کتاب سرواغوم
معرفی کتاب سرواغوم
کتاب الکترونیکی «سرواغوم» نوشتهٔ عبدالحسین فرزاد در نشر چشمه چاپ شده است. دکتر عبدالحسین فرزاد مترجم، پژوهشگر، منتقد و استاد دانشگاه است. در داستانهای او، همیشه ردپای زبان و فضای زادگاهش، سیستان و همینطور شاهنامه دیده میشود. سرواغوم نیز از این قاعده مستثنی نیست.
درباره کتاب سرواغوم
رمان «سرواغوم» داستانی شکلگرفته از افسانهها و اسطورههایی است که در روایت کتاب شکل دیگری گرفتهاند و انگار هر لحظه خواننده در حال تماشای چیزی است که میخواند. سرواغوم، زبانی شاعرانه و نثری سیال دارد. این اثر یادآور لذت و رنج اولین و آخرین دیدار معشوق، سوگ فقدان عزیزانی که رفتهاند و تجربهٔ حسهای ناب در فضاهای بکر است.
کتاب سرواغوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سرواغوم
«بهتر است خودمان نامی برایش انتخاب کنیم. چه فرقی میکند چه نامی داشته باشد؟ مگر نام من اگر به جای سیامک، غضنفر بود یا شیرعلی یا فدریکو یا افشین یا تزوِتان یا مِدِیا یا پطرس یا یعقوب یا امیرخان، فرقی میکرد؟ اما او را چه بنامیم؟ برای اینکه وجودش را باور کنیم باید نامی داشته باشد. در مغز ما چیزهای زیادی هستند که نامی ندارند و میدانیم که نمیتوان موجودیت آنها را بدون نام به دیگران ثابت کرد. دانش بشر مجموعهای از همین نامگذاریهاست. او هم از همان مقولههایی است که در ذهنم وجود دارد و من بدون نامگذاری نمیتوانم به او هویت بدهم. اما پیشاپیش اعتراف میکنم که نمیتوانم نامی برای او انتخاب کنم، زیرا از یافتن نامی که معرف شخصیت و منعکسکنندهٔ افکار او باشد ناتوانم. اجازه دهید با بیان چند ویژگی آغاز کنم؛ شاید یافتن نامی برای او آسانتر شود.
هر وقت میخواست حرف بزند، اول تبسم میکرد. به حرف مخاطبش کاملاً گوش میداد. او هم مانند مادرش چشمانی آبی و مهربان داشت. پوست صورتش سبزه بود و شفاف. مویش حالت امواج دریا را داشت و آفتاب در آن نوسان مییافت. بسیار آرام گام برمیداشت، گویی نمیخواهد مورچهای را زیر پا له کند. همیشه کتابی در دست داشت که با روزنامه جلد میکرد و نمیشد نام کتاب را دید؛ من هم از او نمیپرسیدم. یک روز روی جلد روزنامهایِ کتابش دیدم: جان اف. کندی رئیسجمهور امریکا در شهر دالاس به ضرب گلوله کُشته شد. اگر اشتباه نکنم کلاس هشتم بودیم، سال ۱۹۶۳. فقط یکبار، روزی که کتاب از دستش افتاد کف حیاط مدرسه و خیس شد، جلد روزنامهای را درآورد و من توانستم نام کتاب را ببینم: جامعالتمثیل، اثر حَبلهرودی. به روی خودم نیاوردم، اما کنجکاو شدم بدانم محتوای آن چیست. از پدرم پرسیدم. گفت خودش این کتاب را دارد.
در چمدان حلبی پدر چند کتاب قدیمی بود: جامعالتمثیل، امیرارسلان نامدار، جزیرهٔ اسرارآمیز اثر ژول ورن، سپیددندان اثر جک لندن، زن و مرد، اسرار مگو، یکی بود یکی نبود اثر جمالزاده، ماجرای یک قتل اثرآگاتا کریستی، محبوبالقلوب فارسی اثر ترکمان فراهی، مورچگان اثر موریس مترلینگ، کارخانهٔ مطلقسازی اثر کارل چاپک و… با اجازهٔ پدر همه را خواندم. کتاب زن و مرد برایم از همه جذابتر بود زیرا برای اولینبار اندامهای تولیدمثل مردان و زنان را به طور دقیق شناختم. جامعالتمثیل در واقع مجموعهای از ضربالمثلها بود که داستانِ وجه تمثیل هر ضربالمثل در آن آمده بود، اما از علت علاقهٔ دوستم به این کتاب سر درنیاوردم. آیا او هم سروقت چمدان حلبی پدرش رفته بود و آنها را یکییکی میخواند؟»
حجم
۱۲۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
حجم
۱۲۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه