کتاب ابرمردی که آسمان و زمین را از هم جدا می کند
معرفی کتاب ابرمردی که آسمان و زمین را از هم جدا می کند
کتاب ابر مردی که آسمان و زمین را از هم جدا میکند نوشتهٔ دوآن لیکسین و ترجمهٔ سمیه نوروزی در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است. کتاب ابر مردی که آسمان و زمین را از هم جدا میکند، یکی از مجموعه افسانه های مشهور چین است. این مجموعه در 10 جلد چاپ شده است. این کتاب در ۳۲ صفحه برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است.
درباره کتاب ابرمردی که آسمان و زمین را از هم جدا می کند
درونمایهٔ اصلی این اسطوره، پیدایش نظم از بینظمی و تداوم نظام است. پانگو به شکل کوتولهای از تخممرغ ازلی زاده شد. چون تخم شکافت، بخشهای سخت و مات آن به زمین و بخشهای نرم آن به آسمان بدل شد. پانگو نخست ایستاد و آسمان و زمین را جدا از هم نگه داشت تا آنکه به شکل استوار امروز درآمدند و عالم را نظم بخشید. سپس بعد از گذشت سیزده هزار سال (در برخی روایات ۱۸٬۰۰۰ سال)، پانگو که از این کار خسته شده بود، دراز کشید و مرد.
آنگاه هر پاره از جسدش به چیزی در طبیعت بدل شد: نفسش به باد و ابر. چشمهایش به خورشید و ماه؛ گیسوانش به ستارهها؛ خونش به دریاها و رودها؛ عرقش به باران؛ صدایش به تندر؛ استخوانها و دندانهایش به صخرهها و معادن تبدیل گشت و بدینگونه که بخشهای مختلف زمین را با پدید آوردن کوهها و جنگلها و دریاها از هم متمایز ساخت. در نهایت حشرات زیادی که گرد جسد او پرسه میزدند، به آدمی بدل شدند.
بعدها که گونگ گونگ هیولا ناخواسته محیط زیست را تباه میسازد، ایزدبانوی مادر، نوگوآ، نظم را به جهان بازمی گرداند. یکی از آرزوهای بچهها این است که وقتی دست به وسایلشان میزنند، تبدیل شود به چیزی که آرزو دارند؛ مثل هفت برادرخواهر فناناپذیر که وقتی تصمیم میگیرند از مسیر دریا به خانه بروند، دست به هرچی میزنند تبدیل میشود به وسیلههای که بتوانند با آن روی دریا راه بروند. یکی کدویش را تبدیل به قایق میکند و دیگری سوار شمشیرش میشود تا با آن از روی آب رد شود. یکی دیگر از رویاهای بچهها یا حتی بزرگترها این است که هیچ وقت نمیریم؛ مثلا تبدیل شویم به خدای پریان و تا ابد بتوانیم زندگی کنیم؛ مثل قصۀ زن زیبایی که به ماه پرواز میکند. چه خوب میشد آدمخوبها به هر آرزویی که داشتند میرسیدند. مثلاً چه میشد اگر کسی آن بالا بالاها نشسته بود و هرچه دلمان میخواست بهمان هدیه میداد؟ مثل قصۀ اسب سفیدی که به ساز تبدیل میشود. افسانهها پُر اَند از این قصهها؛ از آدمهایی که مثل ابرمردِ مجموعۀ ما آنقدر قدرت دارند که بتوانند آسمان را بالای سرشان نگه دارند؛ از دخترانی که تبدیل میشوند به پرنده که بتوانند با پرندههای دیگر گروه درست کنند و از دریا انتقام بگیرند تا دیگر کسی را غرق نکند؛ از زنهایی که با مهربانی هرچه بلدَند به دیگران یاد میدهند و ...
کتاب ابرمردی که آسمان و زمین را از هم جدا می کند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
بچههایی که به شخصیتهای ابرقهرمانی و تواناییهای عجیب و غریب علاقه دارند، این کتاب را هم دوست خواهند داشت.
بخشی از کتاب ابرمردی که آسمان و زمین را از هم جدا می کند
هجده هزار سال گذشته بود. پانگو توی این دنیای تخم مرغی بزرگ و بزرگ تر شد و بالاخره به دنیا آمد. او وقتی چشم هایش را باز کرد دید ِ همه جا تاریک تاریک است و حتی سوسوی نوری هم دیده نمی شود. پس تصمیم گرفت بدنش را کش دهد و پاها و دست هایش را دراز کند تا مطمئن شود که به هیچ وجه نمی تواند جنب بخورد.
حجم
۵٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۵٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه