دانلود و خرید کتاب هم‌پیمان ورونیکا راف ترجمه هدیه منصورکیایی
تصویر جلد کتاب هم‌پیمان

کتاب هم‌پیمان

معرفی کتاب هم‌پیمان

ورونیکا راث ( - ۱۹۸۸)، نویسنده امریکایی است.

سه‌گانه او، یعنی «سنت‌شکن»، «شورشی» و «هم پیمان»، در زمره پرفروش‌ترین کتاب‌های فانتزی دنیاست.

در «هم پیمان»، که جلد سوم و آخر این سه‌گانه است، جامعه مبتنی بر بخش‌ها که تریس زمانی به آن اعتقاد داشت با خشونت و خیانت درهم شکسته و رو به نابودی است. حالا او برای کشف دنیای آن‌سوی مرز آماده است.

شاید فراتر از حصار، او و توبیاس زندگی تازه‌ای را در کنار هم آغاز کنند که در آن دروغ و خاطرات دردناک جایی نداشته باشد. اما واقعیت نگران‌کننده‌تر از آن چیزی است که او پشت سر گذاشته است.

حقایق تازه روی زندگی گذشته و باورهایشان پرده‌ای تاریک می‌کشد و تصویر جدیدی از زندگی پیش روی قهرمانان ما، تریس و توبیاس، قرار می‌دهد و آنها را وادار می‌کند یک‌بار دیگر به نبرد با درک پیچیدگی‌های طبیعت انسان بروند و با انتخاب‌هایی دشوار در مورد شجاعت، فداکاری و عشق روبرو شوند.

~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
۱۴۰۰/۰۲/۱۴

این سه‌گانه از قشنگ ترین داستانایی بود‌که خوندم چند سال پیش هر سه تا جلد رو مطالعه کردم و هنوز هم خیلی وقتا یه حوصله م سر میره شروع میکنم به خوندنش شخصیت تریس و توبیاس طنز هایی که خیلی جاها

- بیشتر
کاژه
۱۳۹۷/۱۱/۰۹

یکی از بهترین کتابای عمرم بود به نظرم نویسنده از دید واقعا جالبی به زندگی و انسان ها نگاه کرده بود هر کدوم از شخصیت ها نمادی از انسان های اطرافمون بودن من خودم واقعا دید فلسفی نسبت به همه چیز برای همین

- بیشتر
ROYA
۱۳۹۹/۰۲/۲۱

انتظار بیشتری از این مجموعه داشتم. نکته اینجاست که علی رغم ایده ی داستان که خیلیم بکر و جذابه، نویسنده نتونسته اون طور که باید این ایده رو پردازش کنه و این ضعف خودشو به خوبی توی شخصیت پردازی نشون

- بیشتر
Fateme Soltani
۱۳۹۹/۰۲/۲۳

من هر سه کتاب رو خوندن و خیلی خیلی خیلی بهتون پیشنهاد می کنم که بخونید این کتاب با دوتا کتاب قبلی متفاوته و به یک نوع جدید داستان رو جلو می بره امیدوارم لذت ببرید 😍

آلیس در سرزمین نجایب
۱۴۰۱/۱۱/۲۲

یکی از بهترین، جسورانه‌ترین و زیباترین مجموعه‌های یانگ‌ادالت به پایان رسید. در این لحظه‌ای که تمومش کردم، تمام خاطراتم از این مجموعه مرور می‌شه. اینکه چطور با تریس چوب‌خشک آشنا شدم، چطور فور رو دیدم. چقدر سر بعضی مسائل به جون راث

- بیشتر
Amity
۱۴۰۰/۰۸/۳۰

داستان سه‌گانه در این کتاب به پایان می‌رسه. [*ترتیب کتاب‌ها: سنت‌شکن(ناهمتا،Divergent) شورشی(Insurgent) هم‌پیمان(Allegiant)] اما جلد فرعی‌ای هم به‌نام چهار(Four) داره که از دید چهار روایت می‌شه. گویا جلد چهارمش در طاقچه و از این انتشارات نیست. نشر آذرباد اون رو ترجمه کرده و در فیدیبو

- بیشتر
__mohadeseh.b__
۱۳۹۸/۰۶/۰۴

و بلاخره پایان این سه گانه😊 جلد سوم فراز و نشیب و هیجان داره ،اما کشش کمی داره وحتی چندتا فصلو نخوندم تا زودتر به پایانش برسه ! پایان تلخی داره ؛اما در مجموع این سه کتاب میتونن اموزنده هم باشن✌

علی
۱۳۹۹/۰۵/۲۵

سلام، کتاب خوبیه ولی من این ترجمه رو نخوندم. نظرات حاوی مقدار زیادی اسپویل هست.

N.A
۱۳۹۸/۱۰/۱۹

پایان منطقی وزیبایی داشت... بنظر من هرانتخاب دیگری از طرف تریس اصلا با شخصیت اون هماهنگی نداشت. جلد چهارم کتاب رو نشر اذرپاد با ترجمه امیر مهدی عاطفی نیا چاپ کرده که بصورت الکترونیک درفیدیبو قابل دسترس هست.چاپیش هم که در بازار

- بیشتر
Zahra Bayandor
۱۳۹۸/۱۰/۱۶

پایان تلخ بهتر از تلخی بی‌پایانه... این رمان سه‌گانه برای همیشه تو ذهن و قلبم جاودانه شد❤ میتونم بارها بخونمشون و باز لذت ببرم...

آهی می‌‌کشد و تکه‌ای از کیک مافینی‌ام را از توی دستم بر می‌‌دارد. به آرامی‌روی دستش می‌‌زنم. «هی! درست سمت راستت یه عالمه خوراکی هست. چرا مال منو برمی‌داری؟» «اگه یه عالمه خوراکی هست پس چرا واسه از دست دادن یه تکه کیک اینقدر شاکی شدی؟» «حرف حساب جواب نداره!»
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
از زمانی که بچه بودم این حقیقت را می‌‌دانستم: زندگی به همه زخم می‌‌زند و کسی نمی‌‌تواند از آن فرار کند. اما حالا این را هم یاد گرفته‌ام: می‌‌توانیم از این زخم بهبود پیدا کنیم. می‌‌توانیم باعث بهبودی یکدیگر باشیم.
کاژه
می‌گویم: «تو ویژه نیستی! من هم از درد دیگران لذت می‌‌برم. من هم می‌‌تونم خبیث باشم. تنها فرق‌مون اینه که من گاهی تصمیم می‌گیرم اینطوری نباشم اما تو همیشه همونی هستی که هستی! و این از تو یه دیو بدطینت می‌سازه.»
کاژه
یکی از ابروهایش را بالا می‌‌برد. «من اگه دیوونه بودم تا حالا تو رو توی خواب کشته بودم.» «آره و کاسه‌ی چشمم رو به کلکسیون چشمت اضافه کرده بودی.»
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
سعی دارند حقیقت رو از مردم پنهون کنند چون هرچقدر مردم کمتر بدونند اونا راحت‌تر می‌‌تونند توی دنیای کوچکشون پادشاهی کنند
Marie Rostami
همینطور که به این سرزمین پهناور خیره مانده‌ام با خودم فکر می‌‌کنم همه‌ی اینها اگر هیچی نباشد حداقل دلیل محکمی‌برای وجود خدایی است که زمانی پدر و مادرم او را می‌‌پرستیدند. بزرگی این دنیا خارج از کنترل آدمها به نظر می‌‌رسد و خلاف آنچه که تصور می‌‌کردم انسان موجود قوی و مقتدری نیست. آنقدر کوچک که می‌‌شود نادیده‌اش گرفت. عجیب است اما چیزی در ساختار این جمله وجود دارد که به من احساس..... احساس آزادی می‌‌دهد.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
«ولی... بهترین راه برای فهمیدن حقیقت توجه به نتیجه‌ی اونه.»
k.d
از زمانی که بچه بودم این حقیقت را می‌‌دانستم: زندگی به همه زخم می‌‌زند و کسی نمی‌‌تواند از آن فرار کند. اما حالا این را هم یاد گرفته‌ام: می‌‌توانیم از این زخم بهبود پیدا کنیم. می‌‌توانیم باعث بهبودی یکدیگر باشیم. پایان
کلاشینکف
همانطور که من همیشه روی کامل بودن و بهترین بودنش پافشاری کردم او هم روی قدرت و جسارتم اصرار کرد و باعث شد به خودم اعتماد کنم. این قدرت عشق است؛ عشق حقیقی باور انسان را به تکامل می‌‌رساند. این عین حقیقت است.
کاژه
همه‌ی آدمها یه هیولا توی وجودشون دارن و اگه می‌خوایم کسی رو دوست داشته باشیم اول باید بپذیریم که ما هم اون هیولا رو توی وجودمون داریم. اونوقت اگه اون آدم اشتباهی بکنه می‌‌تونیم ببخشیمش.
الری
آدم‌های دیگری هم در این دنیا هستند. بعضی‌ها شبیه تریسند که با وجود رنج و خیانتی که می‌‌بینند همچنان عاشق می‌‌مانند و حتی جانشان را بخاطر برادر خائنشان می‌‌دهند. بعضی‌ها شبیه کارا هستند. حتی قادرند قاتل برادرشان را ببخشند و بعضی‌ها مثل کریستینا هستند. با اینکه خیلی از دوستانشان را از دست داده‌اند اما همچنان آماده‌اند با زندگی روبرو شوند و دوستان تازه‌ای پیدا کنند
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
مارکوس سابقه‌ی فوق‌العاده‌ای در رهبری دارد. دلم می‌‌خواهد از اینجا فریاد بزنم که به او اعتماد نکند
k.d
هم پیمان نویسنده: ورونیکا راف
k.d
بازوهای لاغر تریس می‌‌اندازد. اول نامطمئن دستهایش را دورم حلقه می‌‌کرد و بعد محکم و مطمئن من را در آغوش می‌‌کشید. مطمئن از خودش و من. چون به یادم می‌‌آورد که دیگر هیچ آغوشی شبیه آغوش او نیست چون هیچ‌کس شبیه او نیست. او برای همیشه رفته است.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
تصویر توبیاس توی ذهنم جان می‌‌گیرد و من بغضم را محکم قورت می‌‌دهم. «اگه نباشم چه اتفاقی برای بقیه می‌‌افته؟» وقتی اولین بار روبروی هم ایستادیم چقدر آرام چشم‌های تیره‌اش را به من دوخته بود. چه دست‌های گرم و قوی داشت. دلم برای آرامش آغوشش تنگ می‌‌شود. «توبیاس، کیلب، دوستام؟» «اونا مراقب همدیگه خواهند بود. این کاریه که مردم همیشه می‌‌کنند.» لبخندی می‌‌زنم و چشم‌هایم را می‌‌بندم. دوباره آن طناب دارد من را به سوی مرگ می‌‌کشاند اما این‌بار احساس بدی ندارم. این بار می‌‌دانم که این دست‌های مادرم است که من را به طرف آغوشش هدایت می‌‌کند. و من با اشتیاق آغوش گرمش را می‌‌پذیرم.   آیا بخاطر کارهایی که برای رسیدن به اینجا انجام دادم بخشیده می‌‌شوم؟ دلم می‌‌خواهد این‌طور باشد. می‌توانم. باور دارم.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
این دنیایی است که ما خوب می‌‌شناسیم؛ فقط حاکم ظالمی‌ جایش را به حاکم ظالم دیگری داده است.
Marie Rostami
می‌‌گویند غم همیشه درد به همراه دارد اما برای من غم پر از گیجی و بی‌حسی است.
Nika
نیتا به من نگاه می‌‌کند. «چون ژن‌هاشون معیوبه. افراد معیوب از لحاظ قانونی با افراد سالم برابرند و حقوق شهروندی برابر دارند ولی این فقط یه حرفه. در عمل اونا فقیرتر و بدبخترند و خیلی بیشتر در معرض جرم و جنایت هستند و کمتر پیش می‌اد برای انجام کارهای مهم انتخاب بشن... این مسئله از زمان جنگ ژنهای خالص بوجود اومد و تا حالا برطرف نشده.
k.d
مردم همیشه علاقه دارند گروه تشکیل بدن و مخالفت کنند
مژده
«گفت همه‌ی آدمها یه هیولا توی وجودشون دارن و اگه می‌خوایم کسی رو دوست داشته باشیم اول باید بپذیریم که ما هم اون هیولا رو توی وجودمون داریم. اونوقت اگه اون آدم اشتباهی بکنه می‌‌تونیم ببخشیمش.»
Melika

حجم

۳۳۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۲۸ صفحه

حجم

۳۳۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۲۸ صفحه

قیمت:
۵۸,۰۰۰
تومان