دانلود و خرید کتاب صوتی خانمچه و مهتابی
معرفی کتاب صوتی خانمچه و مهتابی
کتاب صوتی خانمچه و مهتابی نمایشنامهای از اکبر رادی است که با صدای جمعی از گویندگان توانای کشور میشنویم. این اثر مجموعه چند داستان است که با نثر پخته و شیوا رادی نوشته شدهاند و مانند همیشه، اثری قابل اعتنا آفریده است.
خانمچه و مهتابی روایتگر چند داستان مختلف در زمانها و مکانهای مختلف است. این داستانها از ذهن پیرزنی بیرون میآیند که در یک آسایشگاه در سعادت آباد تهران زندگی میکند. پیرزن خودش را در قالب شخصیتهای مختلف داستانهایش قرار میدهد و زندگی پر فراز و نشیب و دردناکش را روایت میکند.
کتاب صوتی خانمچه و مهتابی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران آثار اکبر رادی و همچنین تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی را به شنیدن کتاب صوتی خانمچه و مهتابی دعوت میکنیم.
درباره اکبر رادی
اکبر رادی ۱۰ مهر سال ۱۳۱۸ در شهر رشت متولد شد. در سال ۱۳۲۹، پدرش ورشکست شد و آنها به تهران مهاجرت کردند. در دانشگاه تهران در رشته علوم اجتماعی تحصیل کرد و بعد از گذراندن دورههای تربیت معلم، در سال ۱۳۴۱ به شغل معلمی پرداخت. او به تدریس ادبیات نمایشی میپرداخت.علاوه بر این در کارنامه خود، نمایشنامهنویسی مقطع کارشناسی دانشگاه تهران و نمایشنامهنویسی پیشرفته کارشناسی ارشد دانشگاه هنر تهران را هم دارد.
اکبر رادی در سال ۱۳۳۸ نخستین نمایشنامه خود را نوشت: روزنه آبی. انتشار این نمایشنامه دو سال طول کشید اما توجه احمد شاملو را به خود جلب کرد. او همچنین در سال ۴۷ یکی از مهمترین نمایشنامههای دهه چهل ایران یعنی ارثیه ایرانی را نوشت. اهمیت این اثر تا جایی بود که پانزده سال بعد در دهه شصت نسخه دیگری از همین اثر را با عنوان تانگوی تخم مرغ داغ به رشته تحریر درآورد. او نثری قوی و محکم داشت که سرشار از مایههای فرهنگ عامه مردم است. یعنی کاملا متناسب با شخصیتهایی که میآفرید.
اکبر رادی آثار بسیاری را منتشر کرده است. از میان معروفترین کارهای او میتوان به روزنه آبی، ارثیه ایرانی، خانمچه و مهتابی، جاده، دستی از دور، نامههای همشهری، انسان ریخته یا نیمرخ شبرنگ در سپیده سوم، صیادان، لبخند باشکوه آقای گیل، پلکان، تانگوی تخم مرغ داغ و ... اشاره کرد. او در تاریخ پنج دی سال ۱۳۸۶ چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب صوتی خانمچه و مهتابی
شارل: «گراند هتل» با سرویس کاملتری پذیرایی میکنه.
لیلا: یعنی تو «گراند هتل» و به کافه «لقانطه» ترجیح میدی؟
شارل: حتی به «فلامینگو» .
لیلا: (خیره توی آینه دستی.) ما اون همه خاطرات توی «لقانطه» داریم.
شارل: هودشُن کروکی یادمه.
لیلا: نمیخوای با روز اول ملاقاتمون تجدید عهدی بکنیم؟
شارل: تو اون روز مانتوی بلند آبی پوشیده بودی، یه کلاه سبدی هم گذاشته بودی کمی کج.
لیلا: و تو وقت برگشتن دفتر خاطراتی به من دادی و گفتی از «لقانطه» شروع کن.
شارل: اهیم... یادمه.
لیلا: همایون، عزیزم، یه لحظه نگاه م کن! مانتوی بلند آبی و کلاه من همونه.
شارل: ولی ما دیگه اون جفت شاداب شبهای «لقانطه» نیستیم؛ تو هم دیگه منِ همایون صدا نکن.
لیلا: چطور؟ مگه اسم دیگهای هم داری؟
شارل: توی «گراند هتل» به من میگن شارل، پرنس شارل.
لیلا: پرنس شارل؟ (خنده با نشاطی میکند.) چه با نمک! لابد منم باید اسم دیگهای داشته باشم!
شارل: ملکه جهان، پرنسس لیلا.
لیلا: فعلا که در محافل تهران همه منو به نام تو میشناسن، خانم معتمد همایون.
شارل: با این همه لیلای خالی به گوش من دلنشینتره.
لیلا: (دستکشهای خود را به دست میکند.) ولی برای من «اُمّ لیلا» آهنگ شرقیِ شورانگیزی داره شارل.
شارل: تو به هراسمی که نامیده بشی، همون نازک آرای خوشخرام منی.
لیلا: (کلاه شارل را از گوشه میز برمیدارد و روی سر او میگذارد.) پس بریم «لقانطه». خنکای شب، گلهای بنفشه و شب بو، و اون صدای ملکوتی.
شارل: «گراند هتل» پاتوق سه شنبههای منه عزیزم. آدمهای سرشناسی هم اون جا میآن. (کلاه را روی سرش حالت میدهد.) گیرم چند وقته پای این لات و لوتهای فرنگی مآب و منورالفکرهای تازه به دوران رسیده به اون جام باز شده، مثلاً برای تنویر افکار عومی تیاتر «جعفرخان» نمایش میدن. و من همه اینارِه به نشانه سقوط اشرافیت تهران تلقی میکنم و جدا متاسفم.
لیلا: ولی... سالن «گراند هتل» خیلی عبوسه شارل. اشراف بی کاره، مقامات مغضوب کشوری، پردهها، چوبها، فرشهای پاخورده و پِچ پِچههای محرمانه...
شارل: (بر عصای تزیینی خود تکیه میکند.) من توی «گراند هتل» قرار حساسی دارم عزیزم.
زمان
۱ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۱۰۱٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۱۰۱٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد