوستی نیست، بلکه تابستانی است به درازای عمر ژَن کالمان.»
قریحهٔ بذلهگوییام هم مثل خودم معذب شده بود.
چهرهٔ دکتر مَلوآ از میان رانهایم نمایان شد؛ دیگر خنده بر لب نداشت. او سکوت اختیار کرده بود و من عطشِ پرسیدن از او را داشتم. دستکشهای پوشیده از خونش را در آورد؛ روی شکمام ژل ریخت؛ صفحهنمایش را روشن کرد و پیش از آنکه پروب دستگاه سونوگرافی را روی پوست کشیدهشدهام بگذارد، دستی بر سرم کشید. شستم خبردار شد که هوا پس است.
وقتی مرا به اتاق عمل میآوردند همهٔ آن گزارشات تلویزیونی را که دربارهٔ زایمان زودرس بود و من سرسری از کنارشان گذشته بودم، در ذهن مرور کردم. شانس زندهماندن نوزادی که هفتماهه بهدنیا میآید چقدر است؟ خطرات و پیامدهایش چیست؟ شهامت پرسیدن نداشتم. به سقف خیره مانده بودم.
۹ نفر مسئول رسیدگی به ما هستند. پدرت در راه است. امیدوارم پیش از آنکه به دنیا بیایی، برسد.
خانم ماما برایم توضیح میدهد که چه اتفاقاتی قرار است بیفتد؛ صدای دلنشینی دارد؛ از همان صداهایی که مصیبت را اعلام میکنند؛ حرفهایش را میشنوم اما گوش نمیکنم؛ چشمبهراهِ پدرت، به در خیره ماندهام؛ متخصص بیهوشی کمرم را سوراخ میکند؛ دندانهایم را به هم میفشارم؛ آنها مکان را آماده میکنند؛ بغضم را فرومیخورم؛ نباید ترسِ مرا حس کنی؛ به در لعنتی زل زدهام؛ بازوانم را به شکل صلیب میگذارند؛ نجواکنان به تو میگویم همهچیز درست میشود؛ در باز میشود؛ پدرت اینجاست. تو هم اینجایی.»
حجم
۵۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
حجم
۵۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه