کتاب کتاب یا سیگار
معرفی کتاب کتاب یا سیگار
کتاب کتاب یا سیگار نوشتهٔ جورج اورول و ترجمهٔ سپیده اشرفی است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر مجموع ۷ مقاله از نویسندهٔ داستان مزرعه حیوانات و رمان ۱۹۸۴ است.
درباره کتاب کتاب یا سیگار
کتاب کتاب یا سیگار مجموع ۷ مقاله از جورج اورول، نویسندهٔ داستان مزرعه حیوانات و رمان ۱۹۸۴، است. نام این کتاب از مقالهای به همین نام گرفته شده است.
جورج اورول در نخستین مقاله کوشیده است تا هزینههای کتاب و سیگار را دستاویز پرداختن به مسائل عمیقتری دربارهٔ این ۲ موضوع کند. او معتقد است مردم ترجیح میدهند برای سیگار هزینه کنند تا کتاب. مقایسهٔ هزینههای سیگار و کتاب و ترجیح مردم به خرید اولی، بیشتر از آنکه خنده به لب آورد، یادآور روزگار تلخ نشر در بیشتر کشورها است.
«کتاب یا سیگار»، «خاطرات کتابفروشی»، «اعترافات یک منتقد کتاب»، «ممانعت از ادبیات»، «کشور من، چپ یا راست؟»، «فقرا چگونه میمیرند؟» و «شادی ایام خُردی، یاد باد!» عنوان مقالات این کتاب هستند. این کتاب جزو آثار غیرادبی جورج اورول بهشمار میرود. این نویسنده مقالات و جستارهای سیاسی - اجتماعی گوناگونی نوشته است.
مقالهٔ نخست که عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده است، نوشتهٔ کوتاهی است که در آن به مقایسهٔ سیگار و کتاب، از منظر محبوبیت نزد عموم، پرداخته شده است. نتیجهای که جورج اورول (با لحنی تأسفبار) اعلام میکند این است که بیشتر مردم حاضر هستند پول خود را خرج سیگار کنند تا آنکه آن را خرج کتاب کنند. مقالات دیگر کتاب حاضر کمتر طنازانه و بیشتر جدی و عمیق هستند؛ بهویژه مقالهای که دربارهٔ فقر، بیعدالتی اجتماعی و شکاف طبقاتی است؛ موضوعاتی که همواره دغدغهٔ بزرگی برای جورج اورولِ سوسیال - دموکرات بهشمار میرفت.
جورج اورول میگوید که «کتاب یا سیگار» با گفتاری از دوستی که در طول جنگ جهانی دوم مشغول بود، آغاز شد. کارگران کارخانه به او گفتند که علاقهای به ادبیات ندارند زیرا نمیتوانند کتاب بخرند.
خواندن کتاب کتاب یا سیگار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ناداستان با موضوعات اجتماعی پیشنهاد میکنیم.
درباره جورج اورول
اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول در ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ در شهر موتیهاری، بیهار در هند متولد شد. وی داستاننویس، روزنامهنگار، منتقدِ ادبی و شاعر انگلیسی بود که بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروشش رمان «مزرعه حیوانات» و رمان «۱۹۸۴» شناخته شد. هر دوی این کتابها به وضعیت حکومتهای دیکتاتوری میپردازند.
جرج اورول مدتی بهعنوان پلیس سلطنتی هند در برمه فعالیت میکرد. زندگی در هند و انگلیس سبب شد تا با فقر آشنا شود و این آشنایی، دیدگاهی جدید به او و کارهایش بخشید. اورول در دوران جوانی همیشه بهدنبال کسب تجربههای تازه بود به همین دلیل مدتی کنار فقرا، افراد بیخانمان و کارگرانِ فصلی لندن و پاریس زندگی کرد. او حتی مدتی در آشپزخانه یک هتل در بخش ظرفشویی کار میکرد. در همین زمان بود که تصمیم گرفت شروع به نوشتن تجربیات خودش از زندگی در فقر کند. کتابهای «آس و پاس در لندن» و «پاریس و دختر کشیش» حاصل همین تجربیات او هستند.
اورول در در دههٔ ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. او در همین زمان درگیر بیماری مزمن ریوی شد. بیماریای که برای او نتیجه جنگ بود. اورول پس از جنگ کتاب درود بر کاتالونیا را بر اساس دیدههای خود در اسپانیا نوشت.
زندگی او همواره درگیر اتفاقات جدید بود کمی بعد از بستریشدن جورج اورول در بیمارستان بهدلیل بیماری مزمن سل که از زمان جنگ با آن درگیر بود درهمان بیمارستانی که بستری شده بود با سونیا برونل ازدواج کرد. بسیاری از منتقدان معتقدند شخصیت سونیا الگوی اورول برای ساخت شخصیت جولیا در کتاب ۱۹۸۴ بوده است.
اورول عاشق کشیدن سیگار بود و حتی بعد از بیماری شدید ریهاش که نتیجه جنگ بود حاضر نشد سیگار را ترک کند و به همیندلیل در بیمارستان بستری شد و هفت ماه پس از چاپ کتاب «۱۹۸۴»، در ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ از دنیا رفت.
برخی از آثار جورج اورول عبارتاند از:
(۱۹۳۴) روزهای برمه/ (۱۹۳۵) دختر کشیش/ (۱۹۳۶) به آسپیدیستراها رسیدگی کن (پول و دیگر هیچ)/ (۱۹۳۹) هوای تازه (گریز)/ (۱۹۴۵) قلعه حیوانات/ (۱۹۴۹) ۱۹۸۴/ (۱۹۳۳)/ آس و پاسها در پاریس و لندن/ (۱۹۳۷) جاده بهسوی اسکله ویگان/ (۱۹۳۸) درود بر کاتالونیا.
بخشهایی از کتاب کتاب یا سیگار
«زمانی در یک فروشگاه کتابهای دستدوم کار میکردم ــ اگر تجربهٔ کار در چنین کتابفروشیای را نداشتهاید، خیلی راحت میتوانید بهشتی را تصور کنید که مردانی جذاب و مسن دائم بین کتابهای قطع رحلی جلدچرمی خیلی قدیمی میگردند ــ چیزی که عمدتاً مایهٔ حیرتم میشد، نایاب بودن آدمهای واقعاً خورهٔ کتاب بود. کتابفروشی ما کتابهای فوقالعاده جذابی داشت. بااینحال شک دارم که حتی ۱۰ درصد مشتریهایش هم میتوانستند کتاب خوب را از بد تشخیص دهند. بیشترشان، اسنوبهای چاپ اول جمعکن بودند تا عشق ادبیات، اما دانشجویان شرقی هم بودند که دنبال کتابهای ارزان میگشتند، و زنانی هم بودند با تصوراتی مبهم، که دنبال کادوِ تولد برای خواهرزاده یا برادرزادههایشان میگشتند.
بیشتر کسانی که پیشمان میآمدند کسانی بودند که شاید جاهای دیگر مزاحم کسبوکار بودند اما اینجا و در کتابفروشی، فرصتهای خاصی برایشان فراهم بود. مثلاً آن خانم مسن گرامی که میگفت: «کتابی برای یک آدم رنجور علیل میخواهد» (دریغ، یکی از معمولترین خواستهها)، و آن پیرزن نازنین دیگری که کتابی را ۱۸۹۷ خوانده بود و میخواست ببیند میتوانم یک نسخهاش را برایش پیدا کنیم یا نه. متأسفانه نه عنوان کتاب یادش بود، نه نام نویسنده، نه موضوع کتاب، اما یادش بود که جلدی سرخرنگ داشت. اما سوای این مسائل، دو آفت دامنگیر همیشه در کمین کتابفروشیهای دستدوم است: اولی افرادی سنوسالدار که بوی نانخشکه میدهند و هر روز و گاهی چندبار در روز میآیند و تلاش میکنند که کتابهای بیارزش به شما بفروشند. دیگری، کسانی که مقدار زیادی کتاب سفارش میدهند بدون اینکه هیچ قصدی برای پرداخت هزینهٔ آنها داشته باشند. ما در کتابفروشی هیچچیز را نسیه نمیفروختیم. اما اگر لازم میشد برای کسانی آن را کنار میگذاشتیم یا در صورت لزوم سفارش میدادیم که بعدتر بیایند و کتاب را بگیرند. شاید بشود گفت، با ارفاق، نیمی از افرادی که سفارش داده بودند دوباره برای گرفتن کتاب برمیگشتند. این مسئله اوایل معمولاً گیجم میکرد. چه چیزی باعث میشد این کار را بکنند؟ میآمدند و کتابهای نایاب و گرانی را سفارش میدادند، بارها و بارها قول میگرفتند که برایشان نگه داریم و بعد ناپدید میشدند، و دیگر پشتسرشان را هم نگاه نمیکردند. اما بیشک خیلیهایشان پارانویا داشتند. معمولاً مغرورانه و خودنمایانه از خودشان حرف میزدند و داستانهای بهغایت مبتکرانه سرهم میکردند که چهطور شده بدون پول وارد مغازه شدهاند؛ داستانهایی که در اکثر موارد، یقین دارم خودشان باور میکردند. در شهری مانند لندن، همیشه دیوانههایی نه رسماً دیوانه در خیابانها پرسه میزنند و به سمت کتابفروشی کشیده میشوند. چون کتابفروشی از معدود جاهایی است که میشود بدون خرج کردن هیچ پولی، زمان زیادی را در آن گذراند. دستآخر، آدم به جایی میرسد که میتواند در یک نگاه آنها را تشخیص دهد. بهرغم همهٔ گزافهایی که سرهم میکردند، همیشه چیزی نخنما و بیربط در آنها دیده میشد. اغلب اوقات که با یک آدم پارانویی سروکار داشتیم، کتابها را برایش کنار میگذاشتیم و همین که میرفت، دوباره توی قفسه میچیدیم. آنطور که فهمیدم، هیچکدامشان تلاش نمیکردند کتابی را بدون پرداخت وجه ببرند؛ صِرف سفارش برایشان کافی بود ــ گمان میکنم این کار چنین آنها را متوهم میکرد که گویی واقعاً پول خرج میکنند»
حجم
۱۵۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۵ صفحه
حجم
۱۵۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۵ صفحه
نظرات کاربران
قیمت نسخه چاپی ۴۵ تومنه تازه تو سایتهای مختلف میشه با تخفیف های خوب نسخه کاغذی را با همین قیمت الکترونیک خرید به جای تخفیف صوری قیمت نسخه الکترونیک را اول متعادل کنید بعد تخفیف بذارید تعجب بیشتر وقتیه که نسخه صوتی
هر دو
به نظرم این کتاب برای مخاطبان خاص جذاب هست من که خوشم نیومد. یه سری حرفای معمولی و خاطره و اینا البته سبک نویسنده رو دوست دارم و کتابهای دیگرش رو پسندیدم ولی این کتاب برام جذاب نبود وسط کتاب ادامه ندادم
درود خدمت کتابباز های عزیز، قبل از هرچیزی بهتون پیشنهاد میدم این کتاب رو نسخه چاپی خریداری کنید. با این قیمت واقعاً ارزش نداره. کتاب واقعا اثر جذاب و جالبیه. مقایسه خرید کتاب و سیگار و نتیجه گیری جذاب. خاطرات