دانلود و خرید کتاب صوتی حاجی مراد
معرفی کتاب صوتی حاجی مراد
کتاب صوتی حاجی مراد نوشتهٔ صادق هدایت است. علیرضا ناصحی گویندگی این داستان کوتاه صوتی را انجام داده و نوین کتاب گویا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی حاجی مراد
کتاب صوتی حاجی مراد که داستانی کوتاه به قلم صادق هدایت است، ما را میبرد به یک جامعهٔ سنتی مردسالار که در آن زنها به هر بهانهای سرزنش شده و در هر اتفاقی بهعنوان مقصر معرفی میشوند. صادق هدایت در کتاب صوتی حاضر، قصهٔ مردی را روایت کرده که هر چقدر هم به زنش علاقه دارد، در انتها فشار باورهای غلط جامعه اجازه نمیدهد که رابطهٔ درستی با او داشته باشد. این داستان کوتاه، قصهای انتقادی دربارهٔ فضای جامعهٔ ایران است. یک بازار است و یک حاجیمراد. حاجیمراد آنقدر شناس و معتبر شده که دیگر روی اسمش قسم میخورند. او توقع دارد زنش بدون هیچ چونوچرایی مطیع او باشد، اما چون زنش زیر بار این حرفها نمیرود، او را سرکش میداند و هرازگاهی کتکش میزند تا ادب شود. حاجیمراد با یک لحظه تصور اینکه زنش بیاجازهٔ او کاری کرده، خونش به جوش میآید و خودش را هم به دردسر میاندازد.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
شنیدن کتاب صوتی حاجی مراد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران داستانهای ایرانی و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره صادق هدایت
صادق هدایت در ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در تهران متولد شد. این نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی را از بنیانگذران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند. صادق هدایت تحصیل در دورهٔ متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد، اما بهعلت درد چشم مجبور شد که یک سال مدرسهٔ متوسطه را ترک کند و پس از آن به مدرسهٔ سنلویی که مدرسهٔ فرانسویها بود رفت. تحصیل در این مدرسه زمینهٔ آشنایی هدایت با ادبیات جهانی را فراهم کرد. او از نوجوانی نوشتن در روزنامهها را آغاز کرد. نخستین کتاب صادق هدایت «انسان و حیوان» نام دارد که درمورد مهربانی با حیوانات است. هدایت در سال ۱۳۰۵ با اولین گروه دانشآموزان اعزامی به خارج، راهی بلژیک شد و در رشتهٔ ریاضیات محض به تحصیل پرداخت. در همین سال داستان کوتاه «مرگ» را در مجلهٔ «ایرانشهر» که در آلمان منتشر میشد به چاپ رساند و مقالهای به فرانسوی به نام «جادوگری در ایران» در مجلهٔ لهویل دلیس نوشت. هدایت از وضع تحصیل و رشتهاش در بلژیک راضی نبود و میخواست خود را به فرانسه و در آنجا به پاریس که آن زمانْ مرکز تمدن غرب بود، برساند. سرانجام در اسفند ۱۳۰۵ پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد.
هدایت در سال ۱۳۰۹، بیآنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، به تهران بازگشت و در بانک ملی مشغول به کار شد، اما از وضع کارش راضی نبود. با این وجود سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ برای هدایت دورانی پربار محسوب میشود. او در این مدت، آثار تحقیقی و داستانی بسیاری انتشار داد؛ از جملهٔ این آثار میتوان به مجموعهٔ «انیران»، مجموعه داستانهای کوتاه «سایهروشن»، نمایشنامهٔ «مازیار» با مقدمهٔ مجتبی مینوی، «کتاب مستطاب وغوغ ساهاب» با همکاری مسعود فرزاد، مجموعه داستانهای کوتاه «سه قطره خون» و چندین داستان کوتاه دیگر نظیر «گرداب»، «دون ژوان کرج»، «مردی که نفسش را کشت»، «صورتکها»، «چنگال»، «لاله»، «آفرینگان»، «طلب آمرزش»، «محلل»، «مردهخورها»، «عروسک پشت پرده»، چاپ نخست «علویهخانم» و همچنین سفرنامهٔ «اصفهان نصف جهان» اشاره کرد. صادق هدایت در دوران اقامت خود در بمبئی در هند، اثر معروف خود «بوف کور» را که در پاریس نوشته بود، پس از اندکی دگرگونی، با دست بر روی کاغذ استنسیل نوشته و بهصورت پلیکپی در ۵۰ نسخه منتشر کرد. این نویسندهٔ سرشناس ایرانی سرانجام در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجارهایاش در خیابان شامپیونه، واقع در پاریس، با گاز خودکشی کرد.
بخشی از کتاب صوتی حاجی مراد
«از این حرفها، گوش حاجی پر شده بود و یک اهمّیّت مخصوصی به لغت «حاجی» میگذاشت! به خودش میبالید و با لبخند بزرگمنشی جواب سلام میگرفت. این لغت، برای او حکم یک لقب را داشت، در صورتی که خودش میدانست که به مکّه نرفته بود! تنها وقتی که بچّه بود و پدرش مرد، مادر او مطابق وصیت پدرش، خانه و همه دارایی آنها را فروخت، پول طلا کرد و بنهکن رفتند به کربلا. بعد از یکی دو سال، پولها خرج شد و به گدایی افتادند. تنها حاجی به هزار زحمت، خودش را رسانده بود به عمویش در همدان. اتّفاقاً عموی او مرد و چون وارث دیگری نداشت، همه دارایی او رسیده بود به حاجی و چون عمویش در بازار معروف به حاجی بود، این لقب هم با دکان به او ارث رسیده بود! او در این شهر، هیچ خویش و قومی نداشت، دو سه بار هم جویای حال مادر و خواهرش که در کربلا به گدایی افتاده بودند، شده بود؛ امّا از آنها هیچ خبر و اثری پیدا نکرده بود.
دو سال میگذشت که حاجی، زن گرفته بود ولی از طرف زن، خوش بخت نبود. چندی بود که میان او و زنش پیوسته جنگ و جدال میشد. حاجی همه چیز را میتوانست تحمل کند، مگر زخمزبان و نیشهایی که زنش به او میزد و او هم برای این که از زنش چشمزهره بگیرد، عادت کرده بود او را اغلب میزد! گاهی هم از این کار خودش پشیمان میشد، ولی در هر صورت، زود روی یکدیگر را میبوسیدند و آشتی میکردند. چیزی که بیشتر حاجی را بدخلق کرده بود، این بود که هنوز بچه پیدا نکرده بود. چندین بار دوستانش به او نصیحت کرده بودند که یک زن دیگر بگیرد، امّا حاجی گولخور نبود و میدانست که گرفتن یک زن دیگر، بر بدبختی او خواهد افزود. از این رو، نصیحتها را از یک گوش میشنید و از گوش دیگر بیرون میکرد. وانگهی زنش هنوز جوان و خوشگل بود و بعد از چند سال با هم انس گرفته بودند و خوب یا بد زندگی را یک جوری به سر میبردند. خود حاجی هم هنوز جوان بود. اگر خدا میخواست به آنها بچه میداد. از این جهت، حاجی مایل نبود که زنش را طلاق بدهد ولی این عادت هم از سر او نمیافتاد: زنش را میزد و زن او هم بدتر لجبازی میکرد. به خصوص از دیشب میانه آنها سخت شکرآب شده بود.»
زمان
۱۴ دقیقه
حجم
۱۳٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۴ دقیقه
حجم
۱۳٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد