کتاب خواهرم، قاتل سریالی
معرفی کتاب خواهرم، قاتل سریالی
کتاب خواهرم، قاتل سریالی، نوشته اویینکن بریت ویت است که با ترجمه پگاه ملکیان منتشر شده است. این کتاب داستان دختری است که تمام زندگی تلاش میکند قتلهای خواهرش را مدیریت کند.
درباره کتاب خواهرم، قاتل سریالی
داستان از یک اتفاق شروع میشود زمانی که کورید دختر جوان به فکر پاک کردن خون است. خواهر کوچکش ایولا یک قتل کرده است. او در سالگر دوستیاش با دوستپسرش در حمام به او چاقو زده و او را کشته است. اما این فقط یکی از قتلهای او بوده است. کورید متوجه شده خواهرش عادت بدی دارد، او مردان را میکشد و کورید که در بخش خدمات بیمارستان کار میکند و کاملا به تمیز کردن اثرات خون آشنا است کارهای او را جمع میکند. زمین را میشوید، خواهرش را تمیز میکند، همه چیز را در خانه مقتول طبیعی میکند و در پایان به ایولا کمک میکند از شر جسد راحت شوند. کورید زن بسیار تمیزی است که همه از سفیدی لباسهایش حیرت زده میشوند. اما یک بار همه چیز به هم میخورد. کورید در محیط بیمارستان به یک پزشک جوان علاقهمند شده است اما پزشک بیخبر از سابقه ایولا، میخواهد با او دوست شود.
خواندن کتاب خواهرم، قاتل سریالی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات جنایی پیشنهاد میکنیم
درباره اویینکان برِیتوِیت
اویینکان برِیتوِیت، در سال ۱۹۸۸، در لاگوس به دنیا آمد و کودکیاش را در نیجریه و انگلستان گذراند. او فارغالتحصیل نویسندگی خلاق و حقوق از دانشگاههای کینگستون و ساری است. بریتویت بعد از دریافت مدرکش در سال ۲۰۱۲ به نیجریه برگشت و کارش را در سمت دستیار ویراستار در مؤسسه کاچیفو، دفتری انتشاراتی در نیجریه، شروع کرد. سپس مدیر تولید آجاپاورلد، شرکت محصولات آموزشی و سرگرمی مخصوص کودکان، شد. در این مدت، داستان کوتاه هم مینوشت و نخستین مجموعهداستانش، «راننده»، در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. اولین رمانش خواهرم، قاتل زنجیرهای پس از انتشار با موفقیت زیادی روبه رو شد. این کتاب در سال ۲۰۱۹ نامزد دریافت جایزه ادبیات داستانی زنان و جایزه ادبی بوکر و برنده چند جایزه از جمله جایزه خوانندگان گودریدز شد. اویینکان بریتویت در لاگوس زندگی میکند.
بخشی از کتاب خواهرم، قاتل سریالی
این یکی را قبلاً شنیدهاید؟ دو دختر وارد اتاقی میشوند. اتاق در یک آپارتمان است در طبقهٔ سوم. جسد یک مرد بالغ در اتاق است. چطور نمیتوانند بدون اینکه کسی آنها را ببیند جسد را پایین بیاورند؟
اول از همه، لوازم را جمع میکنند.
«چندتا ملافه لازم داریم؟»
«چندتا داریم؟» ایولا از حمام بیرون دوید و وقتی برگشت، گفت که در قفسهٔ اتاق رختشویی پنج تا ملافه هست. لبم را گاز گرفتم. به ملافههای زیادی نیاز داشتیم، اما من نگران این بودم که مبادا خانوادهاش بو ببرند و شک کنند که تنها ملافهای که در خانه داشته همانی بوده که روی تختش انداخته بوده است. برای یک مرد معمولی این اصلاً چیز عجیبوغریبی به نظر نمیآید، ولی این مرد خیلی دقیق و وسواس بوده است. کتابخانهاش به ترتیب حروف الفبای اسم نویسندهها چیده شده بود. حمامش از انواع و اقسام مواد شوینده پر شده بود؛ او حتا همان برند مواد ضد عفونیکنندهای را خریده بود که من میخریدم. آشپزخانهاش هم برق میزد. انگار ایولا برای اینجا وصلهٔ ناجور بود: موجودی زنگزده و پژمرده در یک زندگی پاک و تمیز.
«سهتا بیار.»
دوم، خون ریختهشده را تمیز میکنند.
خون را با یک حوله خشک کردم و در روشویی چلاندم. آنقدر این کار را تکرار کردم تا کف زمین خشک شد. ایولا با بیقراری ایستاده بود و اینپا و آنپا میکرد. بیتابیاش را نادیده گرفتم. خلاص شدن از دست روح خیلی بیشتر از خلاص شدن از دست جسد طول میکشد، خصوصاً وقتی نخواهی هیچ شواهدی از آن بازی پلید به جا بگذاری. ولی نگاهم مدام به جسدی که کنار دیوار، پخش زمین بود، میافتاد. تا وقتی این جسد دور و برم بود، نمیتوانستم کارم را به درستی انجام دهم.
حجم
۳۱۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۳۱۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
نظرات کاربران
شروع خوبی داشت و موضوع جذاب بود اما به نظرم میتوانست بهتر باشد.