دانلود و خرید کتاب قانون خودسازی پائولو کوئلیو ترجمه سیده فاطمه کشفی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب قانون خودسازی اثر پائولو کوئلیو

کتاب قانون خودسازی

معرفی کتاب قانون خودسازی

کتاب قانون خودسازی نوشتهٔ پائولو کوئلیو و ترجمهٔ سیده فاطمه کشفی است و انتشارات عطر کاج آن را منتشر کرده است. این کتاب به صورت داستان‌وار حقایقی را دربارهٔ زندگی، خود و رشد به شما می‌آموزد.

درباره کتاب قانون خودسازی

در کنار کسانی باشید که آزمایش می‌کنند، ریسک می‌کنند، شکست می‌خورند، آسیب می‌بینند و بعد دوباره ریسک بیشتری می‌کنند و از کسانی دور بمانید که افرادی را که مانند آن‌ها فکر نمی‌کنند، نکوهش می‌کنند؛ کسانی که هیچ‌وقت قدمی را برنمی‌دارند مگر اینکه مطمئن باشند که این قدم صددرصد صحیح است و مورد تأیید بقیه قرار می‌گیرد و همیشه یقین کامل را به شک ترجیح می‌دهند.

از نظر پائولو کوئلیو، با افراد روراست که از آسیب‌دیدن باکی ندارند همنشین باش؛ آن‌ها می‌دانند که اشخاص فقط یک بار پیشرفت می‌کنند؛ آن هم زمانی است که به عملکرد یارانشان توجه می‌کنند. البته نه به خاطر قضاوتشان، بلکه برای تحسین آن‌ها به سبب شجاعت و ازخودگذشتگی‌شان.

خواندن کتاب قانون خودسازی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌هایی دربارهٔ معنای زندگی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره پائولو کوئیلو

«پائولو کوئیلو د سوزا» معروف به پائولو کوئيلو متولد ۲۴ آگوست ۱۹۴۷، نویسنده و شاعر برزیلی است. او در خانواده‌ای کاتولیک و سنتی به دنیا آمد. پائولو از نوجوانی علاقه داشت که نویسنده شود. اما خانواده‌اش او را به دانشکده حقوق فرستادند. ولی کوئیلوی جوان و سرکش، سفری طولانی و «هیپی‌وار» را در آمریکای جنوبی و شمال آفریقا و اروپا آغاز کرد و به مواد مخدر روی آورد. زمانی که به برزیل بازگشت در دههٔ ۱۹۶۰ میلادی، به عنوان ترانه‌سرا برای چند خواننده لاتین‌زبان فعالیت می‌کرد. در سال ۱۹۷۴، حکومت نظامی حاکم برزیل، او را به سبب ترانه‌هایش بازداشت کرد.

در دههٔ ۱۹۸۰، پائولو کوئیلو به طور تمام وقت به نویسندگی روی آورد و این زمانی بود که کوئیلو از آن به عنوان نوعی بیداری درونی یاد می‌کند. پس از چند رمان اول او که تجربه ناموفقی بودند، کتاب کیمیاگر را نوشت. ناشر این کتاب، یک انتشارات کوچک بود که ۹۰۰ نسخه از آن را منتشر کرد و برنامه‌ای برای تجدید چاپ آن هم نداشت. سپس یک ناشر بزرگتر کیمیاگر را منتشر کرد. ولی زمانی که در سال ۱۹۹۴، یک ناشر آمریکایی، نسخه انگلیسی آن را چاپ کرد، کیمیاگر تبدیل به یکی از کتاب‌های پرفروش شد. این کتاب تاکنون ۸۳ میلیون نسخه فروش داشته و به ۸۱ زبان گوناگون ترجمه شده است. این میزان فروش، رکورد گینس را نیز به دست آورده است.

پائولو کوئیلو یکی از موفق‌ترین نویسندگان مؤثر جهان است و نزدیک به ۲۱۰ میلیون نسخه از کتاب‌هایش در بیش از ۱۷۰ کشور جهان به فروش رفته است. وی در شبکه‌های اجتماعی نیز دنبال‌کنندگان بسیاری دارد و مجموعه‌ای از حدود ۸۰ هزار عدد از دست‌نوشته‌هایش را به صورت الکترونیکی منتشر کرده است.

در سال ۱۹۹۶، پائولو کوئیلو یک نهاد خیریه در ژنو سوئیس بنیاد گذاشت که از کودکان پشتیبانی می‌کند. پائولو کوئیلو یک بار در سال ۱۳۷۹ به ایران سفر کرده است.

بخشی از کتاب قانون خودسازی

«پسرک شگفت‌زده به غریبه نگاه کرد و گفت: "هیچ‌کس تا به حال در این شهر تتسویا را با کمان ندیده است و همه او را به عنوان یک نجار می‌شناسند."

اما مرد غریبه در جواب گفت: "شاید ناامید شده باشد، شاید انگیزه‌اش را از دست داده باشد که هیچ‌کدام از این‌ها برای من مهم نیست، اما او نمی‌تواند همچنان خودش را به‌عنوان بهترین کمان‌گیر این شهر به حساب بیاورد درحالی‌که هنرش را دیگر رها کرده است. این همان دلیلی است که من تمام این روزها را سفر کرده‌ام تا او را به چالش بکشم و به شهرتی که دیگر لایقش نیست پایان دهم."

پسرک با صورتی که هیچ ردی از بحث و جدال در آن نبود، به او نگاه کرد زیرا بهترین راه این بود که مرد غریبه را به مغازهٔ نجاری ببرد تا به او ثابت کند که سخت اشتباه می‌کند.

تتسویا در کارگاه نجاری پشت خانه‌اش بود. او برگشت تا ببیند چه کسی به دیدارش آمده است اما به محض افتادن نگاهش به کیفی که مرد غریبه در دست داشت، لبخندش روی لب ماسید.

مرد تازه از راه رسیده گفت: " این دقیقا همان چیزی است که فکرش را می‌کنی. من این همه راه را برای عصبانی کردن و یا اهانت به مردی که اسطوره شده است نیامده‌ام. من فقط می‌خواهم بعد از این همه سال تمرینم ثابت کنم که به کمال رسیده‌ام."

تتسویا به کارش ادامه داد و مشغول نصب پایه‌های میز شد.

مرد غریبه ادامه داد: "مردی که برای یک نسل مثال زدنی بود نمی‌تواند به یکباره ناپدید شود، همان‌طور که تو شدی. من آموزش‌های شما را دنبال کردم و تلاش کردم به راه کمانگیری احترام بگذارم و واقعا ارزش این را دارم که شما تیراندازی مرا ببینید. اگر این کار را انجام دهی برای همیشه می‌روم و به هیچ کس هم نمی‌گویم که بهترین استاد کمانگیری را کجا پیدا کنند."

مرد غریبه از درون کیفش یک کمان بلند از بامبوی صیقل داده شده، بیرون آورد. او به سمت تتسویا سر تعظیم فرود آورد، سپس به سمت باغ برگشت و مجددا به یک نقطهٔ مشخص نشانه گرفت. سپس یک تیر با پرعقاب بیرون آورد، با قدرت روی پاهایش ایستاد (به حالت آمادهٔ پرتاب تیر) همان‌طور که با یک دست کمان را جلوی صورتش نگه داشته بود، با دست دیگرش تیر را در چلهٔ کمان تنظیم کرد.

پسرک با حسی مخلوط از هیجان و نشاط او را می‌نگریست. حالا تتسویا دست از کار کشیده بود و با کنجکاوی حرکات مرد غریبه را مشاهده می‌کرد.

زمانی که تیر در زه کمان جای گرفت، مرد کمان را در مرکز سینهٔ خود نگه داشت، آن را تا بالای سر آورد و همان‌طور که به آهستگی دستش را پایین می‌آورد، شروع به عقب کشیدن زه کمان کرد. در این زمان تیر با صورتش در یک راستا بود و کمان کاملا کشیده شده بود. در یک لحظه به نظر می‌رسید که تا ابد تیرانداز و کمان باقی می‌مانند. پسرک به جایی که تیر نشانه رفته بود نگاه می‌کرد اما نتوانست چیزی ببیند.

ناگهان، دستِ روی کمان باز شد و به سمت عقب کشیده شد؛ کمان در دست دیگر یک نیم دایره‌ای زیبا تشکیل داده و تیر در آن لحظه در فاصلهٔ خیلی دور ناپدید شد.

تتسویا گفت: "برو تیر را بیاور."

پسرک با تیر برگشت. تیر به یک گیلاس در فاصلهٔ چهل متری اصابت کرده بود.

تتسویا به نشانهٔ تعظیم به سمت کمانگیر خم شد، سپس به گوشه‌ای از کارگاهش رفت و تکه‌ای از یک قطعه چوب که با ظرافت منحنی شده و در یک پوشش چرمی بود را برداشت. سپس به آرامی پوشش چرم را باز کرد و کمانی شبیه به کمان مرد غریبه نمایان شد، با این تفاوت که به نظر می‌رسید مدت زیادی است که از آن استفاده نشده است.

تتسویا گفت: "من تیری ندارم به همین خاطر به یکی از تیرهای تو نیاز دارم. من کاری که شما از من درخواست داشتی را انجام می‌دهم به این شرط که روی قولت بمانی و هیچ‌وقت محل سکونت مرا فاش نکنی. اگر کسی از شما دربارهٔ من پرسید به ایشان بگو که به نهایت دنیا رفته‌ای و ناگهان متوجه شده‌ای که من توسط مار گزیده شده‌ام و دو روز بعد هم مرده‌ام."

مرد غریبه پذیرفت و یکی از تیرهایش را به سمت تتسویا تقدیم کرد.

تتسویا تیر را امتحان کرد، سپس بدون حرف به سمت کوه‌ها حرکت کرد. مرد غریبه و پسرک به دنبال او به راه افتادند. حدود یک ساعت راه رفتند تا اینکه به یک شکاف بزرگ بین دو تخته سنگ رسیدند که در امتداد آن رودخانه‌ای پر جوش و خروش بود. دو سر رودخانه با پلی از طنابی پوسیده به هم وصل شده بود که تقریبا نزدیک به پارگی و رهاشدگی بود و هر لحظه ممکن بود فرو بریزد.

تتسویا با خونسردی تمام به وسط پل که به شکل بدی تکان می‌خورد، رفت. تیر را همانند مرد غریبه در کمان گذاشت، آن را بالا آورد، به عقب کشید، تا نزدیک سینه آورد و رها کرد.

مرد غریبه و پسرک یک هلوی رسیده را در فاصله‌ای حدود بیست متری‌شان دیدند که توسط تیر نشانه رفت و به آن برخورد کرد.»

معجزه شهود
فلورانس اسکاول شین
حضور، هنر صلح و خوشبختی
روپرت اسپیرا
جراحی ـ توراکس ـ قسمت دوم
عادل زینال پور
در باب شناخت خویشتن
ساد گورو
جادوی هاوایی
کلارک ویلکرسون
معجزه عشق
پائولو کوئیلو
قوانین قرن بیست و یکم
پائولو کوئلیو
بیداری نیلوفرانه
مسیحا برزگر
جز عشق راهی نیست
برایان ال‌. وایس
مهندسی درون
سدگورو جاگی واسودو
گام های غول آسا
آنتونی رابینز
هواپیمایی کشوری (تجاری) و جهانی سازی پس از جنگ سرد
پیتر سوویک
ارباب سرنوشت
جیمز آلن
داستان یک پرستار
لیدا طرزی
پول و قانون جذب
استر هیکس
زنان تشنه قدرت
برنار کی‌رینی
عبارت پنجم
جو ویتالی
بیرون از هزارتو
اسپنسر جانسون
شاد بودن در شرایط سخت
اندرو متیوس
صبح جادویی
هال الرود
کتابخانه نیمه شب
مت هیگ
مغازه خودکشی
ژان تولی
شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
پسرک، موش کور، روباه و اسب
چارلی مکسی
دختری که رهایش کردی
جوجو مویز
پنج قدم فاصله
ریچل لیپینکات
مغازه خودکشی
ژان تولی
ملت عشق (اجرای جدید)
الیف شافاک
بیمار خاموش
الکس مایکلیدیس
شرط‌بندی
آنتوان چخوف
کیمیاگر
پائولو کوئیلو
مردی به نام اوه
فردریک بکمن
جزء از کل
استیو تولتز
پاستیل‌های بنفش
کاترین اپل‌گیت
بانو
زونا گیل
یک روز انتظار
ارنست همینگوی
هری پاتر و سنگ جادو
جی.کی. رولینگ
سایه باد
کارلوس روئیت ثافون
شرط‌بندی
آنتوان چخوف
وقتی نیچه گریست
اروین د. یالوم
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲)
"تصور کن همیشه یک استاد تمام و کمال در کنار خودت داری و تمام تلاشت را برای احترام گذاشتن به آموخته‌هایش و راضی نگه داشتنش انجام بده. کسی که خیلی از مردم او را خدا می‌نامند، اگرچه که خیلی افراد او را "غریزه" و خیلی‌های دیگر "استعداد" می‌دانند اما همیشه در حال تماشای ماست. او لایق بهترین‌هاست.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
بدانید که در جهان هستی هیچ چیزی برای مدت طولانی با ما همراه نخواهد بود
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۲,۲۰۰
تومان