
کتاب دوباره از همان خیابان
معرفی کتاب دوباره از همان خیابان
کتاب دوباره از همان خیابان مجموعهای از داستانهای کوتاه است که توسط گروهی از نویسندگان استان قزوین، شهر محمدیه نوشته و به کوشش علی کشاورز قدیمی گردآوری شده است. این اثر با محوریت زندگی روزمره، دغدغهها و واقعیتهای اجتماعی کودکان و خانوادههای طبقه متوسط و پایین جامعه، تصویری ملموس و بیپیرایه از زیست شهری و روستایی ارائه میدهد. داستانها با زبانی ساده و توصیفاتی دقیق، به روایت زندگی دانشآموزان، معلمان، خانوادهها و اهالی محلههای مختلف میپردازند و از خلال جزئیات روزمره، لایههایی از مشکلات اقتصادی، روابط انسانی، فقر، امید و تلاش برای بقا را به تصویر میکشند. انتشارات گیوا آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دوباره از همان خیابان
دوباره از همان خیابان اثری است که با رویکردی واقعگرایانه و جزئینگر، به روایت زندگی در شهر محمدیه و اطراف آن میپردازد. نویسندگان این مجموعه، هر یک با قلمی متفاوت، اما با دغدغههایی مشترک، تلاش کردهاند تا گوشههایی از زندگی کودکان، نوجوانان و خانوادههایی را به تصویر بکشند که درگیر مسائل معیشتی، روابط اجتماعی و چالشهای روزمرهاند. محوریت داستانها اغلب بر کودکان و نوجوانانی است که در بستر مدرسه، خانه و خیابان با مشکلاتی چون فقر، بیتوجهی، بیماری و مسئولیتهای زودهنگام روبهرو هستند. ساختار کتاب بر پایه روایتهای کوتاه و پیوسته است که هرکدام بهتنهایی داستانی مستقل دارند، اما در مجموع، تصویری کلی از جامعهای کوچک و پر از فرازونشیب ارائه میدهند. علی کشاورز قدیمی به عنوان گردآورنده، با انتخاب داستانهایی از نویسندگان بومی، توانسته است صدای محله و مردم را به گوش مخاطب برساند و فضایی آشنا و ملموس خلق کند. این کتاب نهتنها به مسائل فردی و خانوادگی میپردازد، بلکه نگاهی به روابط اجتماعی، مدرسه، محله و حتی تعاملات اقتصادی و فرهنگی مردم دارد.
خلاصه داستان دوباره از همان خیابان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان اصلی کتاب حول محور زندگی جعفر، پسربچهای از خانوادهای کمدرآمد، میچرخد که با چالشهای متعددی در مدرسه و خانه روبهروست. روایت با توصیف فضای مدرسه، روابط دانشآموزان و معلمان آغاز میشود؛ جایی که جعفر به دلیل وضعیت ظاهری و مشکلات خانوادگی، مورد سرزنش و قضاوت قرار میگیرد. او نهتنها با نگاههای سنگین همکلاسیها و معلمان مواجه است، بلکه در خانه نیز با پدری بیمار و مادری ناتوان، مسئولیتهایی فراتر از سن خود دارد. جعفر برای کمک به خانواده، پس از مدرسه به جمعآوری زباله و ضایعات میپردازد و در این مسیر با افراد مختلفی از طبقات و دغدغههای گوناگون جامعه روبهرو میشود؛ از پیرمرد میوهفروش گرفته تا زنانی که برای تأمین معاش خانوادهشان ناچار به کارهای سخت و طاقتفرسا هستند. داستان با جزئیات دقیق، لحظات تلخ و شیرین زندگی جعفر را به تصویر میکشد: از تلاش برای حفظ شعر درسی تا درگیری با بچههای دیگر بر سر سهم زبالهها، از برخوردهای تحقیرآمیز تا لحظات کوتاه همدلی و کمک. در پس این روایت، تصویری از جامعهای شکل میگیرد که در آن فقر، تلاش، امید و ناامیدی در هم تنیدهاند و هر شخصیت، نماینده بخشی از واقعیتهای اجتماعی است.
چرا باید کتاب دوباره از همان خیابان را بخوانیم؟
این کتاب با روایتهایی صادقانه و بیپیرایه، تصویری زنده و ملموس از زندگی کودکان و خانوادههای طبقه متوسط و پایین جامعه ارائه میدهد. ویژگی شاخص آن، پرداختن به جزئیات روزمره و دغدغههای واقعی است که کمتر در ادبیات داستانی معاصر به این شکل بازتاب یافتهاند. خواننده با شخصیتهایی روبهرو میشود که هرکدام بخشی از واقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه را نمایندگی میکنند. داستانها نهتنها همدلی و درک عمیقتری نسبت به مشکلات و امیدهای مردم عادی ایجاد میکنند، بلکه به بازاندیشی درباره نقش مدرسه، خانواده و محله در شکلگیری شخصیت و آینده کودکان میپردازند. این اثر فرصتی است برای دیدن و شنیدن صداهایی که معمولاً در هیاهوی شهر گم میشوند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان داستانهای اجتماعی، معلمان، فعالان حوزه کودک و نوجوان، پژوهشگران مسائل شهری و کسانی که دغدغه عدالت اجتماعی و شناخت لایههای پنهان جامعه را دارند، پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به دنبال روایتهایی واقعی و بیواسطه از زندگی روزمره در شهرهای کوچک و محلههای کمتر دیدهشده هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب دوباره از همان خیابان
«صدای اذان با همهمۀ دانشآموزانی که در حیاط بزرگ مدرسه پخش و پلا بودند، تا زنگ به صدا درآید، درهم آمیخته بود. باد پرچم بلند و افراشتۀ سهرنگ ایران روی دروازۀ بزرگ و قهوهای مدرسه را تکان میداد. چند پسربچه فراش مدرسه را دور کرده بودند. داشتند پول خرید نسیۀ روز قبل از بوفۀ مدرسه را میپرداختند. - آقا، آقا! پسربچۀ کوتاه و پهنی لبۀ کت آقای ناظم را، که با چشمان دریده و عصبانی غرق کار چند تایی از دانشآموزان بود، تکان میداد. ولکن نبود. - آقا، آقای ناظم! - چیه پسر؟ حرفتو بزن. چرا اینقدر تو گوشم وزوز میکنی؟ - آقا، میخوام چیزی بهتون بگم، ولی میخوام فقط خودتون بشنوین. روی پنجۀ پاهایش خودش را تا جایی که توانست بالا کشید. دست چپش را دور دهانش حلقه کرد و با چشمان تیزش، محتاطانه، به دور و بر نگاه کرد. آقای شریف سر تکان داد، ولی بیشتر تمرکزش روی آن چند تا دانشآموزی بود که با شیر آب بازی میکردند. - آهای! با شماها هستم. اونجا چه غلطی میکنین؟ برین اون طرف، اون شیر آبو هم ببندین. - آقا، شیرش هرز شده. هر کاری میکنیم بسته نمیشه. دو روزه آبش داره همینجوری میره. - حالا بدتر. اینجوری بیشتر خراب میشه. برین اینجا نمونین. پسربچۀ کوتاه و پهن، عین کنه، به ناظم چسبیده بود. - آقا، آقا! - تو هنوز داری دنبال من میای؟ چی میخواستی بگی ولکن نیستی؟ - آقا، دیروز محمودی از تیر دروازه آویزون شد. شما رو دید، عجله کرد، افتاد. پاش گوشۀ تور گیر کرد. تور پاره شد. بریم نشونتون بدم؟ - گفتی دیروز؟ پس، چرا الآن داری میگی؟ - آقا، اجازه، من و رسول داشتیم میاومدیم بهتون بگیم. گفت اگه به آقا بگید، بیرون میبینتمون. - که اینطور. باشه، فعلاً برید تا به وقتش به حسابش برسم.»
حجم
۲۸۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه
حجم
۲۸۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه