دانلود و خرید کتاب صوتی آخرین نشان مردی
معرفی کتاب صوتی آخرین نشان مردی
کتاب صوتی آخرین نشان مردی نوشتهٔ مهرداد صدقی است. میرطاهر مظلومی گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. این اثر صوتی دربارهٔ نسلی از آدمهای این دوره است که شاید مشغلههای امروزیمان اجازه نمیدهد عوالم و حالوهوای اصیل، ساده و درعینحال متین و نجیب آنها را بهراحتی درک کنیم.
درباره کتاب صوتی آخرین نشان مردی
کتاب صوتی آخرین نشان مردی دربارهٔ «پدر»ها است؛ همان پدرهایی که نه خیلی قدیمیاند که از دنیای تازه چیزی ندانند و نه خیلی امروزی که از همه جیکوپوک ما در هیاهوی مشغلههای اینترنتی و روابط نصفهونیمهمان با آدمها و چیزها سر دربیاورند؛ پدرهایی که متولد اواخر دههٔ ۱۳۲۰ و دههٔ ۱۳۳۰ هستند؛ آنهایی که اکنون به مرز ۶۰سالگی رسیدهاند یا چند سالی است که از آن گذشتهاند؛ پدرهایی که شاید آخرین نشان مردی را در این نسل همراه خود دارند؛ پدرهایی که قابل تقدیرند بهخاطر تلاششان برای همپاشدن با فرزندان جوان خود و قابلاحتراماند برای صفا، صداقت و سادگیای که میراثی گرانبها است.
مهرداد صدقی بیش از ۸ کتاب طنز نوشته که از میان آنها میتوان به «نقطه ته خط»، «آبنبات هلدار»، «مغز نوشتههای یک جنین» و «مغزنوشتههای یک نوزاد» اشاره کرد.
این کتاب به همهٔ «باباهای باحال» تقدیم شده است.
شنیدن کتاب صوتی آخرین نشان مردی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب صوتی آخرین نشان مردی
«برای نوشتن قسمتهای مختلف پایاننامه دارم با استاد راهنمایم تلفنی حرف میزنم و مامان و بابا هم درحالیکه سرشان توی گوشی است، گوششان با من است. گوشی را که میگذارم مامان به شوخی میگوید: برای اون بخش «سابقه تحقیق» که میگفتی از بابات کمک بگیر که سابقه تحقیقش خوبه. برای دختر خالهت که خواستگار آمد، راجع به پسره تحقیق کرد و گفت خوبه معطل نکنین که بهترین گزینه س ولی پسره معتادِ دوگانه سوز از آب در اومد. با خنده به مامان میگویم: پس خوبه چون برای قسمت «مواد و روشها» هم میتونم از همون پسره کمک بگیرم. حتماً روش همهٔ موادها رو بلده بابا میگوید: پسرجان حتی محض شوخی هم دیگه اسم مواد رو نیار وگرنه با یه روشهایی تنبیهت میکنم که خودت بشی موضوع یه پایاننامه.»
***
«هر وقت ما خانوادگی و دستهجمعی بیرون میرویم، بزرگترین تفریح مردهای فامیل این است که به نحوه آتش درست کردن همدیگر گیر بدهند. یعنی تعصبی که روی ور رفتن با زغال و بادبزن دارند، روی هیچ چیزی ندارند. مثلث آتش در فامیل ما مربع است و شامل اکسیژن (فوت)، ماده سوختنی (زغال و گاهی اوقات همراهیِ بخشی از لباس کسی که دارد از نزدیک زغالها را فوت میکند)، حرارت (کبریت و فندکهای یواشکی) و از همه مهمتر خودِ فردِ «آتش درست کن» است. یعنی مثلاً اگر من یا یکی دیگر از نسلجدیدترها آتش درست کنیم انگار در دید بابا یا داییها، از حرارت لازم برخوردار نخواهد بود. برخلاف جوکهایی که راجع به نقش پدرها و کنترلِ کولر درآمده، این وضعیت در فامیل ما برای بادبزن صدق میکند به محض اینکه یک نفر بادبزن را برمیدارد حتماً نفرِ بعدی به بهانه اینکه «تو بلد نیستی» بادبزن را از او میگیرد. ناگفته نماند با اینهمه وسواس، آخرش هم گوشتها یا خام و یا سوخته از آب درمیآید. الان هم یکی از همان لحظاتِ «آتشبازی» است. دایی که از همه بزرگتر است، درحالیکه بادبزن را از بابا میگیرد، میگوید: «خب حامدجان، ایشالا کی از پایاننامهت دفاع میکنی؟»
هنوز جواب ندادهام که بابا مثل یک عملیات انتحاری روی زمین مینشیند تا زغالها را فوت کند و حواسِ دایی پرت میشود. دایی یکجور باد میزند که ناخواسته دود توی چشمهای بابا میرود. از چشمهای خودِ دایی هم دارد اشک میآید اما حاضر به دادنِ بادبزن به کسی نیست. چشمم به یک تکه زغال کوچک میافتد که با تمام قوا دارد گوشه دمپایی بابا را ذوب میکند. بابا میخواهد بادبزن را بگیرد اما دایی نمیدهد. اگر آن زغال پایش را بسوزاند به جای بادبزن به داد بزن تبدیل میشود. همینکه پای بابا میسوزد، بابا دمپایی را از پایش درمیآورد و با همان دمپایی زغالها را باد میزند.
برای اینکه حواس دایی را از بادبزن پرت کنم میگویم «ایشالا تا آخر شهریور»
دایی معلوم است آنقدر حواسش به آتش بوده که یادش رفته راجع به پایاننامه میپرسیده و دوباره از من میپرسد: خب حالا طرف چیکارهس؟
آقا نعیم شوهرخالهام با نشان دادن کلیپی با صدای قطع شده به دایی و بابا و صمیمی کردن خودش با آنها، حواسشان را پرت کرده و بادبزن را میگیرد. بعد هم برای نشان دادنِ مهارتِ خود عینِ فیلمهای کمدی کلاسیک به سرعت باد میزند. کلیپ که تمام میشود، بابا و دایی اعتراض میکنند: «چیکار میکنی؟ خاکسترا رو داری همهجا پخش میکنی»
بابا بادبزن را جوری از آقا نعیم میگیرد که مثل بازی بچهها انگار یعنی «باختی، نفرِ بعد.»»
زمان
۵ ساعت و ۱۶ دقیقه
حجم
۳۶۶٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۵ ساعت و ۱۶ دقیقه
حجم
۳۶۶٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
خیلی عالی بود چند ساعتی منو از روزمرگی دور میکرد و باعث میشد خیلی بخندم.امیدوارم جلد دومی داشته باشد مثل آبنبات ها... کیف کردم!!!!
کتاب های مهرداد صدقی با گویندگی میر طاهر مظلومی، چه ترکیب بی نظیری مثل آبنبات هلدار عالی بود👌👌
یه کتاب باحال دقیقا موضوعش مثل سریال" پدر پسری "ه البته سریال پدر پسری خیلی باحال تر این بود، ولی شوخی هاشون باهم فرق میکرد دیدن این سریال و خوندن این کتاب رو پیشنهاد میکنم
اصلا به جذابیت آبنبات هل دار نبود اما بد نبود نمیشه گفت عالی بود
من لذت بردم از اینکه نویسنده سعی نکرده بود فقط با دیالوگ های کلیشه ای و لطیفه مانند داستان بنویسه بلکه یک فضای طنز دوست داشتنی در کل داستان خلق کرده که شخصیت ها در قالب اون داستان رو پیش
این کتاب از نظر طنز مثل دیگر کتاب های آقای صدقی خوب است و موفق اما از بعد پردازش داستانی چندان پخته نیست به عنوان مثال بخش هایی از قبل از دفاع پایان نامه شخصیت اصلی داستان فقط چون بانمک
دلنشین بود
عالی و روان و گیرا
عالی حرف نداره
اگه دوست دارید کتاب بخونید و بخندید، این کتابو بخونید.. عااالی بود 😅😅