کتاب دعوت به ماوراء
معرفی کتاب دعوت به ماوراء
کتاب دعوت به ماوراء نوشته تورج زاهدی است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است و داستان ماورایی و جذابی را روایت میکند.
درباره کتاب دعوت به ماوراء
این رمان، در سبک ادبیاتِ موسوم به «رازورانه» قرار میگیرد؛ و دربارهٔ وقایع و حوادثی است که غیر معمولی تلقی میشوند، و در حیطهٔ عقل و منطق بشری نمیگنجند. داستان، از دید راوی اول شخصِ مفرد بیان میشود؛ که کسی نیست جز جناب سید علی اکفیانی.
علی اکفیانی، همسر و دخترش یک خانواده معمولی هستند که با هم روزگار خوشی میگذرانند. دختر ۱۲ ساله خانواده متوجه یک «حضور» در خانه میشود. او مدام احساس میکند که با خانوادهاش تنها نیستند، و موجودات دیگری هم همراه با آنها خانه زندگی میکنند.
دخترک حتی افرادی را در خانه میبیند. خانواده ابتدا فکر میکنند که دخترشان درگیر اختلار روانی شده است و باید برای سلامت روحیاش کاری کنند. اما کمی بعد حتی پدر هم متوجه این «حضور» میشود و او نیز موجوداتی را در خانه میبیند.
اول به ذهنشان خطور میکند که موجوداتی مانند جن در خانهشان حضور دارند ولی موضوع، بسیار فراتر از این فکرها و برداشتها است. سیدعلی اکفیانی وظیفه خ.د میداند که راهی پیدا کند. او به جمعی که اهل سلوک بوده و پیرو حکمت معنوی اسلام هستند، پناه میبرد و از آنها کمک میخواهد.
خواننده به سهولت با کتاب ارتباط برقرار کند. زیرا متن سرشار از ابعاد ناشناخته و رازورانهٔ عالم هستی است، و کمترین سکندریهای کلامی و دستاندازهای بلاغی، فهمندگی آن را دشوار خواهد ساخت.
خواندن کتاب دعوت به ماوراء را بهچه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب دعوت به ماوراء
آنقدر دقیق و مو به مو، دل مشغولیهای مرا برشمرده بود، که حتی خودم هم نمیتوانستم با این ظرافت و دقت، شرحشان بدهم. آمیزهای از حیرت و تحسین، موجب شد که هیچ صدایی از حلقومم خارج نشود، و با دهان باز او را نگاه کنم.
همان لبخند همیشگی زهرایی، که بیانگر رضایت او بود، و الان بیش از هر زمان دیگری، مستحق آن بود، بر لبانش ظاهر شد:
ـ «پیداست که تو بیش از همه، از واکنش منتقدین میترسی... آنها با چنان ستایشی از «رمان نو» در ادبیات مدرن غرب حرف میزنند... که تو مطمئنی که سکهٔ یک پولت میکنند... همین طوره؟!...».
به تأیید، سر تکان دادم:
ـ «اگر به من حمله کنند... که حتماً میکنند... دیگر هیچ کس مرا قبول ندارد... یعنی آبرویی برایم باقی نمیماند، که کسی بخواهد قبولم داشته باشد...».
ناگهان زهرایی جوش آورد:
ـ «این چه حرف احمقانهاییه؟... اتفاقاً اگر تأییدت کنند، باید بترسی... منتقدینی که فرهنگ موروثی خودشان را با آن همه عظمتی که دارد، نمیبینند و در عوض، چشمشان به اینه که رماننویسهای غربی چطور مینویسند، و همان را ملاک سنجش رمانهای ایرانی قرار میدهند... چه ارزشی دارند؟... اگر در همهٔ موارد از کشورهای غربی عقبتر باشیم، از نظر ادبیات که کشور ثروتمندی هستیم... چند متفکر بزرگ غربی را اسم ببرم، که صراحتاً خودشان را مریدهای حافظ و سعدی و مولانا و خیام و نظامی معرفی کردهاند؟!...»
این از آن موارد نادری بود که زهرایی را خشمگین میدیدم. و البته از آن موارد نادری هم بود، که نمیتوانستم حق را به او بدهم:
ـ «اما به نظر من، منتقدین، حرف اول را میزنند...»
زهرایی رفت توی حرفم:
ـ «اشتباه میکنی... مرا نگاه کن!... من اصلاً به منتقدینی که فقط معیارهای غربی را قبول دارند، اعتقاد ندارم...»
حجم
۵۵۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۰۰ صفحه
حجم
۵۵۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۰۰ صفحه
نظرات کاربران
باید اهل دل باشی که این کتاب رو بخونی، به درد همه نمیخوره و ممکنه خیلیا خوششون نیاد، اما اگه به ماورا و دست خدا معتقد باشی این کتاب بی نظیره
این کتاب کتابی هست که علاوه بر جنبه داستانی و خیالی به یکسری موضوعات فلسفی و عرفانی چه از نگاه اندیشمندان ایرانی اسلامی چه از نگاه فیلسوفان غربی میپردازه.... توی این کتاب ما همراه کسی میشیم که ناخواسته در مسیر
ترسناک واقعیه برا همین جذابه