دانلود و خرید کتاب چطور از خودم راضی باشم؟ آندریا اون ترجمه مینا محمودی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب چطور از خودم راضی باشم؟

کتاب چطور از خودم راضی باشم؟

نویسنده:آندریا اون
انتشارات:نشر البرز
امتیاز:
۳.۳از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چطور از خودم راضی باشم؟

آندریا اون در کتاب چطور از خودم راضی باشم؟ درباره ۱۴ عادتی صحبت می‌کند که خوشحالی و رضایت را از شما می‌گیرد. با او و کتابش همراه شوید.

چطور از خودم راضی باشم؟

روی سخن اون در این کتاب با زنان است. زنانی که به دلایل گوناگون در زندگی احساس شادمانی نمی کنند اما مصمم هستند شعله‌ای برای روشن کردن زندگی‌شان بیفروزند.

او در این کتاب به زنان کمک می کند عادات مخربی را که باعث از بین بردن شادمانی و رضایتشان از خود می‌شود بشناسند، با ارزش‌هایشان دوباره آشنا شوند و با خود مهربان‌تر از قبل برخورد کنند.

 او می‌گوید اگر می‌خواهید خوشحال باشید، باید بتوانید خشم خود را کنترل کنید، با خودتان صحبت کنید، خود را نقد کنید، گوشه‌گیری را کنار بگذارید، بی‌تفاوتی را از خود دور کنید، مقایسه کردن خود با دیگران را کنار بگذارید، خود کم‌بینی نداشته باشید، به دنبال جلب رضایت مردم نباشید، خودتخریبی نکنید و خیلی عادات بد دیگر را ترک کنید تا زندگی شادتری همراه با رضایتمندی از خود داشته باشید.

اندریا اون، مشاور زندگی بسیار محبوبی در سطح بین‌المللی است. او در کتابش از منتقد درون عوضی و عقدۀ خودکم‌بینی شروع می‌کند تا به زندان کمال‌طلبی می‌رسد. آندریا می‌خواهد نشان دهد پشت این ۱۴ عادت خاموش چیست. او معتقد است این عادت‌ها نمی‌گذارند زنان از زندگی لذت ببرند؛ برای همین نقشه‌ای پیش پایتان می‌گذارد تا راهتان را پیدا کنید و بتوانید بر این عادت‌ها چیره شوید.

کتاب چطور از خودم راضی باشم؟ نصیحت‌هایی صادقانه می‌کند. با به‌کار‌گرفتن این پندها می‌توانید از شرّ خودتخریبی رها شوید و در چشم‌بر‌هم‌زدنی احساس خوشحالی بیشتری کنید.

 خواندن کتاب چطور از خودم راضی باشم؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خانم‌ها، در هرکجای این جهان که هستید، اگر قلبتان شکسته و احساس ناراحتی و ترس می‌کنید، این کتاب برای شماست.

درباره آندریا اون

آندریا اون، بنیانگذار انجمن مجازی yourkickasslife.com است. او دو فرزند دارد، مجری پادکست، نویسنده، سخنران و مجری برنامه‌های روان‌درمانی است و البته عاشق رقص. او شخصاً در فضای مجازی زنان را آموزش و تعلیم می‌دهد. آندریا همراه با خانواده‌اش در کارولینای شمالی زندگی می‌کند.

آندریا اون در دنیای مشاوره و تعلیم زندگی فردی پرشوروحرارت است. او مجری پادکست، سخنران بین‌المللی، مجری برنامه‌های روان‌درمانی و نویسندۀ کتاب ۵۲ راهکار برای داشتن زندگی واقعاً شاد است. وی درحال‌حاضر در کارولینای شمالی زندگی می‌کند.

 بخشی از کتاب چطور از خودم راضی باشم؟

مطمئنم همۀ ما این تجربه را داشته‌ایم که احساس قلبی‌مان را نادیده گرفته‌ایم و به عقلمان اعتماد کرده‌ایم، فقط برای اینکه می‌خواستیم ثابت کنیم دستِ‌آخر منطقمان درست می‌گفته.

نمی‌خواهم بگویم ازاین‌به‌بعد به نصیحت دیگران گوش نکنید و دیگر به‌دنبال جمع‌کردن اطلاعات نروید. هر دوی اینها مهم هستند. البته گوش‌کردن به ندای درونتان هم مهم است. هرچه بیشتر به غریزه‌تان اهمیت دهید بیشتر مطمئن می‌شوید که حس قلبی‌تان طرفِ شماست. درنتیجه، اعتمادتان به خودتان زیاد می‌شود و نیاز به کنترل را کمتر احساس می‌کنید.

افراد بسیاری می‌گویند درمورد اعتماد به خودشان احساس سردرگمی دارند. البته خودِ من هم همین حس را تجربه کرده‌ام. دلیلش هم اشتباهات زیادی‌ست که در گذشته داشتیم. گاهی عمداً حرف دلمان را زیر پا گذاشتیم. شاید هم اصلاً هیچ حس قلبی‌ای نداشتیم. گاهی به خودمان شک کردیم. گاهی برای مشورت و تأییدشدن به دیگران روی آوردیم چون می‌خواستیم مطمئن شویم تصمیم درستی گرفته‌ایم. درواقع هیچ‌وقت به خودمان اعتماد نداشتیم چون این فرصت را از خودمان دریغ کردیم. یکی از ارکان اصلی اعتماد به خود این است که گاهی دست روی دست بگذارید و کاری نکنید. می‌دانم، می‌دانم برای بعضی از شما حس عجیب و بیگانه‌ای‌ست. دلتان می‌خواهد صدای درونتان را بشنوید و به خودتان اعتماد کنید؟ اگر این‌طور است، کمی صبر و تأمل داشته باشید. فرض کنید دیوانه‌وار دور خودتان می‌چرخید و دنبال راهی برای سلطه‌طلبی هستید. فکر می‌کنید زندگی‌تان به آن بستگی دارد. با این اوصاف چطور انتظار دارید ندای درونتان به گوشتان برسد؟ باور کنید وقتی تمرین می‌کنم که دست روی دست بگذارم و کاری نکنم حس گربه‌ای را دارم که در وانی پر از آب افتاده است، تمام بدنش خیس است، حس بدی دارد و دیوانه‌وار سعی می‌کند از آب بیرون بپرد. وقتی دست روی دست می‌گذارید دیگر نتیجۀ کار برایتان قطعی به‌نظر نمی‌رسد. به‌دلایلی، فکر می‌کنید دارید وقتتان را هدر می‌دهید. اما حرفم را باور کنید: راه دیگری نیست. تمرینات مربوط به صبر و تأمل، مثل تمرینات مدیتیشن و یوگا یا رفتن به طبیعت، به شما یاد می‌دهند چهرۀ دیگری از خودتان را ببینید. متوجه می‌شوید درون شما انسانی متفکرتر و عاقل‌تر زندگی می‌کند. با قدم‌های کوچک شروع کنید. حتی پنج دقیقه تمرین در روز کمک بزرگی به شما خواهد کرد.

به مشکلات خودتان توجه کنید

راهکار دیگری هم هست که به شما کمک می‌کند از عادت کنترل‌کردن رها شوید. باید از دیگران کمک بگیرید تا مشکلات خودتان را حل کنید. همان‌طور که قبلاً گفتم، بعضی افراد وسواس شدیدی به کنترل دیگران دارند. پیش‌از این به دلیلش هم اشاره کردم. گفتم این افراد با کنترل‌کردن سعی می‌کنند از مشکلات خودشان فرار کنند. آنها وقتی به دیگران کمک می‌کنند حس بهتری دارند. برای اینکه از رنج‌های خودشان فاصله بگیرند در زندگی بقیه سرک می‌کشند. با کمک‌کردن احساس می‌کنند جایی به‌درد خورده‌اند و هدفی پیدا می‌کنند؛ اما بیشتر اوقات این روش اشتباه و دور از عقل است؛ کمکی هم به بهترشدن حال آنها نمی‌کند.

درد، تنش، ناراحتی، ناآرامی و هر چیز دیگری که شادی شما را از بین می‌برد همان‌جا سر جایش هست. شروع می‌کنید به کنترل‌کردن دیگران. آنها را مجبور می‌کنید از نگاه شما مسائل را ببینند. حتی وقتی کسی نظرتان را هم نپرسیده مداخله می‌کنید و مشاوره می‌دهید. سعی می‌کنید کوچک‌ترین کارها را هم کنترل کنید. خوب چرا؟ چون می‌خواهید زمان بخرید. می‌خواهید تا جایی که می‌شود از وضع نابسامان زندگی کنونی‌تان فاصله بگیرید. مشکلات خانوادگی دارید؟ پیش یک روان‌درمانگر بروید. در گذشته ضربۀ روحی شدیدی خورده‌اید؟ خوب، خوش آمدید. شما هم از خودمان هستید. سعی کنید روی مشکلات روحی‌تان کار کنید یا درمورد آن کتاب بخوانید. نمی‌توانید ارتباط مؤثر برقرار کنید؟ منابع زیادی در این زمینه هست.

حرف آخر: هرچه بیشتر کنترل کنید، بیشتر از شادی و حس خوبی که به‌دنبالش هستید دور می‌شوید. هرآنچه را پشت پرده می‌گذرد کنکاش کنید. اصلاً نترسید. هر چیزی آن پشت پنهان باشد آن‌قدر قدرت دارد که شما را آزاد کند. اگر عادت کنترل‌کردن را کنار بگذارید بیشتر از زندگی لذت می‌برید. درهای خوشبختی به‌رویتان باز می‌شوند و روابطتان روز‌به‌روز بهتر می‌شوند.

کیانا
۱۴۰۱/۰۲/۲۱

عالیه

Zahra
۱۴۰۲/۰۱/۰۹

به نظرم اسم کتابو باید می‌ذاشتن چطور با خودمان در صلح باشیم. این کتاب یه راهنمای تقریبا کامل برای رویارویی با تمام احساسات و عادتهاییه که ما زن‌ها بی‌صدا و خاموش بهش مبتلا میشیم. گاهی حتی تا مدتها نمی‌فهمیم که

- بیشتر
banoo
۱۴۰۲/۰۷/۲۲

عادت هایی که عزت نفس مارو نابود می‌کنه و متقابلش مواردی که باعث میشه به خود پذیری برسیم و از زندگی لذت ببریم ، در این کتاب با متنی روان و مثال های خوب گفته شده برای کسانی که با

- بیشتر
کام‌دخت
۱۴۰۲/۰۲/۲۰

منکه به خوندن این صحبتا خیلی احتیاج داشتم👍🏽👍🏽👍🏽👍🏽

taraneh moghaddam
۱۴۰۲/۰۱/۱۵

خیلی معمولی بود. دوسش نداشتم

کاربر ۱۸۷۶۴۹۶
۱۴۰۰/۰۸/۲۱

ولی به نظرم دنبال این باشیم که چطوری خدا از ما راضی باشه...

زندگی همین است. زندگی سخت است، نه برای اینکه ما راهش را بلد نیستیم، بلکه فقط برای اینکه زندگی سخت است.
ساره🌿
بعضی‌‌ها معتقدند در بعضی مذاهب توصیه شده که زنان احساس حقارت و ناکافی‌بودن بکنند تا مبادا سرکش شوند.
ماهی سیاه کوچولو
برن براون خجالت را این‌گونه توصیف می‌کند: «احساسی به‌شدت دردناک، یا تصور اینکه مقصریم و بنابراین مستحق عشق یا دلبستگی نیستیم-چیزی که تجربه کرده‌ایم، انجام داده‌ایم یا موفق به انجامش نشده‌ایم به ما این حس را می‌دهد که مستحق رابطه نیستیم.»
ماهی سیاه کوچولو
خیلی حرص می‌خوردم وقتی می‌شنیدم کسی سن بیشتری نسبت به او دارد و هنوز زنده است. این یعنی آن شخص بیشتر از پدر من فرصت داشت.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«انزواطلبی من وقتی شروع شد که یازده‌ساله بودم و در اتفاقی صدمه دیدم. آن‌زمان هیچ‌کس شدت درد جسمانی مرا باور نمی‌کرد. بعدها معلوم شد که باید جراحی می‌کردم. این اتفاق مرا به این باور رساند که «هیچ‌کس به احساسات من اهمیت نمی‌دهد.» و «وقتی رنج می‌کشم کسی صدایم را نمی‌شنود.» بنابراین تصمیم گرفتم دیگر هیچ‌وقت موضوعات دردآور را با کسی در میان نگذارم. وقتی اوضاع به‌هم می‌ریزد عقب‌نشینی می‌کنم. احساساتم و هر چیزی که مرا در نظرِ دیگران آسیب‌پذیر نشان دهد از همه پنهان می‌کنم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
احساساتم دست خودم نیستند، اما این من هستم که تصمیم می‌گیرم چه واکنشی به آنها نشان دهم. من هستم که انتخاب می‌کنم در برخورد با احساسات دیگران چه رفتاری داشته باشم. گاهی همین‌که مردم دورم را می‌گرفتند، یا حتی نفس‌کشیدنشان، مرا عصبی می‌کرد. اما من مطمئن بودم احساساتم گذرا هستند و به آنها نمی‌گفتم بزنند به چاک.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
باید بفهمیم چطور خجالت را بشناسیم. همۀ ما به‌طور غریزی دلمان نمی‌خواهد خجالت بکشیم. چه آگاهانه و چه ناخودآگاه زندگی می‌کنیم و سعی داریم از این حس دور باشیم. همین تلاش برای دوری‌کردن از این حس نیرویی می‌شود که عادت‌های مخربمان را در دست می‌گیرد. اینجاست که کمال‌طلبی، تلاش برای جلب رضایت مردم، سرزنش‌کردن، خودتخریبی، بی‌تفاوتی، انزواطلبی و دوری از دیگران، کنترل، موفقیت بیش از حدِ توان و تمام عادت‌های دیگری که قرار است درمورد آنها بخوانید متولد می‌شوند.
Roya fourstaR
زندگی سخت است، نه برای اینکه ما راهش را بلد نیستیم، بلکه فقط برای اینکه زندگی سخت است. گلَنِن دویل ملتون
Roya fourstaR
شاید شما هم در طول روز این تلنگرهای کوچک را تجربه کرده باشید. تلنگرهایی که به شما می‌گویند کافی نیستید. گاهی این تلنگرهای کوچک جمع می‌شوند و بعد سرتان را درد می‌آوردند. مثل این است که با ماهی‌تابه به سرتان ضربه زده باشند. هرکدام از آنها به‌تنهایی نمی‌توانند آسیب چندانی بزنند، اما به‌مرورِزمان جمع می‌شوند و حتماً می‌توانند حال عمومی شما را خراب کنند. از همه مهم‌تر، حسی را که نسبت به خودتان دارید خدشه‌دار می‌کنند.
کاربر ۴۴۱۰۰۹۲
تقریباً دو دهۀ پیش بود که سفر رشد فردی‌ام را شروع کردم. آن‌زمان دو بچه هم داشتم. بله، درست همان دوران بود که متوجه شدم قوی‌بودن نشانۀ سالم‌بودن نیست. می‌خواستم الگوی عواطف سالم باشم، اما سؤالی ذهنم را مشغول کرده بود: «چه احساساتی سالم هستند و می‌توان آنها را به بچه‌ها نشان داد؟ کدام عواطف سالم نیستند؟»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
جسارت‌داشتن یعنی دوست داشته باشید خودتان را درگیر کاری بکنید که ناخوشایند است، کاری که ترجیح می‌دهید آن را پس بزنید و به آن «نه» بگویید. وقتی جسارت به‌خرج دهید به خودتان اجازه داده‌اید احساس ترس و ناراحتی و سختی بکنید و حس کنید آنجا جای شما نیست؛ ازطرفی هم احساس می‌کنید انگیزه گرفته‌اید! تمام توان خود را به‌کار می‌گیرید، آن کار را انجام می‌دهید و در‌عین‌حال احساس شجاعت می‌کنید. این همان جسارت‌داشتن است.
Roya fourstaR
بعضی افراد عادت به پنهان‌شدن و انزواطلبی خود را می‌گذارند به حساب خجالتی یا درون‌گرابودن. من شخصاً فکر می‌کنم که این خصوصیت نقش کمی در انزواطلبی دارد، اما گاهی اتفاقی در زندگی می‌افتد که به شما چنین حسی القا می‌کند. شاید وقتی درخواست کمک کرده‌اید یا انتظار داشته‌اید کسی به شما کمک کند دست رد به سینه‌تان زده‌اند. شاید هم به‌جای کمک، به‌خاطر احساسی که داشته‌اید موردسرزنش قرار گرفته‌اید.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
خانم‌ها، بیایید در این مورد صادق باشیم. منتقد درونتان می‌خواهد بدجنسی کند. فکر می‌کنید بدجنسی حس خوبی به شما می‌دهد؟ مگر اینکه خودآزاری داشته باشید وگرنه برایتان خوب نیست. می‌دانید آن مرهم همیشگی و تنها برندۀ نهایی که حالتان را خوب می‌کند چیست؟ عشق، مهربانی و شفقت. همگی به‌سوی شما سرازیرند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
محض اطلاع، منتقد درون همیشه یک گفتگوی درونی واقعی یا طرز بیان افکار نیست. بعضی زنان می‌گویند منتقد درونی آنها بیشتر یک‌جور حس «کافی‌نبودن» است؛ یک حس بدگمانی‌ست که مدام یادآور می‌شود همۀ مردم زندگی‌شان را سروسامان داده‌اند و اینها هنوز علاف هستند. یک جدال بی‌فایده با خود که «چرا من مثل بقیه نیستم؟»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
من با این موضوع فصل یک را شروع کردم چون ندای درون-یا چیزی که اغلب به‌شکل صحیح‌تر «منتقد درون» نامیده می‌شود-رایج‌ترین رفتاری‌ست که زنان درگیر آن هستند؛ و همین منتقد درون است که به آنها احساس مزخرف‌بودن را القا می‌کند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
تغییر واقعی زمانی اتفاق می‌افتد که شما مهارت کافی برای یافتن سریع این عادات بد را در زندگی روزمره‌تان داشته باشید. مثلاً وقتی انجامِ کاری را قبول کرده‌اید که دلتان نمی‌خواست آن را انجام دهید و ظرف ده ثانیه به خودتان می‌گویید: «ای بابا! چه افتضاحی! این کار را برای دلخوشی بقیه انجام دادم.»؛ یا اولین باری که فرزندتان را به مهدکودک بردید و بعد که به خانه برگشتید حس می‌کردید هر لحظه ممکن است اشکتان سرازیر شود و شروع کردید به تمیزکردن کل خانه. من می‌خواهم شما دست نگه دارید و بگویید: «ای‌وای! من بیخودی سعی دارم خودم را قوی و بی‌تفاوت نشان دهم.» این خودآگاهی یک برگ برنده است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
لحظات بحرانی برایمان پیش می‌آیند، مردم نامهربان هستند، کسانی که عاشق ما هستند ترکمان می‌کنند و می‌روند، کودکان نوپا جیغ می‌زنند و گریه می‌کنند، نوجوان‌ها تمام شب ما را از نگرانی بیدار نگه می‌دارند، دکترها تشخیصی می‌دهند که ما دوست نداریم؛ شما راه زندگی را اشتباه نمی‌روید. شما امواج بد و منفی ساطع نمی‌کنید. زندگی همین است. اما احساس نگرانی می‌کنید که مبادا شما راهش را بلد نبوده‌اید، چون به‌نظر می‌رسد برخلاف شما بقیۀ مردم از پس آن برآمده‌اند؛ بنابراین احساس تنهایی و سردرگمی می‌کنید.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
برخی کتاب‌های انگیزشی به شما می‌گویند از هر دستی بدهی از همان دست می‌گیری؛ به‌عبارتی، انرژی و طرز فکر شما بر شرایط و واقعیت غلبه می‌کند. من در گذشته به این دیدگاه اعتقاد داشتم، اما هرچه بیشتر به اطراف نگاه کردم و به داستان‌های مردم گوش کردم متوجه شدم گاهی... زندگی همین است. زندگی سخت است، نه برای اینکه ما راهش را بلد نیستیم، بلکه فقط برای اینکه زندگی سخت است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷

حجم

۲۵۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۵۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۳۷,۰۰۰
تومان