دانلود و خرید کتاب لکه های ته فنجان قهوه رضا ارژنگ
تصویر جلد کتاب لکه های ته فنجان قهوه

کتاب لکه های ته فنجان قهوه

نویسنده:رضا ارژنگ
انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب لکه های ته فنجان قهوه

کتاب الکترونیکی «لکه های ته فنجان قهوه» نوشتهٔ رضا ارژنگ در نشر افق چاپ شده است.

درباره کتاب لکه های ته فنجان قهوه

این‌ اثر نخستین‌ رمان‌ رضا ارژنگ است‌. لکه‌های ته فنجان قهوه رمانی است دربارهٔ یک خانوادهٔ متوسط شهری و تا حدی روشنفکر. رمان دغدغه‌ها، نگرانی‌ها و سردرگمی‌های آن‌ها در روابط خانوادگی‌شان را نشان می‌دهد. عشق موضوع محوری این رمان است و نویسنده تلاش می‌کند در جریان تفسیر روانکاوانهٔ روابط آدم‌ها به این موضوع بپردازد. عشق هرچند همیشه تجربه‌ای منحصربه‌فرد است اما این مسئله در مورد عشق اول به شیوه‌ای متفاوت رقم می‌خورد.

کتاب لکه های ته فنجان قهوه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این اثر به علاقه‌مندان به رمان‌های عاشقانهٔ ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب لکه های ته فنجان قهوه

«سعی کرد آرام از روی تخت بلند شود، جوری که نگار را از خواب نپراند. وقتی از روی تخت بلند شد نگار صدای نامفهومی از خودش درآورد و یک دستش در هوا چیزی را چنگ زد. بهرام بدنش را کش‌وقوس داد و بی‌صدا دهان‌دره کرد. سعی کرد به مورچه‌ای که پریروز صبح در تحریریه دیده بود فکر نکند، اما نشد، مورچه‌ای که به یک حبه‌قند چسبیده بود. کاش می‌دانست یک کروکودیل بعد از چنین شبی چه کار می‌کند!

کروکودیل در ذهن بهرام یک مفهوم خاص بود. آن روزهای دور که هیچ چیز معلوم نبود، یک کروکودیل اسباب‌بازی را دو تکه کرده بودند. کروکودیل پلاستیکی بی‌قواره تبدیل شده بود به یک قالب کوچک برای کروکودیل درست کردن. یادش نیامد که او و بهروز چند کروکودیل گچی درست کردند، کروکودیل‌هایی بی‌قواره، کله‌گچی و درست شکل یکدیگر. تنها این را می‌دانست که آن همه کروکودیل کله‌گچی بعد از آن سال‌ها برایش یک مفهوم خاص را تداعی می‌کرد، مفهومی که می‌شد هر چیز عادی، عادت، رفتارهای قالبی و یا حتی غریزهٔ ناب را توی آن جا داد.

تمام آنچه روحیات شاعرانه و ادبیات رمانتیک نام گرفته بود، در تماس نزدیک دو بدن برایش تمام شده بود. فکر کرد شاید کروکودیل‌ها برای همین شعر نمی‌گویند. خبیثانه اندیشید شاید اگر مشکل رسیدن آدم‌ها به هم کمتر بود، ادبیات تغزلی هم در کار نبود.

نگار به پهلوی دیگرش چرخید. بهرام ملافه را رویش کشید و آمد کنار پنجره. آن پایین توی حیاط هتل، خانواده‌ای داشتند باروبندیلشان را بار سواری‌شان می‌کردند، فولکس‌واگن استیشن یخچالی. از بالا فولکس یخچالی شبیه یک حبه‌قند درشت بود با چند مورچه دوروبرش. حبه‌قند که راه افتاد، دلش گرفت. نگار هنوز خواب بود. از اینکه می‌توانست این‌طور بخوابد، لجش می‌گرفت. چهرهٔ بچگانهٔ نگار به نظرش آشنا و غریبه بود، مخصوصاً وقتی که در خواب لب‌های قلوه‌ای‌اش را مک می‌زد.

آن پایین توی حیاط هتل، همه چیز روال عادی یک روز دیگر را داشت. فکر کرد آیا ما رویدادهای زندگی‌مان را انتخاب می‌کنیم یا رویدادهای زندگی ما را؟ تصویری که در آن لحظه دید تردیدش را در این باره بیشتر کرد: دختر جوانی که داشت از حیاط هتل می‌گذشت مریم بود، شاید هم نه. همهٔ چیزهایی که چند لحظه پیش‌تر به آن‌ها فکر کرده بود و به‌عنوان اصولی ثابت‌شده نگاهشان می‌کرد از میان رفت، درست مثل تصاویر روی حباب صابون. مسلماً کروکودیلی که درون وجودش بود باعث نشده بود لباس بپوشد و سه طبقه را پایین بیاید و پشت فرمان سواری کوچکش بنشیند. وقتی از درِ گاراژ هتل بیرون زد، یک آن فکر کرد که وقتی در برابر یک امر نامعقول قرار می‌گیریم، معقول عمل کردن خیلی مشکل است.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۶۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۶۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان