کتاب دنیا بهار امسال تمام می شود
معرفی کتاب دنیا بهار امسال تمام می شود
کتاب دنیا بهار امسال تمام می شود نوشته استیسی مک انتلی و ترجمه ساناز اعتمادی است. کتاب دنیا بهار امسال تمام می شود را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب دنیا بهار امسال تمام می شود
اِلنور نوشتهای از یک دانشمند دانشگاه هاروارد خوانده که در آن پیشبینی کرده شهابسنگی در اواخر آوریل به زمین برخورد خواهد کرد. او خیالش راحت است چون پدربزرگش که غذاهای منجمد و یخزده جمع میکند، به این امید که شاید روزی به درد بخورد. برای همین اِلنور میداند خانوادهاش برای این فاجعه آمادهاند. اما بقیه چی؟ او فقط یک دوست دارد اما دلش میخواهد به دیگران هم خبر دهد.
خواندن کتاب دنیا بهار امسال تمام می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان و نوجوانانی که داستان دوست دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دنیا بهار امسال تمام می شود
«باور کن. از اون تمرینهای مسخرهست.» بعد فکری به سرم میزند و میگویم: «تو هم بلیت فرار منی. بهش بگو نمیتونی با ما بیای. بهش بگو ببرتت خونهتون. اینجوری من هم باهات میآم و فرار میکنم. خواهش میکنم.»
«نه اِلی. دلم میخواد توی این تمرین شرکت کنم. تو همیشه دربارهٔ این تمرینها غر میزنی. میخوام خودم توش شرکت کنم و ببینم چقدر شکنجهست.»
«لطف میکنی!» از جایم بلند میشوم و از پنجره بابلز را تماشا میکنم که بیرون خانه در حال دویدن است. میگویم: «فقط تو من رو درک میکنی دختر.»
کیف فرار اضطراری یا کفا آماده است، البته تقریباً! بابابزرگ جو سالها پیش همهٔ وسایل لازم برای کفا را به من داده بود. کیف را از تهِ کمدم، زیرِ لباسها و حیوانهای عروسکیِ پارچهای که دلم نمیآید دور بیندازمشان، بیرون میکشم. کیف چپه میشود و همهٔ وسایلش بیرون میریزد.
«لعنتی!» هرچه دستم میرسد، برمیدارم و میچپانم توی کیف.
بابابزرگ جو داد میزند: «گروهِ دراس یه دقیقه وقت دارین!»
برادرهایم مثل گلهای فیل بندباز میریزند توی راهرو. آنها دبستانی هستند و هنوز فکر میکنند این کارها جالباند.
باعجله کتانیهایم را پایم میکنم. یک بار سرِ تمرین فرار، صندل پایم کردم و سخنرانی بابابزرگ دربارهٔ کفش فرار، از خود تمرین بیشتر طول کشید.
«لعنتی! جلیقهٔ ضدگلولهم نیست.» جلیقهام سبزِ ارتشی است و تقریباً هزارتا جیب دارد. بهجایش سوئیشرت کلاهدار بنفشم را تنم میکنم و موهای طلاییام را دماسبی میبندم. خدا آخر و عاقبتم را به خیر کند.
مَک میپرسد: «من چی لازم دارم؟» مَک همیشه یکجور لباس میپوشد: شلوار جین، کفش کتانی، پیراهن آستینکوتاه مشکی یا خاکستری و عینک تیره.
«هیچی. تو چیزی لازم نداری.» عمراً بابابزرگ جو از مَک مأیوس شود. ولی بدون شک مثل همیشه یک جای کار من میلنگد و بابابزرگ را ناامید میکنم.
چراغها چند ثانیه خاموش و بعد دوباره روشن میشوند. به نظرم کار بابابزرگ است که رفته سراغ فیوز برق خانه. قبلاً هم این کار را کرده است.
مَک کولهپشتیاش را برمیدارد که پُر از خرتوپرتهای معمولی مثل تکلیفهای مدرسهاش، آیپَد و ظرف ناهارخوری است.
«زود باش مَک.» بهسمت پلهها راهنماییاش میکنم و دستش را روی نرده میگذارم. مَک خانهٔ ما را خوب بلد است. باید هم خوب بلد باشد، چون از مهدکودک تا حالا با هم دوستیم.
بابِلز هم جلوی درِ گاراژ مشغول جستوخیز است. سگی کوچولو و تودلبرو که فقط شش کیلو وزن دارد. در شرایط اضطراری هم اصلاً به درد نمیخورد، نه در شرایط اضطراری واقعی و نه در شرایط اضطراری الکیِ بابابزرگ.
میگویم: «همینجا بمون بابِلز. من هم واقعاً دوست داشتم اینجا پیشت بمونم.»
برادرهایم روی صندلی عقب ماشین نشستهاند و بابابزرگ جو بوق میزند.
حجم
۳۳۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۳۳۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
نظرات کاربران
یه دختری فکر می کنه که بهار امسال دنیا تموم میشه! چرا?! چون در اینترنت یک سایتی رو می بینه که یک دانشمند این حرف رو زده. این دختر خیییلی این موضوع رو باور می کنه تا حدی که تو
کتاب جالبیه موضوعش درباره ی یک دختر به اسم النور هست که یک سایتی پیدا کرده که دکتر کلن گفته که دنیا امسال بهار با برخورد یک سیارک به زمین تمام میشود این موضوع رو فقط مک دوستش پدربزرگش و سه
نخوندمش هنوز لطفا ببرینش توی بی نهایت. و این که... چرا یه همچین کتابی فقط دو نفر نظر دادن کلا براش؟؟