دانلود و خرید کتاب صوتی چکمه های یک پاشای بازنشسته
معرفی کتاب صوتی چکمه های یک پاشای بازنشسته
کتاب صوتی چکمه های یک پاشای بازنشسته نوشتهٔ عزیز نسین و ترجمهٔ صمد بهرنگی است. حسین نصیری گویندگی این مجموعه داستان کوتاه و ترکیهایِ صوتی را انجام داده و انتشارات گیوا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی چکمه های یک پاشای بازنشسته
کتاب صوتی چکمه های یک پاشای بازنشسته، یکی از داستانهای کوتاه و طنز مجموعهداستان «آدم را بهزور دیوانه میکنند» است که صمد بهرنگی آن را به پارسی برگردانده است. داستانهای عزیز نسین گاه بهصورت جدا و بیرون از مجموعههای خود و گاه در قالب اصلی کتابها به بیش از ۳۰ زبان گوناگون از جمله فارسی ترجمه شدهاند.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
شنیدن کتاب صوتی چکمه های یک پاشای بازنشسته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ترکیه و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره عزیز نسین
محمت نصرت با نام هنری عزیز نسین، مترجم و نویسنده و طنزپردازی است که در ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ در استانبول متولد شد. او در مدرسهٔ افسری تحصیل کرد و مدتی را هم به این شغل مشغول بود، اما نمیتوانست در چنین فضایی دوام بیاورد؛ بنابراین بهسراغ کاری رفت که به آن علاقه داشت و در آن استعداد فراوانی نشان داد؛ نوشتن. او در طول عمرش مدام میان زندان و دفتر تحریریهٔ نشریات مختلف در رفتوآمد بود و اسامی مستعار زیادی برای خودش انتخاب کرده بود که مشهورترینش «عزیز نسین» است. ماجرای انتخاب این اسم مستعار برای خودش هم داستانی جذاب دارد. او عزیز که نام پدرش است را بهعنوان نام هنری خود انتخاب کرد. نسین در زبان ترکی به معنای «تو چه کارهای؟» است.
اولین باری که داستانی را نوشت، تصمیم داشت با نوشتهاش اشک مردم را دربیاورد و آنها را بگریاند؛ چون به نظرش داستان خوب، داستانی بود که اشکآور باشد، اما سردبیر مجلهای که داستانش را برایشان ارسال کرده بود، با خواندن داستانش آنقدر خندیده بود که اشکش درآمد. این شد که به طنزنویسی روی آورد. او داستانهای کوتاه بسیاری منتشر کرد که بارها با ترجمهٔ مترجمان مختلفی همچون ثمین باغچهبان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه شدند. بهطورکلی آثار او در سراسر دنیا به ۳۰ زبان ترجمه شدهاند. او در سال ۱۹۵۶ موفق شد مدال طلای فکاهینویسان جهان را برنده شود و در سالهای ۱۹۵۷، ۱۹۶۳ و ۱۹۶۶ در مسابقات بینالمللی طنزنویسی مقام اول را کسب کرد.
عزیز نسین توانست از یک سوءقصد از طرف گروههای افراطی در حادثهٔ آتشسوزی هتل جان سالم به در برد. او درنهایت در ۶ ژوئیهٔ ۱۹۹۵ در آلاچاتی در استان ازمیر ترکیه چشم از دنیا فروبست.
درباره صمد بهرنگی
صمد بهرنگی در تاریخ ۲ تیر ۱۳۱۸ به دنیا آمد. او آموزگار، منتقد اجتماعی، داستاننویس، مترجم و محقق فولکلور آذربایجانی بود.
بهرنگی پس از تحصیلات دبستان و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران (در تبریز) رفت و در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد. او از مهر همان سال و درحالیکه تنها ۱۸ سال داشت، آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضیجهان، گوگان، آخیجهان و فیروزسالار در استان آذربایجان شرقی تدریس کرد. بهرنگی در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکدهٔ ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلات خود را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.
از اینرو، آموزش همواره یکی از دغدغههای صمد بهرنگی بود که بهخاطر آن کتابی تحت عنوان «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» را نیز در سال ۱۳۴۴ منتشر کرد.
از صمد بهرنگی که فعالیت سیاسی نیز با زندگی او گره خورده بود، کتابهای گوناگونی باقی مانده است.
از داستانهای او میتوان به اولدوز و کلاغها، اولدوز و عروسک سخنگو، کچل کفترباز، پسرک لبوفروش، افسانهٔ محبت و داستان مشهور «ماهی سیاه کوچولو» اشاره کرد.
از کتابها و نوشتارهای او میتوان به پارهپاره (مجموعه شعر از چند شاعر)، کندوکاو در مسائل تربیتی ایران، افسانههای آذربایجان، انشا و نامهنگاری برای کلاسهای ۲ و ۳ دبستان، آذربایجان در جنبش مشروطه، الفبا ویژهٔ کودکان آذربایجان و اهمیت ادبیات کودک اشاره کرد.
صمد بهرنگی کتابهایی را نیز ترجمه کرده است؛ همچون داستانهایی از عزیز نسین.
نویسندگان ایرانی نیز کتابهای گوناگونی دربارهٔ صمد بهرنگی و آثار او نوشتهاند. کتاب «صمد جاودانه شد» نوشتهٔ علیاشرف درویشیان در سال ۱۳۵۲ یکی از این کتابها است. «کودکانههای سیاسی صمد بهرنگی» (مقاله) نوشتهٔ جواد طباطبایی و نگین نوریان دهکردی که در سال ۱۳۹۳ در پژوهشنامهٔ علوم سیاسی منتشر شد نیز نمونهای دیگر است.
داستان کوتاه «ماهی سیاه کوچولو» در مردادماه سال ۱۳۴۷ با تصویرسازی «فرشید مثقالی» منتشر شد. تصویرهای این کتاب جایزهٔ براتیسلاوا را از آن خود کرد. این داستان را مدتها نقش بیانهٔ غیررسمی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را بازی میکرد. این باور، نظرات مخالفی هم داشته است.
صمد بهرنگی ۹ شهریور ۱۳۴۷ درگذشت.
بخشی از کتاب صوتی چکمه های یک پاشای بازنشسته
ـ نگاه کنین ببینم! بیایین اینجا .. هر کس هس بیاد ... چیزمنو بیارین. یاالله، چرا وایستادین؟ زودی چیز منو بیارین! ـ چی خواستین؟ ـ چیزمو دیگه ... ـ چی چیتونو؟ ـ اسمش چی بود؟ نوک زبونمه، ها! یادم نمیاد. ـ دواتونو خواستین؟ ـ نه بابا، چیزمو ... همون که قدیمها هم میپوشیدم ... ـ کلاهتونو؟ ـ واسه سر نیس، پا میکنن. ـ چه جوریه؟ ریختش ... ـ مگه نمیشنفین که میگم پا میکنن؟ ـ آهان، جورابهاتونو ... ـ چه جورابی بابا، جورابارو که پوشیدم ... ایناهاش! ای خدا، اسمش پاک یادم رفته. شما هم یادتون نیس؟ ـ گفتین جوراب نیس؟ ـ مگه غیر از جوراب چیز دیگهای پا نمیکنن؟ اینو که من میگم روی جوراب میپوشن. ـ آهان، دمپاییاتونو خواستین ... ـ نیس جونم، مگه با دمپایی میشه رفت بیرون؟ اینو که من میگم وقتی بیرون میرن میپوشن. ـ حالا شد ... کفشاتونو میخواهین ... ـ نه. ـ پاپوش؟ ـ نه. ـ پاافزار، پاتاوه، گالش ... ـ اینا که همهشون یکیس. اینا که من میگم ساقهاش بلنده. ـ بعله! پوتینارو میخواهین. ـ پوتین رو دیگه از کجا در آوردین؟ این که من میگم ساقهاش خیلی بلنده. ـ حالا معلوم شد ... پوتینای ساقه بلند رو میخواهین. ـ ولش کنین بابا، گفتم پوتین موتین نیس. ـ خب، نپس چیه؟ ـ اگه بدونم چیه که خودم میگم. من همین قدر میدونم که ساقهاش تا ران آدم میرسه. ـ نکنه چکمه باشه! ـ آهان! خودشه. چکمه های منو بیارین! مگه چکمه هم داشتین؟ ـ نداشتم؟ البته که داشتم. مگه اون قدیمها چکمه پام نمیکردم؟ عکسهام هم نشون میدن... .
زمان
۱۴ دقیقه
حجم
۱۹٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۴ دقیقه
حجم
۱۹٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
قابلیت انتقال
ندارد