کتاب آرزویی در دل تاریکی
معرفی کتاب آرزویی در دل تاریکی
کتاب آرزویی در دل تاریکی نوشتهٔ کریستینا سونتورنوات و ترجمهٔ آزاده حسنی است و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است. انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تأسیس شده؛ پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب آرزویی در دل تاریکی
قرار است در کتاب آرزویی در دل تاریکی با فضای زندانی به نام نموان آشنا شویم؛ یک طرف ماجرا به زندانیان میپردازد و طرف دیگر داستان به زندانبانان. پانگ، شخصیت اصلی داستان، بهخاطر اتهام مادرش تا ابد محکوم به بدنامی است. از آن طرف، نوک، دختر رئیس زندان، با این هدف بزرگ شده که تواناییهایش را به همه ثابت کند. داستان پیش میرود تا آنجا که پانگ از زندان فرار میکند. با فرار پانگ از زندان، نوک مدام در فکر دستگیری اوست تا با این کار بتواند برای خانوادهاش افتخاری کسب کند. اما در قسمتی از داستان، پانگ و نوک متوجه میشوند که به گونهٔ دیگری به هم ربط پیدا کردهاند. آنها خیلی زود متوجه اسرار تاریکی میشوند که بر شهر چاتانا سایه انداخته. یعنی این دو نفر میتوانند مانند نوری در دل تاریکی شهر بدرخشند؟
خواندن کتاب آرزویی در دل تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب آرزویی در دل تاریکی را به ماجراجویان و کسانی که عاشق داستانهای پرهیجان هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آرزویی در دل تاریکی
پانگ داخل سبد چمباتمه زد و یک چشمش را به دیوارهٔ حصیری چسباند تا ببیند بیرون چه خبر است، اما حالا خورشید پایین رفته بود و بهسختی میشد از اوضاع بیرون سر درآورد. بااینکه داخل سبد بود، باز هم احساس میکرد بهشدت در معرض دید است، انگار که برهنه باشد. با عجله خودش را پایینتر کشید و با فرورفتن پوستهای پر از خار دوریان توی تنش چهرهاش درهم رفت.
همینکه زبالهجمعکن قایق را به داخل کانال اصلی رودخانه هدایت کرد، صدای چرخش موتور گویرانِ کوچک و پرسروصدایش بیشتر شد. اگر سامکیت آنجا بود، فقط از روی همین صدا میتوانست مدل موتور را تشخیص بدهد.
قایقهای بزرگتر با موتورهای قدرتمندتر از کنارشان رد میشد و موجهایی درست میکرد که قایق کوچک را مثل گهواره تاب میداد. پانگ میتوانست رگههای کمجان نور را ببیند که از خانههای حاشیهٔ رودخانه میتابید. هر چه به پایین رودخانه نزدیکتر میشدند، تعداد چراغها و قایقها هم بیشتر میشد.
حالا دلپیچهٔ پانگ بیشتر از هیجان بود تا ترس. بالاخره قرار بود شهر را از نزدیک ببیند.
اول صدایش را شنید. وزوز چراغهای توپمانند شبیه صدای دستهای زنبور بود که بهطرفش پرواز میکرد. صدای داد و فریاد و خندههایی را شنید که از ساحل میآمد. گروهی نوازنده مشغول نواختن بودند، و صدای زنی به گوش میرسید که داشت آواز میخواند. «دستم رو بگیر، آه عزیزم، دستم رو بگیر و...»
و بعد انگار از دل تاریکی وارد ستارهای روشن شدند.
به مرکز چاتانا رسیده بودند.
لب رودخانه پر بود از خانه، مغازه و رستورانهایی که روی یکدیگر چیده شده بود. سقف تا کف این ساختمانها با رنگینکمانی از چراغهای کروی روشن میشد که نورشان پس از عبور از روزنههای ریز سبدی که پانگ تویش بود درهم میآمیخت و محو میشد. مشتریان با صدای بلند سفارش میدادند و پانگ صدای آنها را میشنید؛ صدای آنهایی را که سر قیمت چانه میزدند؛ صدای بچههایی را که جیغ میکشیدند و مادرشان را میخواستند. بوی پوست گربهماهیای که داشت جلزوولز سرخ میشد به مشامش رسید، بههمراه بوی خوراک سبزیجات و بوی بدن آنهمه آدمی که چسبیده به هم زندگی میکردند.
صدای تپتپ پاهای برهنهای روی تختههای چوبی میآمد. بچهها جیغ میکشیدند و روی یکی از پلهای متحرک در امتداد رودخانه میدویدند. پانگ صدای خندهشان را شنید و بعد صدای شلپشلپ افتادنشان توی آبهای کنار قایق به گوشش رسید.
حجم
۲۵۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
حجم
۲۵۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
نظرات کاربران
عاااااالی و بسیار عالی درمورد شهری که جادویش خوابیده است و الان دو تا بچه که یکی در تعقیب آن یکی است و آنها قرار است از راز هایی پرده بردارند حتما این کتاب را سر لیست خریدتان قرار دهید🌺🌺🌺🌷🌸
سلام لطفا توی بینهایت قرار بدیدش🙏🙏
این کتاب یکی از جذاب ترین کتاب هایی بود که خوندم🔥
خیلی کتاب زیبایی هست چون روایت گر اینه که نباید زیر بار زور بری من خیلی از این کتاب درس گرفتم روایت و مفهوم این کتاب با همه کتاب های که خوندم فرق داشت یعنی فوقالعاده بود
کتاب قشنگیه توصیه میکنم بخونین ..:)
داستان هیجان انگیز و زیبایی از تقابل عدالت و قدرت بود . قانون ناعادلانه فقط ستم و ظلمه و حق انسان ها رو می خوره . چنین قانونی ارزشی نداره جز اینکه جیب ستمگران رو پر کنه .
کتاب «آرزویی در دل تاریکی» رمانی نوشته ی «کریستینا سونتورنوات» است که اولین بار در سال 2020 منتشر شد. برای پسری به نام «پانگ» که در زندان «نموان» به دنیا آمد، نورهای جذاب و جادویی خارج از زندان، نمادی از