کتاب کشتی شکسته
معرفی کتاب کشتی شکسته
کتاب کشتی شکسته نوشتهٔ استیون کرین و ترجمهٔ علی جعفری است و نشر هرست آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب کشتی شکسته
استیون کرین نویسندهٔ شناختهشدهٔ امریکایی است که در سال ۱۸۷۱ به دنیا آمد و ۱۹۰۰ درگذشت. کرین در سال ۱۸۹۷ در سفری از کوبا برمیگشت که در دریا کشتیشان غرق شد و اتفاقات زیادی برای استیون افتاد. کتاب کشتی شکسته تجربهٔ همان سفر کرین در ماجرای غرقشدن کشتیشان است. او مجبور شده بود همراه با سه مرد دیگر با شناور کوچکی خود را بهسختی به ساحل برسانند. بعد از این سفر پرماجرا کرین تصمیم گرفت داستان این سفر را بنویسد و خودش را هم به عنوان یک خبرنگار در دل این داستان بگذارد. داستان کتاب مثل خود داستان واقعی، چهار شخصیت اصلی دارد: اولْ شخصیت ناخداست که به دلیل غرقشدن کشتیاش بسیار ناراحت و دلزده است. نفر دوم روغنکاری است که بیلی نام دارد و از نظر جسمی قویترین فرد جمع است. شخصیت سومْ مرد آشپز خوشبین و بذلهگویی است که ایمان دارد نجات پیدا میکنند و نفر آخر خبرنگار یا درحقیقت، خود کرین است. این چهار نفر از آن کشتی غرقشده نجات پیدا میکنند و میخواهند خود را به خشکی برسانند. داستانْ شرح نجاتپیداکردن این چهار نفر است.
کرین در این کتاب نشان میدهد که انسانها چطور برای نجاتپیداکردن و زندهماندن تلاش میکنند، چطور اگر هدف مشترکی داشته باشند به هم کمک میکنند یا با هم میجنگند که گاهی طبیعی هم به نظر میآید و درنهایت، چه میشود که انسانها خودشان را از خطری نجات میدهند.
سبک استیون کرین بر آثار هنرمندانی چون جوزف کنراد، ویلا کاتر، تئودور درایزر، کارل سندبرگ و شروود اندرسن تأثیر گذاشته است. اما نویسندهای که بیش از هر کس مدیون اوست، ارنست همینگوی است. سبک عریان، موجز و پرمایهٔ همینگوی، توانایی او در القای روشن عقاید، همه مرهون کرین است.
داستان کشتی شکسته به سبک ناتورالیسم نوشته شده و در میان آثار کرین، بیش از همه مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این داستان به دلیل تصویرسازی، کنایه، نمادگرایی و کاوش در موضوعهایی مانند بقا، همبستگی و تعارض میان انسان و طبیعت، مورد توجه است. اچ. جی. ولز کشتی شکسته را گل سرسبد آثار کرین میداند.
خواندن کتاب کشتی شکسته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای امریکایی و قصههای ماجراجویانهٔ دریایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کشتی شکسته
کسی نمیدید آسمان چه رنگیست. چشمهاشان بر کران آسمان میجنبید و به امواجی که بیامان به سویشان میتاخت، زل زده بودند. امواج تیرهگون بودند، جز نوکشان که سفید و کفآلود بود. همگی، رنگ رنگ دریا را میشناختند. کران آسمان تنگ میشد و فراخ میشد، فرو میغلطید و سر بر میکشید. امواج که چون تختهسنگی سر به آسمان میکوفتند، دمادم کران آسمان را پُرچین و شکن میکردند.
بسا کسانی که تنشوی خانهشان از این قایق که بر دریا روان بود، بزرگتر است. این امواج بلند، بیامان و پُرگزند، تنوره میکشیدند و هر خیزاب کفآلود سدی میشد در راه این قایق کوچک.
آشپز بر کف قایق سرپا نشسته بود و چهارچشمی به تیرک پانزده سانتی لبه قایق که حائل میان او و دریای ژرف بود، نگاه میکرد. آستینها را تا بالای ساعدهای فربهاش تا زده بود. خم شد تا با دست آب قایق را خالی کند. دو بند جلیقهاش که باز بود، در هوا تاب میخورد. یکریز میگفت «خدا یا! خطر از بیخ گوشمان گذشت» این را که میگفت یکسر به کران شرقی در ورای دریای موّاج چشم میدوخت.
گریسکار یکی از دو پاروی قایق را گرفته بود و میکشید. هر از گاهی یکهو خیز برمیداشت تا از گزند حلقه امواج پشت سر، در امان بماند. پارو کوچک و ترکهای بود، آدم میگفت الان تَرَقی میشکند.
خبرنگار پاروی دیگر را سفت گرفته بود و میکشید. به امواج چشم دوخته بود و با دل میگفت من کجا و اینجا کجا.
ناخدا با حال زخمی بر سینه قایق دراز کشیده بود و در آن دم، سخت غرق ماتم و یأسی بود که دامنگیر آدم میشود. هرچند گذرا. هر چه آدم قرص و محکم هم باشد و ترس به دل راه ندهد، باز آن دم که کار و بار تباه میشود و خصم چیره میگردد و کشتی غرق میشود، لاجرم به سراغش میآید. فکر و ذکر ناخدا در تار و پود و تیر و تخته کشتی تنیده است، چه یک روز ناخدای کشتی باشد چه ده سال. و این ناخدا، تصویر سهمناکی از نیمرنگ روشنی سحر را بر پس چهرههای هفت تن میدید. بعد دکل شکسته را میدید که گوی سفیدی بر فرازش بود و امواج بیامان، به این سو و آن سویاش میکوفتند، پایین و پایینتر میرفت و غرق میشد. از آن پس طنین صدایش از این رو به آن رو شد. آوایی نرم و حزین اما قرص و محکم، لحنی که نه غرا بود و نه گریان.
حجم
۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۸ صفحه
حجم
۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۸ صفحه