با اینکه من استدلال افلاطون را برای خوانندگان جوانتر سادهسازی کردم، میتوان گفت ماهیت آن به این صورت خلاصه میشود: ممکن است اشتباه کنیم، حتی دربارهٔ چیزهایی که ازشان «مطمئن» هستیم. هزاران سال از روزگار افلاطون میگذرد و این جمله هنوز ایدهای بنیادین است.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
«هرچیزی که میدونیم همیشه ناقصه. آخرش فقط میتونیم یه نفر رو خوب بشناسیم: خودمون. و این هم در صورتی رخ میده که براش تلاش کنیم.»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
وقتی آدمها قصه میگن، انتخابهایی میکنن. روی بعضی از قسمتها تأکید میکنن. بعضی جاها رو جا میندازن. در غیر این صورت که حرفهاشون قصه نمیشد و فقط مجموعهای از واقعیتها بود.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
«یونانیها اسمی برای زندگی خوب در نظر گرفته بودن: سعادت. این مفهوم شامل همهٔ چیزهایی میشد که باعث شکوفایی انسان میشدن: شادی، تلاش، یادگیری و اخلاقیات. سعادت به معنی شادی کوتاهمدت نیست. بلکه یهجورهایی پرسیدن این سؤاله که: دوست دارم وقتی نگاهی به گذشته میندازم، چه کارهایی انجام داده باشم؟»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
اگر چند ماه پیش از من میپرسیدی توقع دارم در کلاس هفتم چه چیزهایی یاد بگیرم، احتمالاً گیر انداختن بزها جزء پنج گزینهٔ اول لیستم نبود. حتی شاید توی پنجهزار گزینهٔ اول هم جا نمیگرفت.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
اما انگار کسانی که نظراتشان را گذاشتهاند، حتی خبر را نخواندهاند یا اگر خواندهاند، برایشان مهم نبوده. انگار آدمها خیلی وقت پیش تصمیم گرفتهاند راجع به دنیا چه باورهایی داشته باشند و حالا هرچه میبینند و میشنوند اثباتی بر این است که همیشه حق با آنها بوده.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
حرف من اینه که لازم نیست یه چیزی دقیقاً و به معنی واقعی کلمه حقیقت داشته باشه تا واقعی بشه. تقریباً همهٔ چیزهای واقعی این دنیا، از یه جرقه در تصورات یه نفر شروع شدن.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵