کتاب کوچولوهای دوست داشتنی
معرفی کتاب کوچولوهای دوست داشتنی
درباره کتاب کوچولوهای دوست داشتنی
کوچولوهای دوستداشتنی روایتی است صادقانه از زنانگی و مادری. ملانی گلدینگ با الهام از قصههای ترسناک فولکلور اروپایی و تلفیق آن با زندگی مدرن، داستانی رمزآلود روایت میکند. او خواننده را در رودخانۀ ذهن زنهای داستانش فرو میبرد و عشق، فروپاشی، اشتیاق، دلشکستگی، تنهایی، ترس و قدرت آنها را بهخوبی به تصویر میکشد. رد پای این داستان تا مدتها در ذهن شما باقی خواهد ماند.
داستان کوچولوهای دوستداشتنی نیز از این قرار است: وقتی لارن بعد از یک زایمان دردناک، دوقلوهایش را بغل میگیرد، هنوز از فوران حس مادرانگی خبری نیست. اما او قرار است با ازدستدادن و در تلاش برای بازگرداندن آنها، این عشق را با تمام وجود از آن خود کند. هیچکس حرفهای عجیب لارن را درمورد دزدیدهشدن بچهها باور نمیکند، بهجز کارآگاه جوآنا هارپر. اما جایی میرسد که حتی او هم باید از خودش بپرسد: ممکن است لارن واقعاً دیوانه باشد؟
خواندن کتاب کوچولوهای دوست داشتنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای معمایی و قصههای فولکلور پیشنهاد میکنیم.
درباره ملانی گلدینگ
مِلانی گُلدینگ در یکی از روستاهای لیسسترشایر بزرگ شد. او تجربهٔ کارهای مختلف ازجمله کارگری در مزرعه، کار در کارخانه، پرستاری کودک و آموزش موسیقی را داشته است. حین همهٔ این کارها، یک چیز همیشه همراه او بوده: نوشتن. گُلدینگ در سالهای اخیر، در مسابقههای متعدد داستان کوتاه در سطح محلی و ملی یا نامزد جایزه بوده یا برندهٔ جایزه شده است. او فارغالحصیل سال ۲۰۱۶ کارشناسی ارشد رشتهٔ داستاننویسی خلاق از دانشگاه بث اسپا است. «کوچولوهای دوستداشتنی» نخستین رمان اوست.
بخشی از کتاب کوچولوهای دوست داشتنی
«تنها چیزی که برایش اهمیت داشت، این بود که درد را از تنش بیرون کرده بودند. وحشتش از این فکر که مرگش حتمی است، ظرفِ کمتر از چند ثانیهٔ معجزهآسا همراه با دردش از بین رفته بود. دلش میخواست خودش را تسلیم خواب کند، اما بعد صورتِ نگران پَتریک که کلاه سبز بیمارستانی به سر داشت، جلویش ظاهر شد و به یادش آمد: دارم بچههام رو به دنیا میآرم. بیحسیِ نخاعی که به او تزریق کرده بودند، به آن انقباضهای وحشتناک پایان داد و علاوهبرآن، باعث شد بتوانند از انبرک زایمان برای بیرون کشیدن بچه استفاده کنند؛ اما ممکن بود این هم کارساز نباشد. بچهٔ اول در مجرای زایمان گیر کرده بود؛ بنابراین لارِن بهجای اینکه به خودش اجازه دهد در پیلهٔ گرم و لذتبخش کِرِختیاش فرو رود و خوابش ببرد (سیوشش ساعتی میشد که نخوابیده بود)، سعی کرد حواسش را جمعِ اتفاقی کند که در حال وقوع بود.
صورت دکتر نزدیک صورت لارِن سبز شد. ماسکش را پایین کشیده بود و دهان و بیشترِ چانهاش معلوم بود. لبهای زن طوری تکان میخورد که انگار با کلماتی که از آنها بیرون میآمد، هماهنگ نبود. بهخاطر داروها و خستگی مفرطش بود؛ دنیای اطراف برایش خیلی کُند میگذشت. لارن ابروهایش را تویِهم برد. دکتر به او نگاه میکرد، اما به نظر میرسید خیلی از او دور است. لارن با خودش فکر کرد: دکتر داره با من حرف میزنه؛ باید گوش کنم.
«بسیار خُب، خانم ترَنتِر، بهخاطر بیحسی نخاعی، نمیتونین بفهمین چه موقع انقباض دارین. برای همین من بهتون میگم کِی زور بزنین؛ باشه؟»
لارن لبهایش را جمع کرد تا بگوید: «با...» اما دکتر زودتر شروع کرده بود.
«حالا!»
حس کرد دکتر بچه را بیرون میکشد و همهٔ تنش روی تخت، همراهِ آن به پایین سُر خورد. نمیتوانست بفهمد که دارد زور میزند یا نه. ماهیچههای گردنش را منقبض کرد و سعی کرد قیافهٔ زور زدن را به خودش بگیرد، اما صدایی در جایی از مغزش گفت: چرا باید به خودم زحمت بدم؟ کسی نمیفهمه که من زور میزنم یا نه؛ میفهمه؟ شاید بتونم یهکم بخوابم.
چشمهایش را بست.»
حجم
۳۳۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه
حجم
۳۳۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه
نظرات کاربران
"کوچولوهای دوستداشتنی" داستانِ زنیست که زندگیش بعد از به دنیا اومدن دوقلوهاش، توسط شخصی مجهول که اون رو تهدید به از دستدادن بچههاش میکنه، دستخوشِ طوفان میشه. بزرگترین نقطهضعف این کتاب از منظر بررسیِ فنی، اینه که داستان هم بسیار کُند