کتاب توجه آگاهی؛ راه حلی برای مشکلات روزمره

کتاب توجه‌آگاهی راه حلی برای مشکلات روزمره نوشتهٔ رونالد د. سیگل با ترجمهٔ مرتضی کشمیری و پیوند جلالی در انتشارات ارجمند به چاپ رسیده است. توجه‌آگاهی، مسیری به سوی بهزیستی و مقابلهٔ مؤثر با چالش‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی است. شاید دور از دسترس به نظر برسد، اما می‌توانید حتی بدون داشتن زمینهٔ قبلی و بدون صرف زمان زیاد، توجه‌آگاهی را جزئی از زندگی خود کنید و از مزایای آن بهره‌مند شوید.

 دکتر رونالد سیگل، متخصص برجستهٔ توجه‌آگاهی، در این راهنمای جذاب به ما نشان می‌دهد که این کار را چطور انجام دهیم.

مشخصات کتاب توجه آگاهی؛ راه حلی برای مشکلات روزمره

ترجمه

مرتضی کشمیری

کاندیدای دکترای روان‌شناسی بالینی

دانشگاه علم و فرهنگ

پیوند جلالی

دانشجوی دکترای روان‌شناسی بالینی

دانشگاه شهید بهشتی

ویرایش

سیاوش نیک‌پور

Copyright  2010 Ronald D. Siegel Published by The Guilford Press

مجوز رسمی کپی‌رایت ترجمهٔ فارسی این کتاب از سوی انتشارات گلیفورد به انتشارات کتاب ارجمند واگذار شده است.

چاپ چهارم

درباره کتاب توجه آگاهی؛ راه حلی برای مشکلات روزمره

دکتر رونالد سیگل بیش از ۲۵ سال استادیار روا‌ن‌شناسی بالینی در دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه هاروارد بوده است. دکتر سیگل در سراسر دنیا به آموزش توجه‌آگاهی و روان‌درمانی و همچنین درمان ذهن - جسم می‌پردازد. وی چندین سال سابقهٔ کار با کودکان و خانواده‌ها در مناطق محروم را دارد و خود نیز به طور منظم از تمرین‌های این کتاب برای کار با ذهن شلوغ و نافرمانش استفاده می‌کند.

برنامه‌های انعطاف‌پذیر و گام‌به‌گام این کتاب توجه‌آگاهی؛ راه حلی برای مشکلات روزمره به ما کمک می‌کند در زندگی روزمرهٔ خود متمرکزتر و مؤثرتر باشیم، با احساسات دشواری مثل خشم و غم کنار بیاییم، ارتباط خود را با شریک زندگی‌مان عمیق‌تر کنیم، احساس آرامش بیشتر و استرس کمتری داشته باشیم، عادت‌های ناسالم خود را قطع کنیم، از اضطراب و افسردگی رها شویم و دردهای بدنی، بی‌خوابی و سایر مشکلات جسمی ناشی از استرس را حل‌و‌فصل نماییم.

در دههٔ ۱۹۹۰ مارک ویلیامز، جان تیزدیل و زیندل سیگال روشی مبتنی بر توجه‌آگاهی برای کمک به افرادی که از افسردگی رنج می‌بردند توسعه دادند. امروزه درمان شناختی مبتنی بر توجه‌آگاهی (MBCT)، از رویکردهای بسیار مؤثر در زمینهٔ افسردگی و اضطراب به شمار می‌رود. همچنین در حوزهٔ ترک اعتیاد، روش پیشگیری از عود مبتنی بر توجه‌آگاهی (MBRP) موفقیت‌های شایانی داشته است. تمرین‌های توجه‌آگاهی امروزه کاملاً در جریان اصلی علم وارد شده و جامعهٔ علمی نقش توجه‌آگاهی را در ارتقای بسیاری از مؤلفه‌های سلامت روان به تأیید رسانده است. بسیاری از دانشگاه‌های معتبر از جمله دانشگاه آکسفورد، هاروارد، واشنگتن و تورنتو دارای مراکزی برای تمرین و تحقیق در زمینه توجه‌آگاهی هستند.

کتاب توجه آگاهی؛ راه حلی برای مشکلات روزمره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به مشاوران و روان‌شناسان پیشنهاد می‌شود. همچنین کسانی که مایل هستند توانایی مواجهه با احساسات و مشکلات را در خودشان تقویت کنند، می‌توانند از تمرینات گام‌به‌گام این کتاب بهره‌مند شوند.

بخشی از کتاب توجه آگاهی؛ راه حلی برای مشکلات روزمره

«یا واقعاً ناراحت بودن ریشهٔ تکاملی دارد؟ از یک جهت، بله. در انتخاب طبیعی، امر مهم بقای گونه بوده است. غرایز معین و توانایی‌های هوشی که به پیشرفت گونهٔ ما در طول چند میلیون سال کمک کرده، برای ما به عنوان فرد، پیامدهای نسبتاً منفی زیادی داشته است. بیاییدکمی به گذشته برگردیم:

فرِد و ویلما دو انسان هوشمند اولیه بودند که حدود ۴۰۰۰۰ سال قبل در دشت‌های شرق آفریقا زندگی می‌کردند. آنها از اجداد راست‌قامت خود کمی تکامل‌یافته‌تر بودند و مغزی رشدیافته‌تر داشتند. در واقع برای آنکه مغزشان فعال بماند لازم بود هر کدام در روز دست کم ۴۰۰ کالری- یک‌پنجم غذای معمول‌شان- بخورند. این زوج از مغز خود استفاده می‌کردند تا کارهای شگفت‌آوری را که به بقایشان کمک می‌کرد انجام دهند: تفکر انتزاعی، برنامه‌ریزی برای آینده، یافتن راه‌حل‌های تازه برای مشکلات، و داد و ستد با همسایگان. آنها حتی قادر بودند در وقت آزادشان در غار نقاشی بکشند و جواهرات سنگی درست کنند.

اما در بیشه‌زار همیشه اوضاع مناسب نبود. مغز فرِد و ویلما گاه باعث دردسرشان می‌شد. آنها نگران کرگدن‌ها و شیرها بودند، به همسایگان‌شان که غار بزرگتری داشتند حسادت می‌کردند، و با دیگران بر سر برداشتن آب در روزهای گرم دعوا داشتند. وقتی هوا سرد و بارانی بود، یادشان می‌افتاد که آفتاب را بیشتر دوست دارند و هر دو بی‌حوصله می‌شدند. آنها به تغییرات پیرامون خود توجه می‌کردند و وقتی میوه، ریشهٔ گیاهان یا لارو حشرات برای خوردن نبود، کج‌خلق می‌شدند. هنگام بیماری یا مرگ همسایه‌ها، از اینکه متوجه می‌شدند مرگ برای آنها نیز ممکن است اتفاق بیافتد پریشان می‌شدند. گاهی که فرِد به زنان دیگر نگاه می‌کرد ویلما ناراحت می‌شد. آن‌وقت دیگر نمی‌خواست با فرِد بخوابد، و این فرِد را ناراحت می‌کرد. گاهی به سگ‌شان که کفتارها آن را خورده بودند فکر می‌کردند، و هر وقت که همسایهٔ قلدری پسرشان را مجروح می‌کرد، به وحشت می‌افتادند.

حتی وقتی همه چیز خوب پیش می‌رفت، افکارشان متوجه اشتباهات گذشته یا اتفاقات آینده می‌شد. فرِد و ویلما توانسته بودند زنده بمانند و پسرشان را هم از آب و گل دربیاورند. با این حال ذهنشان شلوغ بود.»