کتاب خروس زری پیرهن پری
معرفی کتاب خروس زری پیرهن پری
کتاب خروس زری پیرهن پری نوشته احمد شاملو است. این کتاب شعرهای کودکانه ای است که نشر چشمه منتشر کرده است.
درباره کتاب خروس زری پیرهن پری
یک خروس و یک طرقه و یک گربه با هم شاد و خوشحال زندگی میکردند. آنها در آن گوشهٔ دنج جنگل، سه تایی، شاد و خرّم برای خودشان زندگی میکردند و، غموغصه راه خانهشان را بلد نبود، تا این که یک روز طرقه با اخم و روی بههمکشیده و اوقاتِ تلخ، گربه را کناری کشید و، یکجوری که خروسزری نفهمد، به او میگوید بابت روباهی که به آن نزدیکی آمده ناراحت است.
خواندن کتاب خروس زری پیرهن پری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به شعر دعوت میکنیم.
درباره احمد شاملو
احمد شاملو در ۲۱ آذرماه ۱۳۰۴ متولد شد و در مردادماه ۱۳۷۹ چشم ازین دنیا فروبست. او نویسنده، پژوهشگر و روزنامهنگار، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران پیش از سال ۵۷ بود.
پدر احمد شاملو افسر ارتش بود و برای همین تحصیلات کلاسیک نامنظمی را گذراند. چون پیوسته در حال سفر به شهرهای مختلف بود. احمد شاملو هم شعر میسرود و هم فعالیتهای مطبوعاتی و پزوهشی و ترجمه داشت و اثارش به زبانهای انگلیسی، سوئدی، ژاپنی، فرانسوب، فنلاندی و کردی و ترکی و... منتشر شدهاند.
او به مدت دو سال هم در سمت مشاور فرهنگی سفارت مجارستان فعالیت نمود.
شاملو سه بار ازدواج کرد. بار اول با اشرف الملوک اسلامیه که هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. بار دوم در سال ۱۳۳۶ با طوسی حائری که آن هم به جدایی می انجامد و بلاخره بار سوم با آیدا سرکیسیان در سال ۱۳۴۳ که این ازدواج عاشقانه تا پایان عمر شاملو دوام مییابد.
از سال ۱۳۵۲ و با تغییر فضای سیاسی ایران، چاپ آثار شاملو متوقف شد اما فعالیت او کم نشد. نوار کاست سیاه همچون اعماق آفریقای خودم (ترجمهٔ شعرهای لنگستون هیوز) و سکوت سرشار از ناگفته هاست (ترجمهٔ شعرهای مارگوت بیکل)، کاری مشترک با محمد زرین بال با موسیقی بابک بیات منتشر شد. رمان پابرهنهها، درها ودیوارهای بزرگ چین و دن آرام شازده کوچولو نیز با ترجمه او به چاپ رسید.
او در سال ۱۳۷۹ پس از تحمل مدتها بیماری و رنج در دوم مردادماه درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب خروس زری پیرهن پری
طرقه گفت: «لابد خودت میتونی حدس بزنی دیگه...»
پیشی گفت: «شاید واسه رفیقمون. آره؟»
طرقه گفت: «بنازم به اون هوشت، داداپیشی!... همینه که گفتی... بیانصاف از چند وخ پیش دندون تیز کرده که خروسزری رو بگیره ببره کلکشو بکنه.»
پیشی گفت: «خیلی از این خبر ناراحت شدم. اما خوب، همین که زود قضیه رُ فهمیدیم خودش خیلیه... بهتره حالا به خروسزری پیرهنپری هیچی نگیم، چون که ممکنه هول کنه و مریض بشه، یا دستکم غصه بخوره... منتها، من و تو میپاییمش که بیاحتیاطی نکنه، تا بعد سر فرصت بشینیم فکری واسش بکنیم، ببینیم از دستمون چه کاری ساختهس...»
باری ــ
آنها، سه تایی، همان طور خوشحال و خندان با هم زندگی میکردند.
پیرهنپری هم که از قضیهٔ روباهه خبر نداشت، برا خودش بیخیالِ بیخیال خوشوخرّم بود... هر روز صبح، کلّهٔ سحر از خواب بیدار میشد میآمد لب پنجرهٔ کلبهشان، بالهای خوشگلش را میکوبید به هم، صدای قشنگش را بلند میکرد و میخواند:
«قوقولی قوقو، سحر شد
سیاهی دربهدر شد
فرشتهها دویدن
ستارهها رو چیدن
خورشیدخانوم دراومد
با یک طبق زر اومد...
تا شب نکرده حاشا
بچهها، بیاین تماشا!»
حجم
۵۷۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۵۷۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
نظرات کاربران
خب همه با کاستش خاطره دارند دیگه کاش شرکتی بیاد امتیازش رو بگیره و دوباره منتشر بشه
خیلی قشنگ و زیبا بود. لذت بردم.
خیلی جذاب و زیبا و دلنشین است
تشکرازطاقچه بخاطر هدیه دادن ،من این کتاب رو انتخاب کردم ولذت بردم، بنظرم این کتابها محدودیت سنی نداره بدلیل نکات آموزنده درمتن کتاب، نقاشی های زیبائی هم داره،عالیه، بچه ها ازاین کتاب لذت میبرند، ممنون طاقچه جان.
بسیار زیبا و دلنشین بخصوص برای بچه ها با وجود تعداد صفحات زیاد همچنان خواننده راتا پایان داستان همراه خود میکشاند.ممنون از طاقچه به خاطر دسترسی به این کتاب زیبا