دانلود و خرید کتاب کجاوه: چند داستان از ترکمن صحرا یوسف قوچق
تصویر جلد کتاب کجاوه: چند داستان از ترکمن صحرا

کتاب کجاوه: چند داستان از ترکمن صحرا

معرفی کتاب کجاوه: چند داستان از ترکمن صحرا

یوسف قوجق( - ۱۳۴۷)، نویسنده است. مجموعه داستان «کجاوه» شامل چهار قصه با نام‌های «کجاوه»، «دوتار»، «نی‌سواران» و «چاپار» است. همگی این داستان‌ها حال و هوای مردمان ترکمن صحرا و واقعیت‌های زندگی‌شان را به خوبی روایت می‌کند. به همین دلیل مجموعه داستان «کجاوه» را می‌توان در زمره‌ ادبیات اقلیمی قرار داد؛ ادبیاتی که زائیده‌‌ شرایط اقلیمی و جغرافیایی است. کجاوه نخستین قصه‌ این مجموعه که عنوان کتاب نیز برگرفته از آن است، ترانه فراق و دوری دختری به نام «مارال» است که پدرش او را به مردی از آبادی دیگر شوهر می‌دهد. «مرگن» برادر بزرگ «مارال» نمی‌خواهد از خواهرش دور شود... اما تعصبات قومی هیچ‌گاه توجهی به این علایق انسانی ندارد. در بخشی از قصه «کجاوه» آمده است: «گوش‌های مرگن جز ناله‌های شتر و ناله‌های خودش، چیز دیگری نمی‌شنید. همهمه‌‌ی دیگری بین جمعیت پیچید. همه با تعجب به هم نگاه می‌کردند. گریه‌های مرگن و رفتارش، قبول نکردن روسری و... این‌ها هیچ کدام از رسوم عروسی نبود. پیرمرد سعی کرد افسار را از دست مرگن دربیاورد. همهمه‌ بین مردم، داشت بیشتر و بیشتر می‌شد. ناگهان صدای خشنی همهمه را خواباند: - آهای مرگن! چکار می‌کنی؟ ول کن افسار کجاوه را!» در بخشی دیگر از داستان می‌خوانیم: «پدرش بود؛ اما دیگر برای مرگن فرقی نداشت که او چه کسی هست و چه می‌خواهد. این بار فریاد کشید: «خواهر... خواهرم...!» و باز تکرار کرد و نالید و گریه کرد. پدرش جمعیت را کنار زد و به طرف کجاوه دوید. کلاه پوستی بزرگش را در آورده بود و پیشانی به عرق نشسته‌اش، زیر نور آفتاب می‌درخشید. از عصبانیت، رگ‌های پیشانی‌اش هم ورم کرده بود. سریع به دست‌های مرگن چسبید و با دست دیگرش افسار را کشید. افسار از دست‌های مرگن لغزید و دست‌هایش را سوزاند. پدر به این هم راضی نشد. با خشم، مرگن را به عقب هل داد و روسری را هم به سویش پرت کرد. مرگن روی خاک‌ها افتاد و چند بار غلتید. در حالی که اشک می‌ریخت، همانجا نشست و به کجاوه چشم دوخت. کجاوه مارال حرکت کرده بود و اسب‌ها همراهی‌اش می‌کردند. از آلاچیق‌های آبادی که گذشتند، مرگن پشت سرشان دوید. بچه‌های آبادی، هر کدام از گوشه‌ای بیرون آمدند و با خشم به طرف کاروان کجاوه و اسب‌سوارها سنگ انداختند».
مهدی کادیجانی
۱۴۰۰/۰۴/۲۲

بخونید👍 کتاب خوبی بود و به ظلم و تعصب و بی عدالتی در قالب ۴ داستان اشاره کرده بود👍👌👌

کاربر ۲۹۲۳۴۹۰
۱۳۹۹/۱۲/۱۹

دوبار خریداری کردم ولی هنوز برا من دانلود نشده باز میزنه خریداری

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

حجم

۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
۹,۰۰۰
۵۰%
تومان