کتاب سختی کارهای سخت (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب سختی کارهای سخت (خلاصه کتاب)
سختی کارهای سخت اثر بن هوروویتز، کارآفرین، مدیرعامل و سرمایهگذار خطرپذیر، همان کتابی است که هر کارآفرینی باید بخواند تا با واقعیتها و سختیهای کارآفرینی و مدیریت کسبوکار آشنا شود.
درباره کتاب سختی کارهای سخت
در این میکروکتاب سرگذشت کاری بن هوروویتز و داستان فراز و نشیبهای زندگی کاریاش را میخوانید. این میکروکتاب به شما میگوید که هیچ قانونی در کسب و کار وجود ندارد. تنها چیزی که باعث میشود شما در مقابل مشکلات حرفهای خود شکست نخورید مقاومت کردن است.
هوروویتز درسهای مفیدی را که از زندگی حرفهایاش یاد گرفته، با شما در میان میگذارد تا کمک کند از پسکارهای سخت بربیایید. این کتاب انگیزهای برای افرادی است که درگیرِ راهاندازیِ کسبوکاری فناورانه هستند.
خواندن کتاب سختی کارهای سخت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به کتابهای حوزه موفقیت در کسبوکار مخاطبان اصلی این کتاباند.
درباره بن هوروویتز
بن هوروویتز، تاجر، سرمایهگذار، وبلاگنویس و نویسنده معروف آمریکایی است. او توانسته با سرمایهگذاری در شرکتهای برتر تکنولوژی همچون فیسبوک و توئیتر، به یکی از پولدارترین سرمایهگذاران دنیا تبدیل شود. قبل از اینکه بن بتواند شرکت سرمایهگذاری خود را تأسیس کند، برای مدتی طولانی در شرکتهای سهامی کار میکرد و توانسته بود سهام شرکتهای کوچک را به رقمهای میلیاردی برساند.
بخشی از کتاب سختی کارهای سخت
ما معمولا زیاد مهمانی میگیریم و انجام این کار برایمان لذتبخش و خاطرهساز است. در این مهمانی دوستان خود را دعوت میکنیم و با هم استیک میخوریم. در یکی از این مهمانیها دوست کارآفرین من به نام تریستان واکر گفت اهل یک منطقه خطرناک به نام «کوئینزبریج» در نیویورک است. بلافاصله پدر پیرم در چشمان این مرد نگاه کرد و گفت: من هم اهل آنجا هستم! همه متعجب شدیم و گفتیم احتمالا با جای دیگری اشتباه گرفته است. به همین دلیل باز هم از او پرسیدیم که آیا واقعا مطمئن هستی؟ او گفت بله.
در واقع این منطقه یک شهرک دولتی در آمریکاست. این منطقه به دلایلی از امنیت کافی برخوردار نیست و به قولی گاو پیشانی سفید آمریکا محسوب میشود. پدرم تعریف کرد که در آن منطقه زندگی میکرده و مدتی طولانی را برای حزب کمونیست فعالیت داشته است.
جای تعجب نداشت که چرا پدرم به این حزب روی آورده بود. در واقع پدربزرگ و مادربزرگم از فعالان این حزب محسوب میشدند و طبیعتا پدرم هم تحت تاثیر آن جریان قرار گرفته بود. بعد از مدتی وقتی که پدرم بزرگتر شد به منطقهای دیگری از آمریکا یعنی بِرکلی مهاجرت کردند. به دلیل فعالیتهای خوبش در حزب کمونیست توانسته بود در یک مجله به یک ویراستار معروف تبدیل شود. من هم در آنجا به دنیا آمده و بزرگ شدم. در کودکی بسیار خجالتی بودم و از این بابت با مشکلات زیادی برخورد کردم. مثلا در مهد کودک آنقدر گریه کردم که مرا بیرون انداختند. مادرم قویترین زنی بود که تا به حال به عمرم دیده بودم. تمام تلاشش را میکرد تا من بتوانم احساس خوبی داشته باشم. در واقع او بود که در شرایط سخت به من آرامش میداد.
حجم
۶۳٫۰ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه
حجم
۶۳٫۰ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه
نظرات کاربران
حتما نسخه اصلی را بخوانید