کتاب محاکمه یهودا در برزخ
معرفی کتاب محاکمه یهودا در برزخ
نمایشنامه محاکمه یهودا در برزخ نوشته استیون اَدلی گوایرگس و با ترجمه ایمان مختار در انتشارات آواژ منتشر شده است. این نمایشنامه نویس برندۀ جایزۀ پولیتزر در سال ۲۰۱۵ است.
درباره کتاب محاکمه یهودا در برزخ
این نویسنده در ایران با نام استیون اَدلی گرگس یا استیون اَدلی گرجیس نیز شناخته میشود. نویسنده در خانوادهای کاتولیک متولد شده است و داستان این نمایش بر اساس باورهای کاتولیکی او است. محاکمه یهودا در برزخ یک نمایشنامه انتقادی و با نگاهی ویژه به جریانی تاریخی و مناقشه برانگیز پیرامون خیانت یهودا به عیسی مسیح است. اجراهایی متعدد و با روکردهایی متفاوت در سراسر دنیا از این اثر انجام و با استقبال مخاطبان روبهرو شده است. داستان روایتی جذاب است که در جهانی دیگر روایت میشود، قاضیای عظیم بر مسند قدرت است و پرونده افراد را بررسی میکند و دقیقا در همین زمان کانینگهام با یک دستخط به امضای پطروس به دربار قاضی میآید و درخواست تجدیدنظر در پرونده یهودا اسخریوطی را دارد. پروندهای که قرار است با دادستانی یوسف اکبر وحید الناصر جمیل الفیومی بار دیگر به نتیجه برسد.
خواندن کتاب محاکمه یهودا در برزخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب محاکمه یهودا در برزخ
هنریتا اسخریوطی: هیچ پدر یا مادری نمیبایست مجبور به دفن فرزند خویش شود… هیچ مادری نمیبایست مجبور به دفن پسر خویش شود. بنا نیست مادران، پسرانشان را دفن کنند. چنین چیزی طبیعتِ زندگی نیست.
من پسرم را به خاک سپردم. در گورستانِ بینامونشانها. در میدانِ خونین. در سکوتی خالی و تلخ. بی مراسمِ تدفین. بی حضورِ سوگواران. هیچ یک از دوستانش نیامدند. پدرش مرده بود. خواهرانش از حضور سر باز زدند. تکوتنها پیکرش را یافتم، تکوتنها گورش را کندم، او را در گودالی گذاشتم، و تکوتنها با سنگ و خاک پوشاندمش. نتوانستم دفنش را پیش از غروب آفتاب به پایان برم، و نمیدانم آیا این واقعه دامن سرنوشتنش را خواهد گرفت...
برای هیچیک از اینها خردهای به خداوند نمیگیرم. نه او را نفرین میکنم و نه بر سرنوشتِ خویش مویه سر میدهم. و با اینکه قلبم با هر تپشش میشکند، نمیپرسم چرا.
صبحی را بهیاد میآورم که پسرم بهدنیا آمد، پنداری همین دیروز بود. آن دم که قابله او را میان بازوانم نهاد، عشقی ورای اندازه و درک در من دمیده شد. بهیاد میآورم پسرم در آغوشم بود و به مادرم نظر کردم و گفتم: «اکنون میفهمم چرا خورشید هر روز طلوع میکند و چرا ستارهها هر شب بیرون میآیند. میفهمم چرا باران نرمنرمک میبارد. اکنون تو را میفهمم، مادر»...
پسرم را در تکتکِ روزهای زندگیاش عاشقانه دوست داشتم و سالها پس از آنکه از نفس کشیدن بازایستاده باشم، همچنان دیوانهوار عاشقش خواهم ماند. من زنی عامیام. از هوش و ذکاوت بهرهای ندارم. خواندن نمیدانم. نوشتن نمیدانم. کسی رأی من را نمیخواهد. عقیدهام ارج و قدری ندارد... در روز میلاد پسرم، عشقی ورای اندازه و درک در من دمیده شد... جهانیان همه میگویند خداوند در بهشت مقام دارد و پسرم در جهنم... من به همهٔ جهانیان تنها حقیقتی را که میدانم میگویم: اگر پسر من در جهنم است، پس بهشتی وجود ندارد، چرا که اگر منزلگاهِ پسر من جهنم است، پس خدایی وجود ندارد.
(عیسی، سطل به دست، به زن نزدیک شده است. کنار زن میایستد. زن متوجه نمیشود. آنها ناپدید میشوند.)
(صحن یک دادگاه. دادگاه دایر است. گلوریا که زنی بالدار است، برمیخیزد.)
گلوریا: بین بهشت و جهنم، جای دیگهای وجود داره، (به کل صحنه اشاره میکند) امید. امید، دقیقاً همین جا، توی مرکز شهر برزخه.
حجم
۹۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۹۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه