کتاب یک نامه عاشقانه سانسور شده
معرفی کتاب یک نامه عاشقانه سانسور شده
کتاب یک نامه عاشقانه سانسور شده نوشتهٔ امیر دژاکام است و انتشارات کتاب نیستان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب یک نامه عاشقانه سانسور شده
این کتاب مجموع ۹ نمایشنامه از امیر دژاکام است. امیر دژاکام در میان نمایشنامهنویسان و کارگردانان تئاتر در ایران به نوعی یک معترض است. کارگردانی که همواره اعتراضش به نظام فکری جامعه و نظام فکری مدیریتی حاکم بر آن به سبک و سیاقی منحصر به فرد ارائه شده است و شاید از همین منظر است که مدتها فعالیت خود را از صحنههای اجرا به دانشگاه محدود کرده است؛ هرچند که همزمان با انتشار این دفتر از نمایشنامههایش بود که اعلام کرد دوباره تصمیم دارد به صحنههای اجرای نمایش باز گردد. او معتقد است نمایشنامه در اجرا هم کامل نمیشود، بلکه در خیال تماشاگر است که بخشی از کمال خود را به دست میآورد.
صحنهٔ تمام این نمایشها هرکجاست که جماعتی بتوانند گرد هم آیند.
عناوین این نمایشنامهها از این قرار هستند: یک نامه عاشقانه سانسور شده، آنتی تئاتر، ماهمنظر، دیجیتال دراگ، اسید، شنگرف به رنگ سیاه، طلسم نیلوفر، روژان، صداش بزن انار و گندم... .
خواندن کتاب یک نامه عاشقانه سانسور شده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کسانی که به تئاتر اعتراضی علاقه دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یک نامه عاشقانه سانسور شده
باران که میآید صدایت را میشنوم که مرا به نام میخوانی... وقتی که باشی هستم، در نگاه تو جریان دارم، همه هستیام جریان دارد، در نگاه تو زیبایم... الاغ، چرا نمیفهمیکه یک زن به این حس نیاز داره... کجای این ماجرا گیر داره نمیدونم؟ یا شاید گیر کار یه جای دیگه اس... اینجا که گیر کرده و گیرش هم به این سادگیها... ولش کن بعد میگن فلانی هم... هیچی، شنیدی، از یکی پرسیدن این چندتاست؟ گفت، کدوم؟ این یا اون؟ دو انگشت دستش را نشان میدهد.
دنیای عجیبی است و زندگی عجیبتر... هیچ چیز سرجای خودش نیست. پس چرا من باید عاقل باشم؟ میان این همه دیوانگی، چرا من باید عاقل باشم؟ میان این همه تیرگی... تمام تلاشم این است که نور در من بماند و بتابد.. و اما گاهی این تیرگی به تنم میچسبد و تمام تنم را حس لزج و خزه مانندی میگیرد. که نفسم را هم بدبو میکند و دیگر نمیخواهم به خودم نگاه کنم، حتی نمیتوانم بمیرم... و تنها نجات بخش من همان است که هنوز نمیشناسم، که نامی ندارد... به عشق میشناسندش. همان است که همواره از من دریغ شده وشاید من نیز از دیگران دریغش کردهام، نمیدانم، تنها درچشمان تو رنگش را شناختم، اما دیر، دیر، نمیدانم شاید خیلی دیر... بچهمون به دنیا میآد...
حجم
۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه