کتاب ققنوس زیبایی که جان پرندگان را نجات می دهد
معرفی کتاب ققنوس زیبایی که جان پرندگان را نجات می دهد
داستان ققنوس زیبایی که جان پرندگان را نجات می دهد از مجموعه افسانههای مشهور چین نوشتهٔ دوآن لیکسین با ترجمهٔ سمیه نوروزی در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است. در ابتدای داستان امپراتور زرد در جست و جوی ققنوس است و نمیداند چرا نمیتواند آن را بیابد. پاسخ این پرسش نزد تیان لائو بود. او به پادشاه گفت که هروقت خوشبختی در سرزمین حاکم شود ققنوس پیدایش می شود. امپراتور زرد آماده شد تا دشمنان را دور کند و آرامش و خوشبختی را به سرزمینشان بیاورد. اما آیا موفق میشود؟ آیا ققنوس سرانجام پدیدار میشود؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسشها، داستان ققنوس زیبایی که جان پرندگان را نجات می دهد را بخوانید.
درباره مجموعه افسانههای مشهور چین
یکی از آرزوهای بچهها این است که وقتی دست به وسایلشان میزنند، تبدیل شود به چیزی که آرزو دارند؛ مثل هفت برادرخواهر فناناپذیر که وقتی تصمیم میگیرند از مسیر دریا به خانه بروند، دست به هرچی میزنند تبدیل میشود به وسیلههای که بتوانند با آن روی دریا راه بروند. یکی کدویش را تبدیل به قایق میکند و دیگری سوار شمشیرش میشود تا با آن از روی آب رد شود. یکی دیگر از رویاهای بچهها یا حتی بزرگترها این است که هیچ وقت نمیریم؛ مثلا تبدیل شویم به خدای پریان و تا ابد بتوانیم زندگی کنیم؛ مثل قصۀ زن زیبایی که به ماه پرواز میکند. چه خوب میشد آدمخوبها به هر آرزویی که داشتند میرسیدند. مثلاً چه میشد اگر کسی آن بالا بالاها نشسته بود و هرچه دلمان میخواست بهمان هدیه میداد؟ مثل قصۀ اسب سفیدی که به ساز تبدیل میشود. افسانهها پُر اَند از این قصهها؛ از آدمهایی که مثل ابرمردِ مجموعۀ ما آنقدر قدرت دارند که بتوانند آسمان را بالای سرشان نگه دارند؛ از دخترانی که تبدیل میشوند به پرنده که بتوانند با پرندههای دیگر گروه درست کنند و از دریا انتقام بگیرند تا دیگر کسی را غرق نکند؛ از زنهایی که با مهربانی هرچه بلدَند به دیگران یاد میدهند و... مجموعۀ افسانههای مشهور چین را هم بچهها دوست دارند. هم بزرگترها.
مجموعه افسانههای مشهور چین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالانی که مایل هستند با افسانه ها و داستانهای مشهور چینی آشنا شوند.
بخشی از کتاب ققنوس زیبایی که جان پرندگان را نجات می دهد
یک روز, تعدادی از مقامات به حضور امپراتور زرد شرفیاب شدند, اما امپراتور به نظر بسیار نگران می آمد. مقامات پرسیدند: »خیلی دوست داریم بدانیم از چه چیزی این قدر ناراحتید عالی جناب؟!« امپراتور زرد آهی کشید و گفت: »بسیار خب, من بیشتر از صد نوع پرنده ی مختلف را در سرتاسر جهان رام کرده ام, اما هنوز بخت آن را نداشته ام که ببینم ققنوس چه شکلی است!« مقامات به همدیگر نگاه کردند, نمی دانستند چه جوابی به امپراتور بدهند. یکی از مقامات که سن بیشتری داشت پیشنهاد داد: »چرا نمی رویم پیش تیان الئوی دانشمند تا از او بپرسیم؟ می گویند تیان الئو همه چیزدان است. شاید او بداند کجا می شود ققنوس پیدا کرد.« امپراتور زرد وقتی این پیشنهاد را شنید, بسیار خوشحال شد و نتوانست برای مالقات با تیان الئو منتظر مقامات بماند.
حجم
۷٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۷٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه