کتاب بازگشت
معرفی کتاب بازگشت
کتاب بازگشت نوشتهٔ نیکولاس اسپارکس و ترجمهٔ سیدیحیی برخوردار است و انتشارات امید سخن آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب بازگشت
کتاب بازگشت اثر نیکولاس اسپارکس که به مدت ۲ سال در صدر فروش قرار داشت، کتابی جذاب و متفاوت است که زندگی یک سرباز ارتش آمریکا در افغانستان را روایت میکند. این سرباز در اثر مصدومیت به زادگاه خود، شهر نیوبرن، بازمیگردد. او در هنگام بازگشت با دو زن اسرارآمیز مواجه میشود که هر یک زندگیاش را دگرگون میسازند.
خواندن کتاب بازگشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بازگشت
«اولین بار یک روز پسازآنکه به این خانه نقلمکان کردم، متوجه قدم زدن آن دختر در پشت خانهام شدم. طی یک ماه و نیم بعد، چند باری در هفته او را میدیدم که با سری پایین و شانههایی خمیده اینسو و آنسو پرسه میزند. تا مدتها هیچکداممانیک کلمه هم با یکدیگر صحبت نمیکردیم.
به نظرم در سنین نوجوانی به سر میبرد (چیزی در حالتی که خودش را اینسو و آنسو میکشید، بیانگر آن بود که زیر بار احساسات کمارزشی و ناراحتی در این دنیا دستوپا میزد)، اما بعد از سیودو سال به سنی رسیدهام که گفتن این قبیل مسائل برایم تقریباً غیرممکن است. غیر از توجه به موی قهوهایرنگ بلند و چشمان درشتش، تنها چیزی که بهطورقطع دربارهاش میدانستم، این بود که در پارکینگ تریلرها در بالای جاده زندگی میکرد و علاقه به پیادهروی داشت. بهاحتمال بیشتر مجبور بود پیادهروی کند، چون ماشین نداشت.
آسمان ماه آوریل صاف بودو هوا همراه با نسیمی که تنها به قدر پراکندهساختن رایحه خوش گلها کفایت میکرد، در دمای پایینتر از هفتاد درجه باقیمانده بود. گلهای سیاهال و آزالیای موجود در حیاط تقریباً یکشبه شکوفه کرده بودند و به راه سنگفرشی که از پشت خانه پدربزرگم در خارج از نیوبرن، واقع در کارولینای شمالی رد میشد، شکلوشمایل قرمزرنگ میبخشیدند، همان مکانی که تازگیها به من به ارث رسیده بود.
من، ترور بنسون، پزشکی که دوران بهبودی را پشت سر میگذاشت و سرباز کهنهکاری که در زمان خدمت دچار معلولیت شده بود، داشتم جعبهای حاوی گلولههای نفتالین را روی لبه کف ایوان جلویی تکان میدادم و افسوس میخوردم که قرار نبود صبحم را اینگونه سپری کنم. زمانی که تصور میکنید کارها همه تمام شده است، نه مسئله انجام دادن کارهای روزمره در اطراف خانه بهطور کامل معلوم بود و نه این که آیا اصلاً تعمیر این مکان قدیمی بهصرفه است یا نه، چون همیشه کار دیگری بود که بایستی صورت میگرفت.
این خانه (واژهای که بدون هیچ دلیلی از آن استفاده میکردم) ظاهرش چندان تعریفی نداشت و گذشت سالها تأثیرش را روی آن گذاشته بود. پدربزرگم خودش پس از بازگشت از جنگ جهانی دوم آن را ساخت و بااینکه میتوانست چیزهایی بسازد که حالاحالاها دوام بیاورند، در زمان طراحی آن خانه استعداد زیادی از خود نشان نداد. خانه مکعبشکل بود، با ایوانهایی در جلو و پشت آن؛ دو اتاقخواب، یک آشپزخانه، یک اتاق نشیمن، و دوتا دستشویی؛ نمای از جنس چوب سدر آن درنتیجه گذشت سالها و به تقلید از موهای پدربزرگم به رنگ نقرهای مایل به خاکستری درآمده بود. پشتبام را سرسری تعمیر کرده بودند، هوا از لای پنجرهها به داخل میآمد، و کف آشپزخانه طوری شیب پیدا کرده بود که اگر مایعی روی زمین میریخت، رودخانه کوچکی میشد که تا دری که به ایوان پشتی منتهی میگشت، ادامه پیدا میکرد. دلم میخواهد فکر کنم این وضعیت تمیزکاری را برای پدربزرگم راحتتر میکرد که سی سال پایانی عمرش را تنها گذرانده بود.»
حجم
۳۵۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۵۱ صفحه
حجم
۳۵۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۵۱ صفحه