کتاب جستاری فلسفی در ماهیت اینترنت
معرفی کتاب جستاری فلسفی در ماهیت اینترنت
کتاب جستاری فلسفی در ماهیت اینترنت نوشته گوردن گرام است. این اثر، نگاهی به اینترنت، ماهیت آن و تاثیراتی میپردازد که از زمان پیدایشش تا حال، بر زندگی روزمره بشر گذاشته است تا به فهم دقیقی از آن، دست پیدا کند.
کتاب جستاری فلسفی در ماهیت اینترنت را با ترجمه دکتر محمدرضا امینناصری در اختیارتان قرار دارد.
جستار، متنی که مقاله، داستان یا رساله نیست اما با تمام اینها، اشتراکاتی دارد. این نوشته موضوعی را از نقطه نظر نویسنده مینگرد و به همین دلیل دست نویسنده باز است تا ارزش گذاری کند، ایدههایش را بیان کند و آنهایی را که از منظر نگاه خودش خاص هستند، بکاود. ایدههایی که گاه از جزئیترین اتفاقات روزمره برمیآیند.
شاید بتوان در یک جمله جستار را اینطور خلاصه کرد: در یک جستار، نویسنده هم راوی روایتش است و هم میتواند تخیلش را پرواز دهد و هم میتواند به یک مساله منطقی بپردازد.
درباره کتاب جستاری فلسفی در ماهیت اینترنت
اینترنت، در یک تعریف ساده، دنبالهایست بر خط و کتابت. اما با چنان سرعتی در تمام دنیا گسترش پیدا کرد و نفوذش در کارها چنان بود، که امروزه، تصور زندگی بدون اینترنت غیرممکن است. همه ما اینترنت را یکی از نیازها ابتدایی خود میدانیم و بسیاری از کارهایمان را با کمک اینترنت جلو میبریم. استفاده از اینترنت در زندگی، کار، درس و ... کاری بسیار عادی است. اما حقیقت این پدیده چیست؟
اگر باور داشته باشیم که تنها، درک درست از یک پدیده به شناخت ما و فهم دقیقمان از آن حاصل میشود و این شناخت، باید کامل و همه جانبه باشد، جای درستی را انتخاب کردهاید. گوردن گرام در کتاب جستاری فلسفی در ماهیت اینترنت، دقیقا همین هدف را دنبال میکند و در تلاش است تا پای فلسفه را هم به این موضوع باز کند. او در پی نشان دادن کارکردهای اینترنت و یا برشمردن خوبیها و بدیهای آن نیست. بلکه تلاش میکند تا فهم دقیقی از این پدیده به دست بیاورد.
کتاب جستاری فلسفی در ماهیت اینترنت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب جستاری فلسفی در ماهیت اینترنت برای تمام علاقهمندان به تکنولوژی و دوستداران فلسفه جذاب است.
بخشی از کتاب جستاری فلسفی در ماهیت اینترنت
این نکته مهم است که نباید نسبت به تاثیرات رسانههای عمومی بیش از حد بدبین و بدگمان بود. با این وصف قدرت غیر قابل انکار تلویزیون در ارتقاء دانائی ما، به خودی خود یک غنای مطلق نیست. حجم بزرگی از اطلاعاتی که منتقل میشود اساساً سطحی است و سطحی جلوه داده میشود. درباره سرگرمی به معنی دقیق کلمه، میتوان به یک نکته نسبتاً متفاوت، اما با آثار مشابهی اشاره کرد. هر نوع غنابخشی اصیل در سرگرمی باید بتواند خودش را در افزایشِ قدرتِ خلاقیت بروز دهد، و نه فقط در گستردگیِ توزیع. نکته در این است که تلویزیون ممکن است ساعات زیادتری از اوقات فراغت ما را نسبت به گذشته پر کند، اما این امکان را فراهم نمیسازد که فراغت را بهصورت چشمگیری بهتر از شکلهای قدیمیتر سرگرمی، مانند هنرهای مردمی و گپ و گفتها پر کند. اگر تصور ما از انتخاب صرفاً در عدد و رقم خلاصه شود، البته قدرت انتخاب ما بیشتر شده است. اما آیا معیار ارتقاء یافتهای نیز داریم که بتوانیم مبتنی بر آن انتخاب کنیم. کسانی که علایقشان محدود به نوع خوراکشان است البته گزینههای بیشتری در دست خواهند داشت اگر فیالمثل انواع کیکهای خوشمزه بیشتر شود. تفاوت مهمی بین این گروه و گروه دیگری از مردم که علاوه بر آن علائقشان را به چیزهای دیگری مثلاً به تاریخ محلی یا موسیقی، بسط دادند وجود دارد (هر چند این گروه کیکی ندارند که انتخاب کنند). این گروه اخیر به عبارتی وضعیت بهتری نسبت به گروه قبلی دارند.
ملاحظات فوق درباره تلویزیون را هر چند به طور کلی درست میدانم، اما چنان نیست که آن را به یک بحث اساسی که نیاز به دفاع داشته باشد تبدیل کنیم. این ملاحظات نشانگر تردیدی است جدی در خصوص ویژگی نوآورانه پیشرفتهای تکنولوژیک، که درواقع دارای تاثیرات و جاذبههای گستردهای نیز بوده است. تلویزیون تاثیرات بیسابقهای داشته و ارتباطات بینالمللی را به جائی رسانده که سخن گفتن از «دهکده جهانی» گزاف نیست. ولی آیا تلویزیون حقیقتاً نوآورانه است؟ آیا شکل اساساً نوینی از ارتباطات است. ممکن است چنین باشد، رضایت خاطری که تلویزیون از طریق ارائه سرگرمیهای انبوه ایجاد میکند (و قابل توجه اینکه میلیونها نفر میتوانند در آنِ واحد یک برنامه واحد را تماشا کنند)، بیشتر و مطلوبتر از رضایت خاطری نیست که میلیونها نفر در گذشته از طرق دیگر، خود را سرگرم میکردند.
از این قبیل نکات دیگری درباره تلویزیون در ارتباط با معیار دومِ نو بودن، یعنی تاثیراتش بر روی ساختار حیات اجتماعی و سیاسی، میتوان بیان داشت. به زعم من، تلویزیون هیچ تأثیر مهم اجتماعی و سیاسیای که قابل قیاس با تاثیرات بزرگ شهرنشینی باشد، از خود نشان نداده است. درست است که زندگی خانوادگی در مقایسه با گذشته عمیقاً تغییر یافته است، اما به هیچ وجه نمیتوان گفت که این از تاثیرات تلویزیون بوده است (در مقایسه با تاثیراتی که فیالمثل روشهای کنترل موالید یا افزایش سطح درآمدها داشته است). این مسلم است که تلویزیون دنبالهرو روندهای اجتماعی است، و نه واضع آن. از این دیدگاه منطقی است که تلویزیون با شکل نسبتاً قدیمیتر رسانه عمومی، یعنی رادیو مقایسه شود. موردی را میتوان ذکر کرد که رادیو که ابتدائاً به عنوان وسیلهای برای سرگرمی قلمداد میشد، در واقع باعث تغییر زندگی سیاسی، بویژه در آمریکا شد. به ویژه اینکه رادیو نقش متینگها و مکان برگزاری آنها و اهمیت سخنرانی در آنها را پایان داد. فرانکلین روزولت یکی از سرآمدان بزرگ استفاده از رادیو برای مقاصد سیاسی بود. وزیر کار او فرانسیس پرکنیز نقل میکند که چگونه ارتباط با رأی دهندگان با ظرافت توسط این رسانه تغییر جهت یافت:
وقتی که او در رادیو صحبت میکرد، میدید که مردم در اتاق نشیمن کوچک با همسایگانشان جمع شده و به سخنرانی گوش میدهند… من خود در اثنای بعضی از سخنرانیها در همان اتاقهای کوچک و روی همان ایوانها نشستم و میدیدم مردان و زنانی را که حتی از او بدشان میآمد یا از نظر سیاسی مخالف او بودند، در اطراف رادیو جمع شده و با احساس خوشحالی مطبوعی از اتحاد و دوستی، به سخنانش گوش فرا میداند.
رادیو بهعبارت دانیل بورستین «باعث پیدایش سیاستمداران ملی دوستداشتنی» به جای رهبران سخنران با منافع منطقهای و بخشی شد، و این امر به نوبه خود پیآمدهای عمیقتری در شکل و ماهیت زندگی سیاسی را باعث شد.
حجم
۲۴۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۳۳ صفحه
حجم
۲۴۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۳۳ صفحه