کتاب راهنمای زنده ماندن در مدرسه
معرفی کتاب راهنمای زنده ماندن در مدرسه
کتاب راهنمای زنده ماندن در مدرسه داستانی از الی بنجامین با ترجمه آرزو قلیزاده است. این کتاب به شما کمک میکند افسانه شوید، یا حداقل به یک شخصیت افسانهای تبدیل شوید.
انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب راهنمای زنده ماندن در مدرسه
«ولی تو پالی فینک نیستی».
فکر کنید اولین جملهای که در کلاس اصیلها میشنوید، این باشد: «ولی تو پالی فینک نیستی». این همان اتفاقی بود که برای کیتلین افتاد. آن هم در زمان ورودش به مدرسه جدید و کلاس اصیلها. پالی فینک یک همکلاسی افسانهای است که البته متاسفانه نمیتوانید فعلا با او آشنا شوید. روز اول مدرسه خبری از این موجود افسانهای نیست. اما خب جای نگرانی نیست. قرار است یک مسابقه برگزار شود تا جانشین پالی فینک انتخاب شود.
کتاب راهنمای زنده ماندن در مدرسه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
راهنمای زنده ماندن در مدرسه، برای تمام نوجوانهایی است که دلشان میخواهد یک داستان جذاب و حال خوب کن بخوانند.
درباره الی بنجامین
الی بنجامین، نویسنده آمریکایی کتابهای کودک و نوجوان است. از او تابهحال کتابهای راهنمای زنده ماندن در مدرسه و عروس دریایی (شاید عروس دریایی) منتشر شده است. او در حال حاضر در شهر ویلیامزتاون در ایالت ماساچوست زندگی میکند و دانش آموخته کالج گرینل در ایالت آیووا است. اولین رمانی که از او منتشر شد، موفق شد تا نامزد جایزه ملی کتاب آمریکا شود و یکی از پرفروشهای نیویورکتایمز بود.
بخشی از کتاب راهنمای زنده ماندن در مدرسه
شروع ماجرا
اگر این داستان، طوری که همه وانمود میکردند، برنامهٔ تلویزیونی بود یکمیلیون راه برای شروع قسمت اولش وجود داشت.
مثلاً شاید خوب بود برگردیم به ماه ژوئن، اواخر کلاس ششم بود و من تازه به خانه رسیده بودم که مادرم با پنج کلمهٔ شوم به استقبالم آمد: کیتلین، قراره از اینجا بریم. نه اینکه بگوید دوست داری...؟ یا نظرت چیه که...؟ یا تا حالا فکر کردی...؟ نه، اصلاً سؤالی در کار نبود. وقتی موضوع رفتن را مطرح کرد، شغل جدیدش را پذیرفته بود و مدیر مرکز مراقبتهای فوری میچل شده بود. به محل کار فعلیاش هم اطلاع داده بود، جایی که عمری را در آن بهعنوان پرستار کار کرده بود. تازه خانهای نقلی هم در میچل ورمانت اجاره کرده بود.
بهتر است بگویم درست وسط ناکجاآباد.
اما این فقط یکی از صحنههایی است که به درد شروع برنامه میخورد. راههای دیگری هم هست. مثلاً در راه اینجا تابلوی سبز و بزرگی با این کلمات دیدیم: به ایالت کوه سبز خوش آمدید. هر سمتی را که نگاه میکردم چیزی بهجز درخت و مزرعه نمیدیدم. یکهو واقعیت مثل پتک خورد توی سرم: واقعاً داره اتفاق میافته. باید وانمود میکردم خوابم تا صورتم را به گرمکن چروکم بچسبانم و سرم را به شیشه تکیه بدهم و بدون اینکه مادرم بفهمد گریه کنم. وقتی چشمهایم را باز کردم، از کنار کارخانهٔ متروکی عبور میکردیم که کلمات بیرنگوروی منسوجات آکستورپ، میچل و ورمانت هنوز روی آجرهایش دیده میشدند.
شاید هم بد نباشد برنامه را از اولین باری شروع کنیم که جلوی مدرسهٔ جدیدم پارک کردیم. تابلو میگفت مدرسه است، مدرسهٔ میچل، دورهٔ ابتدایی و متوسطه. اما هیچ شباهتی به مدارسی که من دیده بودم نداشت. بیشتر شبیه عمارت ارواح بود: خانهٔ چوبی عظیمی با پشتپنجرهایهای شکسته، رنگهای پوستهپوستهشده و درختهای تاک بههمپیچیده و ژولیدهای که مارگونه از نمای ساختمان بالا رفته بودند. زنگی نزدیک در ورودی بود که به نسخهٔ کوچک مجسمهٔ آزادی میماند و رویش نوشته شده بود، زنگ روزهای خوب: اگر روز خوبی داشتید زنگ بزنید.
یادم است با خودم گفتم زنگ روزهای خوب. احمقانهترین چیزیه که به عمرم دیدهام.
عجیب است که انتخاب صحنهٔ آغازین برای این برنامه اینقدر سخت است. راههای بیشماری برای روایت هر داستان وجود دارد. اما به گمانم اگر مجبور باشم یکی را انتخاب کنم، نمایش را با صحنهای شروع میکنم که چند دقیقه بعد از رویاروییام با زنگ روزهای خوب رخ داد. با کلاسی که شبیه کلاس نیست، در مدرسهای که شبیه مدرسه نیست، در شهری که هیچوقت دلم نمیخواست در آن زندگی کنم.
بگذارید در کلاس مکثی کنیم تا نگاهی به اطراف بیندازیم. به احتمال زیاد، تابهحال چنین چیزی به چشمتان ندیدهاید. در کلاس، یک شومینهٔ مرمری و نقاشی چهرهٔ پیرمردی در قاب طلایی وجود دارد. پنجرهای با شیشههای رنگی که کودکان گوشتالو پروازکنان رویش خودنمایی میکنند. چلچراغی غولآسا که از سقفی ترکخورده آویزان است و بالای میز چوبی سنگینی قرار دارد و دور میز، ده دانشآموز سالهفتمی نشستهاند و سر جایشان خشکشان زده.
ده جفت چشم بروبر به چیزی نگاه میکنند که بین درگاه ایستاده. هرچه هست، دوستش ندارند، حتی قدر سر سوزن.
اگر ده ثانیه زودتر این نمایش را شروع کرده بودیم، همین بچهها از شادی سر از پا نمیشناختند. بهمحض اینکه صدای در را شنیدند، با تشویق کلاس را روی سرشان گذاشتند. وقتی صدای ضربه را شنیدند، انتظار چیز فوقالعادهای داشتند. فریاد شادی سر دادند، کف دستانشان را حوالهٔ هم کردند و با داد و هوار گفتند آره و یوهو و بعید نیست یکیشان گفته باشد بازی شروع میشه!
اما شرمنده. این نمایش با شادی شروع نمیشود. شروعش از زمانی است که در کاملاً باز میشود. همین لحظه است که انگار روی کلاس گرد مرده میپاشند، سکوتی آنی و ترسناک.
حجم
۲۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب رو دوست داشتم اما اسمی که انتخاب شده زیاد مربوط به خود کتاب نیست کاش نام اصلی خود کتاب بود
دختری کلاس هفتمی به نام «کیتلین» با مشکلاتی بزرگتر از همیشه مواجه شده است. همه همکلاسی های جدیدش، رفتار و قوانین اجتماعی متفاوتی با مدرسه سابق او دارند. وقتی دانش آموزی به نام «پالی فینک» که به خاطر شوخی های
کتاب جالب و خوبی بود . تو یه قسمت هایی از داستان واقعا خندیدم. و چیزهای زیادی هم از این کتاب یاد گرفتم . پیشنهاد میکنم که بخونید و لذت ببرید
منم تو مدرسه ماست رو تو قوطی سس مایونز خوردم