کتاب دردسرهای دامپزشک
معرفی کتاب دردسرهای دامپزشک
کتاب «دردسرهای دامپزشک» نوشتۀ جیمز هرییت و ترجمۀ سیروس قهرمانی است و انتشارات مروارید آن را منتشر کرده است. چیزهایی هست که خیلی بیشتر از اینکه آدم بوی گاو بدهد دامپزشکها را اذیت میکند. چیزهایی که نویسنده آنها را به زبان طنز در این کتاب بازگو میکند.
درباره کتاب دردسرهای دامپزشک
کتاب دردسرهای دامپزشک جلد دوم از یک مجموعۀ ۶جلدی است که نویسنده در آن به بیان اتفاقات دوران کاریاش در منطقهٔ دِیلز در یورکشر میپردازد. در این نیمه خودزندگینامه، او دامپزشک جوانی است که در دومین سال کار حرفهایاش، اتفاقات عجیبی را در معاینۀ حیوانات مختلف، روابط با رئیسش زیگفرید فارنِن و مردم دهکده تجربه میکند. ازآنجاکه کارکردن با حیوانات لذتبخش است و مسائل و مشکلاتی که انواع مختلف حیوانات دارند متنوع است و هیچ ۲ روزی از زندگی این دامپزشک تازهکار شبیه یکدیگر نیست، نوشتن این تجارب، کتاب را تبدیل به یک اثر فرحبخش و آموزنده کرده است که هم برای خوانندگان عادی جذاب است و هم برای متخصصان حوزۀ دامپزشکی.
یکی از ویژگیهای اصلی این اثر زبان طنز نویسنده است. نویسنده با شوخطبعی و زبان طنز قصهها را روایت میکند. برخورد محلیها، اخلاق و رفتارهای غیرقابلپیشبینی رئیس و برادرش با او خواننده را به خنده میاندازد. موقعیتهایی هم در کتاب وجود دارد که نویسنده حتی خودش را هم دست میاندازد. روایت ساده و صادقانۀ او از اتفاقات و آوردن جزئیات خندهآور ِزندگی باعث شده است که خواننده از انتخاب این کتاب و خواندن این اثر راضی باشد.
خواندن کتاب دردسرهای دامپزشک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان زندگینامه، دوستداران رمان و داستان و همچنین حیواندوستان و دامپزشکان پیشنهاد میکنیم.
درباره جیمز هرییت
جیمز آلفرد رایت نویسندۀ کتاب دردسرهای دامپزشک است که با نام ادبی جیمزهرییت فعالیت میکرد. او در دورهام انگلیس متولد شد؛ اما بعد از آن خانوادهاش به گلاسکو در اسکاتلند رفتند. او وارد رشتۀ دامپزشکی شد و بهدنبال آن برای کار به منطقهٔ دِیلز در یورکشر رفت. او همیشه رؤیای نوشتن را درسر داشت؛ اما مشغلهٔ کاری و خانواده مانع این کار شد تا اینکه در ۵۰سالگی با تشویق همسرش نوشتن را شروع کرد و اولین کتاب «حیف که حرف نمیزنند» را نوشت که فیلم و مجموعههای تلویزیونی از روی آن ساخته شد.
بخشی از کتاب دردسرهای دامپزشک
«هرشب اتاق مطب پر میشد از حیوانات کوچک و او بنا به عادت زنندهای پشت در کمین میکرد تا تمام حرفهایی را که به مراجعین میزدم بشنود. توی داروخانه بود که خودش را کاملاً نشان میداد. با دقت مرا تماشا میکرد، از نسخههای من ایراد میگرفت و دائم گیر میداد که در دادن دارو دستودلبازی به خرج میدهم. مثلاً میگفت: «داری بیش از اندازه کلورودین میریزی توش. مگه نمیدونی خیلی گرونه؟» کمکم با آن دستیاری که بیخبر گریخته بود، احساس همدردی میکردم. کار بهزحمت گیر میآمد و فارغالتحصیلهای جوان تقریباً هرگونه شرایط سختی را تحمل میکردند تا فقط شغلی گیر بیاورند، اما فهمیدم آن شخص نامعلوم چارهٔ دیگری جز فرار نداشته است. خانهٔ اَدِمسِن در حاشیهٔ شهر قرار داشت و جمعوجور بود، البته شاید آن را با خانهٔ گرییِر میسنجیدم اما درست برعکس او، چشمهای مهربان و چهرهٔ صبور و پرچینوچروک مزرعهدار بیاندازه صمیمی و دلنشین بود. بالاپوش خاکیرنگ پارهپورهای پوشیده بود که هنگام دست دادن با من به تن لاغرش لق میزد. گفت: «خب، خب، یه تازهوارد داریم.» یکی دو ثانیه مرا ورانداز کرد و ادامه داد: «از ظاهرت معلومه تو این حرفه تازهکاری.» جواب دادم: «درسته. ولی دارم بهسرعت یاد میگیرم.» آقای اَدِمسِن لبخند زد. گفت: «نگران نباش، جوون. من به خون تازه و فکر تازه عقیده دارم. واسه کار دامداری لازمه. خیلی وقته این حوزه تکونی نخورده. بریم تو آغل تا گاو رو بهت نشون بدم.» داخل آغل ده دوازدهتایی گاو بود اما نه از نژاد شاخکوتاه بلکه از نژاد ایرشایری که سالم بودند و معلوم بود از آنها خوب نگهداری کردهاند. تشخیص بیمار در بین آنها خیلی راحت بود چون دیوارهٔ واژن و دهانهٔ چیندار رحم گاو بهاندازهٔ یک توپ فوتبال صورتیرنگ بیرون زده بود. اما صاحب دام در تقاضای کمک درنگ نکرده بود چون آن توده تمیز و دستنخورده بود.»
حجم
۲۷۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۲۷۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
نظرات کاربران
عالی
وقایع جالب، توصیفات دقیق همراه با طنزی ملیح