دانلود و خرید کتاب صوتی لبخند خورشید
معرفی کتاب صوتی لبخند خورشید
کتاب صوتی لبخند خورشید نوشته عاطفه منجزی است. کتاب صوتی لبخند خورشید با صدای حدیثه حیدری منتشر شده است.
درباره کتاب لبخند خورشید
لبخند خورشید داستان زن جوان و خبرنگاری به نام مهتاب فروزنده است. مهتاب تصمیم گرفته پولهایی را که پدرش از خارج کشور برایش فرستاده است را برای یک زن و برگرداندن او به زندگی هزینه کند.
او میخواهد پولهایش را خرج وکیل برای گرفتن حق و حقوق یک زن بیپناه کند. او برای این کار سراغ وکیل جوانی به اسم آریا زند رفته است. آریا زند وکالت زنان را قبول نمیکند اما مهتاب با اصرار او را به پذیرش وکالت زن مجبور میکند. مهتاب توضیح میدهد که این بار دوم است که با سختی برای زینب سرپناه و وسایل جورکردهاند اما شوهرش سراغش آمده است.
او به وکیل توضیح میدهد که هر چند وقت یک بارکه سروکلهٔ شوهره پیدا میشود، همهٔ چیزهایی را که زینب، با بدبختی و دربه دری جمع و جور کرده است، به زور و قلدری از چنگش درمیآورد. بعدش برای مدتی گم و گور میشود و باز دوباره تکرار همین داستان.
شنیدن کتاب لبخند خورشید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب لبخند خورشید
از صبح زود سگ دو زد بلکه بتواند سریعتر راهی دادسرا شود، اما نزدیک ظهر بود که توانست از دفتر مجله بیرون بیاید. تازه سوار تاکسی شده بود که یاد آذر افتاد. با تلفن همراهش شمارهٔ خانه را گرفت و به او خبر داد که برای ناهار منتظرش نباشد. گوشی را توی کیفش انداخت و خسته و خواب آلود سرش را به صندلی تکیه داد. ته گلویش میسوخت و پشت پلک هایش داغ و ملتهب بود. خودش میدانست همهٔ این ها عوارض زیر باران ماندن شب گذشته است. از لای پلکهای سوزانش نگاهی به ساعت مچیاش انداخت و باز محو تماشای خیابان شلوغ و پر ترافیک شد. «باید با مترو می رفتم، حتما زودتر می رسیدم، خداکنه دیر نشه!»
ساعت از یک ظهر گذشته بود که از جلوی نگهبانی عبور کرد. بیاختیار قدمهایش تند شد و کمی بعد به دویدن افتاد. یکی دو باری به این و آن تنه زد، شاید هم خورد اما توجهی نکرد. با یک دست مقنعهاش را که مدام سُر میخورد و عقب میرفت، چسبیده بود و جلو میکشید، با دست دیگرش هم بند کیف و دوربین و پوشهٔ قطوریکه به سینه چسبانده بود را محکم گرفته بود.
چند بار ایستاد و چیزی پرسید و باز دویدن را از سر گرفت. نیم ساعت دیگر گذشت و او همچنان مثل یویو، بین اتاق های مختلف در رفت و آمد بود. عاقبت فهمید که از اول باید به طبقه دیگری میرفته. با نا امیدی پلهها را دو تا یکی بالا رفت. از همان ابتدای راهرو یکی یکی به اتاقها سرک کشید و پرس و جو کرد. از هر کسی چیزی شنید متفاوت با آن یکی. بارآخر، از نفس افتاده، جلوی میز زهوار دررفتهای ایستاد و از کارمندی که پشت آن نشسته بود و تقریبا چرت میزد، هنهن کنان پرسید:
ــ ببخشید!
دستش را روی قلبش گذاشت و نفسی تازه کرد:
ــ کجا میتونم آقای آریازند رو پیدا کنم؟
کارمند بیحوصله نگاهی به صورت گل انداختهٔ او انداخت و در حین دهان درهای گفت:
ــ آقای آریازند؟... همین چند دقیقه پیش رفت بیرون.
با دست به انتهای راهرو اشاره کرد و ادامه داد:
ــ اگه بجنبی، شاید پیداش کنی، یه کت و شلوار طوسی تنشه......
باز در میان دالان دراز و بیقواره، دویدن را از سر گرفت و در همان حال برای آنکه در خاطرش بماند، زیر لب تکرار کرد:
ــ کت و شلوار طوسی، قد بلند، کیف دستی مشکی.
و باز خسته و کلافه از خود پرسید «بین این همه آدم چهطوری پیداش کنم؟!»
همان وقت امتداد نگاهش به روبه رو کشیده شد، «همینه، حتماً خودشه.» و این بار با صدای نسبتاً بلندی گفت:
ــ آقا! آقا ببخشید، شما آقای آریازند هستید؟
زمان
۹ ساعت و ۴۰ دقیقه
حجم
۷۹۸٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۹ ساعت و ۴۰ دقیقه
حجم
۷۹۸٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
داستان پردازی،جذابیت داستان هیچ کدام حرفی برای گفتن ندارند واین سه ستاره من تنها به گویندگی خوب این کتاب صوتی است،وگرنه داستان مضحک است و جایش تنها در پاورقی روزنامه های آشغال است همین....
من نمونه رو گوش کردم ، گویندش حرف نداره 👌👌
سلام فقط می تونم بگم خیلی دوست داشتم وهر موقع فرصت می کردم یکسره گوش می دادم هم گویندگیش عالی بود هم داستانش ارزش وقتی که گذاشتم وداشت من بیشتر ترجیح می دهم قبل خواندن کتابی یک خلاصه در نظرها