دانلود و خرید کتاب صوتی داستان هایی از صمد بهرنگی
معرفی کتاب صوتی داستان هایی از صمد بهرنگی
کتاب صوتی داستان هایی از صمد بهرنگی نوشتهٔ صمد بهرنگی است. گویندگی این کتاب صوتی را شهره روحی و کامبیز خلیلی انجام دادهاند و نشر ارس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی داستان هایی از صمد بهرنگی
کتاب صوتی داستان هایی از صمد بهرنگی حاوی چند داستان کوتاه و ایرانی از یکی از نامدارترین داستاننویسان و نویسندگان معاصر ایرانی است. عنوان این داستانهای کوتاه عبارت است از «ماهی سیاه کوچولو»، «پسرک لبوفروش»، «کوراوغلو و کچل حمزه».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
شنیدن کتاب صوتی داستان هایی از صمد بهرنگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره صمد بهرنگی
صمد بهرنگی در ۲ تیر ۱۳۱۸ به دنیا آمد. او آموزگار، منتقد اجتماعی، داستاننویس، مترجم و محقق فولکلور آذربایجانی بود. پس از تحصیلات دبستان و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران (در تبریز) رفت و در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال و درحالیکه تنها ۱۸ سال داشت، آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضیجهان، گوگان، آخیجهان و فیروزسالار در استان آذربایجان شرقی تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکدهٔ ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلات خود را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد؛ ازاینرو آموزش همواره یکی از دغدغههای صمد بهرنگی بود که بهخاطر آن کتابی تحتعنوان «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» را نیز در سال ۱۳۴۴ منتشر کرد. از صمد بهرنگی که فعالیت سیاسی نیز با زندگی او گره خورده بود، کتابهای گوناگونی باقی مانده است. از داستانهای او میتوان به «اولدوز و کلاغها»، «اولدوز و عروسک سخنگو»، «کچل کفترباز»، «پسرک لبوفروش»، «افسانهٔ محبت» و داستان مشهور «ماهی سیاه کوچولو» اشاره کرد. از کتابها و نوشتارهای او میتوان به «پارهپاره» (مجموعه شعر از چند شاعر)، «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران»، «افسانههای آذربایجان»، «انشا و نامهنگاری برای کلاسهای ۲ و ۳ دبستان»، «آذربایجان در جنبش مشروطه»، «الفبا ویژهٔ کودکان آذربایجان» و «اهمیت ادبیات کودک» اشاره کرد. صمد بهرنگی کتابهایی را نیز ترجمه کرده است؛ همچون داستانهایی از «عزیز نسین». نویسندگان ایرانی کتابهای گوناگونی دربارهٔ صمد بهرنگی و آثار او نوشتهاند. کتاب «صمد جاودانه شد» نوشتهٔ «علیاشرف درویشیان» در سال ۱۳۵۲ یکی از این کتابها است. «کودکانههای سیاسی صمد بهرنگی» (مقاله) نوشتهٔ «جواد طباطبایی» و «نگین نوریان دهکردی» که در سال ۱۳۹۳ در پژوهشنامهٔ علوم سیاسی منتشر شد نیز نمونهای دیگر است. داستان کوتاه «ماهی سیاه کوچولو» در مرداد ۱۳۴۷ با تصویرسازی «فرشید مثقالی» منتشر شد. تصویرهای این کتاب جایزهٔ براتیسلاوا را از آن خود کرد. این داستان را مدتها نقش بیانهٔ غیررسمی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را بازی میکرد. این باور نظرات مخالفی هم داشته است. صمد بهرنگی در ۹ شهریور ۱۳۴۷ درگذشت.
بخشی از کتاب صوتی داستان هایی از صمد بهرنگی
«صبح زود بیدار شد. بالای سرش چند تا ماهی ریزه دید که با هم پچ پچ می کردند. تا دیدند ماهی سیاه بیدار شد ، یکصدا گفتند: « صبح به خیر!»
ماهی سیاه زود آنها را شناخت و گفت: « صبح به خیر! بالاخره دنبال من راه افتادید!»
یکی از ماهیهای ریزه گفت: « آره، اما هنوز ترسمان نریخته.»
یکی دیگر گفت: « فکر مرغ سقا راحتمان نمی گذارد.»
ماهی سیاه گفت:« شما زیادی فکر میکنید. همهاش که نباید فکر کرد. راه که بیفتیم ، ترسمان به کلّی میریزد.»
اما تا خواستند راه بیفتند، دیدند که آب دور و برشان بالا آمد و سرپوشی روی سرشان گذاشته شد و همه جا تاریک شد و راه گریزی هم نماند. ماهی سیاه فوری فهمید که در کیسه مرغ سقا گیر افتاده اند.
ماهی سیاه کوچولو گفت: « دوستان! ما در کیسه مرغ سقا گیر افتاده ایم ، اما راه فرار هم به کلّی بسته نیست.»
ماهی ریزه ها شروع کردند به گریه و زاری ، یکیشان گفت:« ما دیگر راه فرار نداریم. تقصیر توست که زیر پای ما نشستی و ما را از راه در بردی!»
یکی دیگر گفت:« حالا همه ما را قورت می دهد و دیگر کارمان تمام است!»
ناگهان صدای قهقهه ترسناکی در آب پیچید. این مرغ سقا بود که می خندید. می خندید و می گفت:« چه ماهی ریزه هایی گیرم آمده! هاهاهاهاها... راستی که دلم برایتان می سوزد! هیچ دلم نمی آید قورتتان بدهم! هاهاهاهاها...»»
زمان
۲ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۱۵۶٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۱۵۶٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
زبان آذری وجود ندارد ، ملت آذربایجان با زبان ترکی وجود دارد مثل این است که بگوییم زبان تهرانی نه فارسی یا بگوییم تهرانی زبان نه فارس زبان
مورد علاقه من نبود