کتاب صداهای دیگر، اتاق های دیگر
معرفی کتاب صداهای دیگر، اتاق های دیگر
کتاب الکترونیکی «صداهای دیگر، اتاق های دیگر» نوشتهٔ ترومن کاپوتی با ترجمهٔ محمدرضا شکاری در انتشارات دیدار چاپ شده است. این اثر هم اولین رمان چاپشدهٔ ترومن کاپوتی است و هم جنبهای خودزندگینامهای دارد. نوشتن صداهای دیگر، اتاق های دیگر دو سال زمان برد و پس از انتشار تا چند هفته در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفت.
درباره کتاب صداهای دیگر، اتاق های دیگر
صداهای دیگر، اتاق های دیگر داستان جوئل هریس ناکس را روایت میکند، پسرکی ۱۳ ساله که پس از مرگ مادرش او را از نیوارلینز به میسیسیپی در جنوب میفرستند تا با پدرش زندگی کند، پدری که هنگام تولد جوئل، خانه را ترک کرده است. جوئل در محیط تازه، با افراد گوناگون بسیاری روبهرو میشود و ماجراهای مختلفی را از سر میگذراند. کاپوتی در خلال روایت این داستان، دست به کنکاش در موضوعات مهمی همچون تنهایی، بلوغ، هویت و عشق میزند.
تعداد انگشتشماری رمان اول هست که توانسته به اندازهٔ صداهای دیگر، اتاقهای دیگر پیش از انتشار شور و هیاهویی بهپا کند. پیش از منتظرشدن رمان در سال ۱۹۴۸، کاپوتی بیستوسهساله، فقط چند داستان کوتاه درخشان چاپ کرده بود و از همان زمان نقل محافل ادبی شده بود. کمپانی فاکس قرن بیستم، بیاینکه کتاب را بخواند، حق اقتباس فیلماش را خریده بود و مجلهٔ لایف برجستهترین بخش مقالهای دربارهٔ نویسندگان جوان آمریکایی را به کاپوتی اختصاص داده بود، با اینکه همهٔ نویسندگان دیگری که در مقاله به آنها اشاره شده بود، از جمله گور ویدال و جین استافورد، آن زمان شناختهشدهتر بودند و پیشتر، دستکم، یک رمان منتشر کرده بودند.
کتاب صداهای دیگر، اتاق های دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر به علاقهمندان به ادبیات آمریکا پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب صداهای دیگر، اتاق های دیگر
«این روزها یک مسافر باید تمام توانش را بگذارد تا به نون سیتی برسد، چون هیچ اتوبوس یا قطاری به آن سمت نمیرود، هرچند کامیونی از شرکت چابری ترپنتاین، شش روز در هفته نامهها و کالاها را در شهر کناری، پارادایز چپل، جمعآوری میکند: گهگاه شخصی که عازم نون سیتی است، میتواند رانندهٔ کامیون سم ردکلیف را همراهی کند. هر طور بروید باز سفر دشواری است، چرا که این جادههای محصور حتا ماشینهای نو را در یک چشم بههمزدن سرنگون میکنند؛ مفتسوارها هم همیشه پیشروی را بد میدانند. تازه اینجا سرزمین متروکی است؛ در این گودالهای باتلاقمانند که گلهای زنبق اندازهٔ کلهٔ آدم هستند، کندههای سبز درخشانی هست که عین جنازههای غرقشده زیر مرداب تیرهرنگ برق میزنند؛ اغلب تنها جنبشِ منظره دود زمستانی است که از دودکش کلبهای رقتانگیز بالا میرود، یا پرندهای با بالهای سفت که بیصدا و تیزچشم بر فراز بیشهزار تاریک و خلوت کاج میچرخد.
دو جاده از مناطق متروکه به نون سیتی میرسد؛ یکی از شمال، دیگری از جنوب؛ دومی که به بزرگراه پارادایز چپل معروف است، مسیر بهتری است، هرچند این دو تفاوتی با هم ندارند؛ کیلومترها راه متروکه پر از باتلاق و دشت و جنگل کنار هر دو مسیر امتداد دارند که فقط تابلوهای پراکندهٔ تبلیغاتی سیگارهای پنج سنتی رد دات، دکتر پپر، نیهای، تونیک گروو چیل، و در آنها خلل ایجاد میکنند. پلهای چوبی بر فراز نهرهای ناگوار که از روی قبیلههای سرخپوستی ازبینرفته نامگذاری شدهاند، زیر چرخهای در حال گذر، عین رعدی در دوردست صدا میدهند؛ گلههای خوک و گاو، آزادانه در جادهها پرسه میزنند؛ گهگاه خانوادهای کشاورز دست از کار میکشد، رو به ماشینی که مثل برق عبور میکند، دست تکان میدهد و غمگینانه آن قدر تماشایش میکند تا اینکه ماشین در غبار سرخ ناپدید میشود.
روز گرمی در اوایل ژوئن، سم ردکلیف، رانندهٔ شرکت ترپنتاین، مرد هیکلی طاسی با صد و هشتاد سانتیمتر قد و صورت زمخت و مردانه در کافهٔ مورنینگ استارِ پارادایز چپل آبجو مینوشید که صاحب کافه در حالی که دستش را دور پسرک غریبهای حلقه کرده بود، جلو آمد.
صاحب کافه مردی به نام سیدنی کتز، گفت: «سلام، سم! اگه بتونی این پسربچه رو تا نون سیتی برسونی، ممنونت میشه. از دیروز تا حالا میخواد بره اونجا. فکر میکنی کمکی از دستت برمیآد؟» »
حجم
۲۷۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۷۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
اصلا معلوم نیست چی میگه چی میشه یه داستان درهم و برهم