دانلود و خرید کتاب در میان سایه ها مایکل اونداتیه ترجمه محمدرضا قاسمی
تصویر جلد کتاب در میان سایه ها

کتاب در میان سایه ها

انتشارات:نشر مون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب در میان سایه ها

کتاب در میان سایه ها نوشتۀ مایکل اونداتیه و ترجمۀ آقای محمدرضا قاسمی است که نشر مون آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب در میان سایه ها

جنگ جهانی دوم به انتهایش نزدیک می‌شود و پدر و مادر ناتانائیل و ریچل تصمیم می‌گیرند آن‌ها را نزدیک یکی از دوستانش که به نام ماث شناخته می‌شود بگذارند و از لندن به سنگاپور بروند. مات شخصیتی عجیب و مرموز دارد و بچه‌ها فکر می‌کنند او احتمالاً خلاف‌کار است. مدت زمانی می‌گذرد و بچه‌ها حالا نزد مات زندگی می‌کنند. پدر و مادرشان به سفری بی‌بازگشت رفته‌اند و هیچ خبری از آن‌ها نیست. بعد از گذشت سالیان، ناتانائیل احساس می‌کند که کسی او را دنبال می‌کند و زمانی که این فرد مشکوک به او، ماث و ریچل حمله می‌کند، فصل جدیدی از زندگی‌اش آغاز می‌شود، چرا که لحظه‌ای فردی را می‌بیند که شبیه به مادرش است. اگر مادر هیچ‌وقت از لندن نرفته باشد چه؟ دلیل حمله این مرد به آن‌ها چه بود؟ آیا ممکن است پدر و مادرش با سرویس‌های جاسوسی ارتباطی داشته باشند؟ حالا سال ۱۹۵۹ فرارسیده و ناتانائیل دیگر آن نوجوان بی‌پناه نیست. او می‌خواهد برای سؤالات بی‌پاسخ ذهنش جوابی بیابد. پس سفری را آغاز می‌کند؛ سفری برای کشف حقیقت، سفری به درازای یک جنگ. روبه‌روشدن با این حقایق جسارت می‌خواهد و ناتانائیل می‌داند که گذشته هیچ‌وقت نمی‌میرد.

خواندن کتاب در میان سایه ها را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

این کتاب برای همه علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و رمان مناسب است.

درباره مایکل اونداتیه

مایکل اونداتیه در سال ۱۹۴۳متولد شده است. او پدیدآور اهل کانادا است. وی همچنین برندۀ جوایزی همچون کمک‌هزینه گوگنهایم و جایزه ادبی من بوکر شده‌است.

بخش‌هایی از کتاب در میان سایه ها

سال ۱۹۴۵ والدینمان ترکمان کردند و ما را به دو مرد سپردند که ممکن بود جنایتکار باشند. ما در خیابانی به نام روئینی گاردنز در لندن زندگی می‌کردیم. یک روز صبح، درست یادم نیست، پدر یا مادرمان گفت بعد از خوردن صبحانه می‌خواهد با ما صحبت کند. گفتند قصد دارند یک سال در سنگاپور اقامت کنند و ما باید در انگلستان بمانیم. توضیح دادند که سفرشان کوتاه نخواهد بود، اما سعی می‌کنند زودتر پیش ما برگردند. البته تأکید کردند که نگران نباشیم و در غیابشان از ما به‌خوبی مراقبت خواهد شد. یادم می‌آید وقتی پدرم این خبر را داد، روی یکی از صندلی‌های فلزی و سفت باغ نشسته بود. مادرمان نیز که لباسی تابستانی به تن داشت و درست پشت سر پدر نشسته بود، نگاهمان می‌کرد و منتظر بود ببیند چه پاسخی می‌دهیم. پس از مدتی، مادر دست خواهرم ریچل را گرفت و روی کمرش گذاشت، انگار با گرم‌کردن دستش می‌خواست به او دلگرمی بدهد.

من و ریچل لام تا کام حرفی نزدیم. به پدرمان خیره شدیم که جزئیات پروازشان با هواپیمای مسافربری اورو تودور اول، نسلی از بمب‌افکن لنکستر را بیان می‌کرد که می‌توانست با سرعتی بالغ بر سیصد مایل در ساعت پرواز کند. مجبور بودند پیش از رسیدن به سنگاپور دست‌کم دو بار هواپیما عوض کنند. پدر توضیح داد که ترفیع گرفته و مدیر دفتر یونیلور در آسیا شده است. این برایش پیشرفت کاری بزرگی محسوب می‌شد. ترفیع پدر به نفع همه خانواده بود. با جدیت برایمان صحبت می‌کرد و مادرم رو برگرداند تا نگاهی به باغچه‌اش در ماه آگوست بیندازد. حرف‌های پدر که تمام شد، مادر دید سردرگمم و به سمتم آمد؛ دستی بر سرم کشید و انگشتانش مانند دندانه‌های شانه بین موهایم رفت. آن موقع من چهارده ساله بودم و ریچل تقریباً شانزده ساله. گفتند در تعطیلات «قیمی» مراقبمان خواهد بود؛ مادرمان این‌طور خطابش می‌کرد. گفتند همکارشان است. قبلاً او را دیده بودیم ... «ماث» صدایش می‌کردیم؛ لقبی که خودمان برایش گذاشته بودیم. از آن خانواده‌هایی بودیم که عادت داشتیم برای همه لقب انتخاب کنیم و این یعنی اهل مخفی‌کاری بودیم. ریچل می‌گفت حدس می‌زند ماث جنایتکار است.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

حجم

۲۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
تومان