دانلود و خرید کتاب دغدغه مرگ و زندگی... اروین د. یالوم ترجمه فرزاد مرتضایی
تصویر جلد کتاب دغدغه مرگ و زندگی...

کتاب دغدغه مرگ و زندگی...

معرفی کتاب دغدغه مرگ و زندگی...

کتاب دغدغه مرگ و زندگی نوشته اروین د. یالوم است و با ترجمه فرزاد مرتضایی و نوید پدرام در انتشارات خانه‌ رود منتشر شده است. این کتاب درباره عشق، ‬فقدان‬ و‬ آنچه ‬در ‬واپسین ‬روزها ‬دغدغه ‬ماست سخن می‌گوید. 

درباره کتاب دغدغه مرگ و زندگی...

مرگ، به عنوان بخشی ناگزیر و ناگریز از زندگی بشر، همیشه منبع تأمل، تخیل و الهام اندیشمندان، حکما، هنرمندان و حتی مردم عادی بوده است. پرسش‌های مربوط به ماهیت مرگ و آنچه پس از مرگ اتفاق می‌افتد، به روش‌ها و اشکال رازآلودی توسط ادیان، فلسفه‌ها و سنت‌ها پاسخ داده شده است. این پاسخ‌ها همراه با بازتاب‌ها، تخیلات و عواطف، نگرش‌های پیرامون مفهوم و واقعیت مرگ را شکل می‌دهد. آنچه مطالعۀ حوزۀ مرگ را از سایر پدیده‌ها متمایز می‌کند، تجربه‌ناپذیر بودن آن است. در تاریخ بشر، تا آنجا که به جهان واقعی مربوط می‌شود، تاکنون هیچ‌یک از راهیان این سفر وهم‌آلود، به نزد زندگان بازنگشته‌اند تا بتوانند شواهدی عینی از آن ارائه کنند. 

یالوم عقیده دارد که چهار دغدغۀ اصلی زندگی، به مرگ، آزادی، انزوا و معنای زندگی مربوط می‌شوند و عمدۀ نوشته‌های او در مورد آسیب‌شناسی روانی مربوط به این چهار مقوله است. کتاب حاضر که به گفتۀ خود اروین، به پیشنهاد همسرش، مریلین یالوم، نوشته شده، از یک تفاوت برجسته نسبت به سایر آثار او برخوردار است. این کتاب که به دوران پایانی عمر مریلین مربوط می‌شود، به صورت فصل‌بندی‌شده به نگارش در آمده، به گونه‌ای که یک فصل را خود اروین نوشته و فصل بعد توسط همسرش، مریلین به رشتۀ تحریر در آمده است. این روند تا جایی ادامه پیدا می‌کند که مریلین بر اثر ابتلا به یک نوع سرطان، چشم از دنیا فرو می‌بندد و اروین مجبور می‌شود ادامۀ فصول را به تنهایی بنویسد. اگرچه در نگاه اول، این کتاب گزارشی لحظه به لحظه از آخرین روزهای زندگی مریلین و همچنین ماه‌های نخستین زندگی اروین در فراق همسرش، به نظر می‌رسد، اما در واقع کتاب نگاهی عمیق به موضوع مرگ، از یک‌سو به عنوان یک پدیدۀ شخصی و از سوی دیگر به عنوان پدیده‌ای اجتماعی دارد.

خواندن کتاب دغدغه مرگ و زندگی... را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به آثار یالوم پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دغدغه مرگ و زندگی...

دوباره و دوباره انگشتان دستم را روی سمت چپ قفسۀ سینه‌ام می‌کشم. چند ماه است که یک جراح، که نام و چهرۀ او را دیگر به یاد نمی‌آورم، جسمی فلزی با ابعاد ۵×۵ سانتی‌متر را داخل سینه‌ام گذاشته است. همه‌چیز از وقتی شروع شد که به خاطر عدم تعادل با یک پزشک فیزیوتراپ تماس گرفتم. وقتی در همان ابتدای جلسه، نبض مرا گرفت، ناگهان با چشمانی حیرت‌زده به سمت من چرخید و گفت: "همین الان باید من و شما به اورژانس برویم، نبض شما روی ۳۰ است!"

سعی کردم او را آرام کنم: "چند ماهی می‌شود که این‌طور است، و من هیچ علائمی ندارم."

حرف‌های من تأثیر چندانی نداشت. او جلسۀ فیزیوتراپی را تعطیل کرد و از من قول گرفت که بلافاصله با پزشک داخلی خودم، دکتر «دبلیو»، تماس گرفته و موضوع را با او در میان بگذارم.

سه ماه پیش، و در هنگام چکاپ سالیانه، دکتر دبلیو متوجه کندی و بی‌نظمی نبض من شد و مرا به کلینیک آریتمی «استنفورد» ارجاع داد. آن‌ها یک «مانیتور هالتر» را روی قفسۀ سینۀ من نصب کردند که به مدت دو هفته ضربان قلبم را ثبت می‌کرد. نتایج، نشان دهندۀ ضربانی کند و نامنظم بود که به سبب دوره‌های کوتاه‌مدت «فیبریلاسیون دهلیزی» ایجاد می‌شد. دکتر «دبلیو» برای جلوگیری از احتمال حرکت لختۀ خون به سمت مغز، درمان را با داروی ضد انعقاد خون «الیکوئیز» شروع کرد. اگرچه الیکوئیز مانع سکته کردن من می‌شد، اما با خودش نگرانی دیگری هم به همراه می‌آورد: چند سالی می‌شد که مشکل تعادل داشتم و حالا یک زمین خوردن معمولی می‌توانست برایم مرگبار باشد، چرا که این دارو مانع لخته شدن خون و بند آمدن خونریزی می‌شد.

دو ساعت پس از آن‌که فیزیوتراپ مرا به بخش قلب ارجاع داد، دکتر «دبلیو» مجدداً نبض مرا گرفت و متوجه شد که ضربان قلبم از قبل هم کندتر شده است. قرار شد یک بار دیگر مانیتور هالتر را به من وصل کنند تا دو هفتۀ دیگر هم فعالیت قلبم را ثبت کند.

معرفی نویسنده
عکس اروین  د. یالوم
اروین د. یالوم
آمریکایی | تولد ۱۹۳۱

اروین د. یالوم روانپزشک اگزیستانسیال آمریکایی است. او استاد بازنشسته روانپزشکی در دانشگاه استنفورد و همچنین نویسنده روایت‌های واقعی و تخیلی داستانی و آثار فلسفی و روانشناسانه است.

حدیث میرزایی
۱۴۰۱/۱۱/۰۲

اکتاب عالی .موضوع از اتمام یه رابطه عاشقانه بین نویسنده( یالوم )و همسرش مریلین است. یالوم در سن ۸۸ سالگی بهترین همراه خود یعنی همسرس مریلین رو از دست می‌دهد و دچار افسردگی و تمایلات عجیب ماتم زدگی می‌شود نقطه

- بیشتر
کاربر ۱۴۹۲۸۴۹
۱۴۰۱/۰۸/۲۱

کتاب زیبا با ترجمه ای روان بود من از طاقچه بی نهایت هم ممنونم

سوگواری، بهایی است که بابت شجاعت دوست داشتن دیگران می‌پردازیم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
آنچه مطالعۀ حوزۀ مرگ را از سایر پدیده‌ها متمایز می‌کند، تجربه‌ناپذیر بودن آن است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
اگر در زندگی خود حسرت‌های زیادی نداشته باشید، رویارویی با مرگ چندان دشوار نیست.
ܦ߭ܝ‌ܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
یک جملۀ دیگر هم از «نیچه» یادم می‌آید: "بعضی‌ها خیلی دیر می‌میرند، و بعضی‌ها خیلی زود. بکوشید تا به موقع بمیرید!"
Alireza Abdollahi
"ای کسانی که وارد می‌شوید، دست از هر امیدی بشویید!" «کمدی الهی؛ دانته»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
جمله‌ای از نیچه به ذهنم می‌رسد: "فکر خودکشی، تسلی بزرگی است. به کمک آن می‌توان شبی تیره را پشت سر گذاشت"،
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«اگر در زندگی حسرتی نداشته باشید، و زندگی را به طور کامل زندگی کرده باشید، مردن کار ساده‌ای است»،
behzaddd
اطرافیان، و از جمله ایرو، توانایی مرا در حفظ آرامش تحسین می‌کنند. بله، در کل، من احساس آرامش می‌کنم. فقط گاهی، آن هم در هنگام خواب، غم و اندوه من فرصت بروز پیدا می‌کند. اما در کل، من با این واقعیت کنار آمده‌ام که به زودی خواهم مرد. به نظر نمی‌رسد، این غم، یعنی غم بزرگ خداحافظی با دوستان و خانواده‌ام، تغییری در توانایی من برای انجام کارهای سادۀ روزمره داده باشد. این فقط یک ظاهرسازی نیست. پس از نُه ماه تحمل درمان‌های سمی و درد و بدبختی که تقریباً همیشه همراهم بود، اکنون از این فرصت موقتی، هرچند کوتاه، لذت می‌برم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
ما زوج خوبی را تشکیل داده‌ایم، من با میلوما و او با مشکلات قلبی و تعادل! دو نفر سالخورده در آخرین رقص زندگی‌شان!
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
چگونه می‌توانیم سخاوتمندانه این دنیا را به نسل‌های بعدی وابگذاریم؟
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
سوگواری، بهایی است که بابت شجاعت دوست داشتن دیگران می‌پردازیم.
Parinaz
"تو این خلاقیت و آفرینندگی را در وجود خودت داشتی، من فقط به شکوفا شدن آن کمک کردم"
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
زمانی که کار با بیماران مبتلا به سرطان پیش‌رونده را شروع کردم و بسیاری از آن‌ها را تا زمان مرگ همراهی کردم، به شدت دچار اضطراب مرگ شده بودم. در همان زمان، دوره‌ای درمانی را با «رولو مای»، شروع کردم و عمیقاً روی موضوع اضطراب مرگ، متمرکز شدم. اما هرگز موفقیت چندانی به دست نیاوردم. سال‌ها بعد که من و او دوستان صمیمی شده بودیم، یک بار به من گفت که در آن دورۀ درمانی من سبب برانگیخته شدن احساس ترس از مرگ در خود او شده بودم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
با قلبی آکنده از درد به خاطر دیدن آن‌همه زندگی و خاطرات که با مردن ما، می‌میرند، یک کشوی دیگر پر از مقاله را زیر و رو می‌کنم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
دیدم برس‌های مسواکم خیس است و نشان می‌داد به تازگی از آن استفاده کرده‌ام. یادم می‌آید که همکارم خیلی رک جواب داد: "خب ایرو، چیزی که دارد اتفاق می‌افتد این است که مغز شما دیگر رویدادها را ثبت نمی‌کند."
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
مریلین اعلام کرد که: "من طرح نگارش کتابی را در ذهن دارم که باید با هم آن را بنویسیم. می‌خواهم روزهای سختی را که در پیش داریم، به رشتۀ تحریر درآوریم. شاید این تجربیات برای خانواده‌هایی که یکی از اعضای آن‌ها با بیماری کشنده‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کند، مفید باشد".
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
از نظر آماری بیشتر اوقات شوهرها اول می‌میرند. حتی در کلماتی که برای مردِ زن مُرده و زنِ شوهر مرده، در زبان انگلیسی استفاده می‌شود هم این تفاوت مشخص است. کلمۀ «widower» که به معنی مردِ زن مرده است، از پیش، کلمۀ «Widow»، که به معنی زنِ شوهر مرده است را، در خود دارد. به طور معمول، وقتی دو شکل جنسیتی برای یک کلمه وجود دارد، ریشۀ اصلی، مذکر است، مثلاً «ساحر/ساحره» یا «شاعر/شاعره». اما در اینجا ریشۀ کلمه، مربوط به جنس مونث است، و همین خود نشان می‌دهد که از نظر آماری، تعداد زنانی که طولانی‌تر از شوهران‌شان زندگی می‌کنند، بیشتر است.
hoseini.pr
"بعضی‌ها خیلی دیر می‌میرند، و بعضی‌ها خیلی زود. بکوشید تا به موقع بمیرید!"
Parinaz
اکنون این کتاب را با جملات آغازین کتاب زندگی‌نامۀ «ناباکوف» به نام «حرف بزن، ای حافظه» به پایان می‌رسانم: "گهواره بالای یک شکاف تکان می‌خورد و عقل سلیم می‌گوید که هستی ما چیزی نیست جز باریکۀ نوری بین دو تاریکی جاودان." تصویری که هم گیج‌کننده است و هم آرامش‌بخش. چشمانم را می‌بندم، به صندلی تکیه می‌دهم و آرام می‌شوم...
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
یقیناً این خیالی باطل است. من هرگز به نزد تو نخواهم آمد. من و تو دیگر هرگز وجود نخواهیم داشت. این یک افسانه است. اما همین که من، یک دانشمند متعصب و بدبین، با اندیشۀ پیوستن به همسر مرده‌ام، آرام می‌گیرم، شاهدی قدرتمند برای تمنای شدید بشر به زندگی جاوید و پایدار و ترس نوع بشر از نیستی و نابودی است. باور به قدرت همین تفکرِ تسکین‌دهنده است که مرا زنده نگه داشته است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷

حجم

۴۹۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۴ صفحه

حجم

۴۹۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۴ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان