دانلود و خرید کتاب عروسی چاه امیر دژاکام
تصویر جلد کتاب عروسی چاه

کتاب عروسی چاه

نویسنده:امیر دژاکام
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب عروسی چاه

کتاب عروسی چاه نوشته امیر دژاکام است. این کتاب مجموعه‌ای نمایشنامه آیینی و سنتی ایرانی است که انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.

درباره کتاب عروسی چاه

موضوع محوری این نمایشنامه‌ها، داستان‌های ایرانی و آثار کهن از فرهنگ و باورها و ادبیات ایران است. شهرزاد، ترانه دختر شاه پریون، بازی‌نامه فرود، محرمانه خسروی، ضیافت شیطان، عروسی چاه، زیباترین گل‌های قالی و مجلس سیاووش خوانی عناوین نمایشنامه‌هایی است که در این مجموعه آورده شده است. اغلب این نمایشنامه‌ها پیش از این در سالن‌های مختلف اجرا شده است.

این کتاب مجموعه‌ای از نمایشنامه‌های جذاب است که هرکدام روایتی از قلب تاریخ و اسطوره بیرون کشیده است و با داستانی جذاب آن را بازگو کرده است. 

خواندن کتاب عروسی چاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عروسی چاه

(زنی هراسان فرار می‌کند. تمامی درها بر روی او بسته است. امیر او را تعقیب می‌کند. زن، خسته و نگران به زمین می‌افتد. امیر او را با خنجر می‌کشد. زنانِ مویه‌گر وارد می‌شوند. مردان به درون می‌آیند. امیر، هفت پردهٔ سفید را بر پیکر او می‌اندازد. تابوت او را می‌برند. شمع‌ها و آینه‌ها گرداگرد آن. امیر، هراسان از تنهاییِ خود، به گوشه‌ای پناه می‌برد. صدای سم اسبان و جنگ، ناله‌های مردم، کودکان، زنان و صدای شمشیرها به گوش می‌رسد.)

صدایی از بیرون: دشمن از همه سو بر ما می‌تازد... من می‌خواهم به حضور امیر برسم... باید کاری کرد... بگذارید او را ببینم.

امیر: مطربان! بازیگران!

(مطربان و گروه بازیگران با ساز و آواز وارد می‌شوند.)

سردار: گم شوید! رهایم کنید! تو نمی‌توانی به عیش و عشرت بنشینی، آن هم وقتی که زنان و کودکان در دریای جنگ سرگردانند! تو امیر این سرزمینی! دشمن از همه سو بر ما می‌تازد و تو میدان جنگ رها کرده‌ای و جنگ با شیران در قفس را برگزیده‌ای؟! این چه ننگی است که بر خود خریده‌ای؟ چرا سکوت کرده‌ای؟

امیر: (با دست اشاره می‌کند) بیرون!

سردار: حرامت باد این عشرت که در عزای مردم به پا داشته‌ای! (می‌رود)

امیر: بکوب بر دف، مطرب!

(پرچم خورشید پایین می‌رود و پرچم ماه بالا می‌آید. موسیقی قطع می‌شود. طبیب روشنی وارد می‌شود.)

طبیب روشنی: امیر، ملکهٔ روشنی... هنوز امیدی هست. می‌شود برای او کاری کرد اگر بشود...

(امیر مانع حرف زدن طبیب می‌شود و سنگ به سوی او پرتاب می‌کند. طبیب خارج می‌شود.)

امیر: بر آسمان،

بر زمین،

بر خورشید،

شهادت، شهادت بر هستی.

با من سپرده بودی آن راز سر به مهر را،

مهرها بشکست و مهره‌ها نیز هم.

کران تا کران مرزهای جهان را جستم.

از آموزه‌ها، آنچه آموختنی بود، آموختم.

در پسِ پستوی پیرها، مرید بودم، مراد نیافتم.

خیانت دیدم.

کدام عشرت؟ کدام عیش؟

این بازی دگر است سردار.

بازی جنون! من در میدان جنگم، اما جنگی دیگر.

می‌ترکد تاول‌های دست دلم آرام آرام...

خون و چرک از زبانم جاری می‌شود، می‌دانم.

بیا، بیا پیش دیوانه!

(گروه زنان در زمینه دیده می‌شوند که عبادت می‌کنند.)

بیا واپس مکش همخانه!

مستِ آوارهٔ من!

خمار چشمانت را نگاه دار!

بریز پیاله! جامی دیگر می‌طلبد دلم...

دلم، دلم، دلکم... هرزه‌گرد شب‌های مخموری...

از پس شکست کدام عشق،

چنین سرگردان در کوچهٔ شراب‌فروشان جهود سردرگم می‌گردی؟

گرد راه پاهای نازپرورده را می‌جویی... نمی‌یابی!

شراب، شراب، شراب...

پیاله، خمره، شط، شط...

مستی، مستی، هستی!

چشمانت را مبند، مبند!

دنیایم را مپوشان!

خمار چشمانت را نگاه دار!

بریز پیاله! جامی دیگر می‌طلبد دلم...

دلم، دلم، دلکم... هرزه‌گرد شب‌های مخموری...

از پس شکست کدام عشق،

چنین سرگردان در کوچهٔ شراب‌فروشان جهود سردرگم می‌گردی؟

گرد راه پاهای نازپرورده را می‌جویی... نمی‌یابی!

شراب، شراب، شراب...

پیاله، خمره، شط، شط...

مستی، مستی، هستی!

چشمانت را مبند، مبند!

دنیایم را مپوشان!

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

قیمت:
۶۳,۴۵۰
۱۹,۰۳۵
۷۰%
تومان