کتاب گوساله دریایی
معرفی کتاب گوساله دریایی
کتاب گوساله دریایی نوشتۀ آلبرتو موراویا و ترجمۀ رضا قیصریه و هاله ناظمی است. انتشارات کتاب خورشید این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این کتاب، یک مجموعه داستانِ طنز و فراواقعگرایانه است.
درباره کتاب گوساله دریایی
کتاب گوساله دریایی با پیشدرآمدی به قلم رضا قیصریه دربارۀ نویسندۀ این کتاب آغاز میشود.
رضا قیصریه معتقد است که سبک آلبرتو موراویا، آمیزهای از سبکهای مختلف است؛ آمیزههایی که سرانجام به سبک منحصربه فرد این رماننویس ایتالیایی میرسند. سوررئالیسم در آثار موراویا با روایتگری آغاز میشود، ناگهان موقعیتها تغییر میکنند، فضا به هم میریزد و انگار با یک افسانه روبهرو میشویم؛ چرا که شخصیتها در عین واقعی بودن، غیرواقعی به نظر میآیند و آنچه غیرواقعی است واقعی دیده میشود.
خواندن کتاب گوساله دریایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره آلبرتو موراویا
آلبرتو موراویا در سال ۱۹۰۷ به دنیا آمد و در ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۰ درگذشت. او یکی از رماننویسان برجستۀ ایتالیا در سدهٔ بیستم بوده است. وی در آثار خود به مضامین و درونمایههایی مانند جنسیت، بیگانگی و وجودگرایی پرداخته است. معروفترین اثر آلبرتو موراویا، رمان ضدّ فاشیستیِ «دنبالهرو» (۱۹۴۷) است.
از دیگر آثار این نویسنده میتوان به این موارد اشاره کرده: بیتفاوتها (۱۹۲۹)، سرکشی (۱۹۴۷)، زن رمی (۱۹۴۷)، داستانهای رومی (۱۹۵۴)، تحقیر (۱۹۵۴)، دو زن (۱۹۵۷)، دلتنگی (۱۹۶۰)، عشق و زناشویی لیدا، اروتیسم در ادبیات، یک چیز فقط یک چیز است، دستفروش، داستانهای ماقبل تاریخ.
بخشی از کتاب گوساله دریایی
«بالاخره زمستان به دهکده رسید. باران تیره و سرد ماه دسامبر توان پرکردن گودالهای وسیع میدان ناهموار را ندارد، میدانی که در آن خانه کوچک کتابدار میان باغچهها و کلبههای محقر نمایان است. باران پشت باران میبارد و بر آن حوضچههای گلآلودی که زمین خیس فرو نمیبرد تازیانه میزند. حتّی همراه باد، بر شیشهای میبارد که کتابدار در حین تماشا بینیاش را روی آن له میکند. همین باد، شاخههای درختی را که در وسط میدان برخاسته، بهشدت تکان میدهد و آخرین برگهای مردهاش را میریزاند؛ همچون قایقهایی که ناغافل در گودالها میسُرند و هنگامی که گودالها خشک میشوند، تا بهار، چسبیده در لجن باقی میمانند. خلاصه باران و باد و سرما، و صبحی که هنوز مانند غروب تیره است. کتابدار گرچه اقرار نمیکند امّا احساس میکند که فصل او فرا رسیده است و درحالی که زیر لب ناسزا میگوید، نمیتواند در دلش لرزش مسرتِ حزنانگیز را پنهان کند. از این رو، زمستان همیشه برای او ناخوشی و ترس بیمورد از مرگ نابهنگام را به همراه میآورد. اینک کتابدار، بدون ناخوشی و بدون ترس از مرگ، میترسد که واقعآ بیمار شود.
از اینها گذشته، کتابدار با فصل هماهنگ است. آن روز صبح، به محض بیدار شدن، چهار عطسه یکی پس از دیگری، بر دلواپسی قبلی او دامن زد.»
حجم
۱۳۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۳۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه