دانلود و خرید کتاب نشان یک فصل را بگو منیرالسادات موسوی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب نشان یک فصل را بگو

کتاب نشان یک فصل را بگو

انتشارات:نشر شاهد
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب نشان یک فصل را بگو

کتاب الکترونیکی «نشان یک فصل را بگو» نوشتهٔ منیرالسادات موسوی در نشر شاهد چاپ شده است.

درباره کتاب نشان یک فصل را بگو

مجموعه‌داستان «نشانی یک فصل را بگو» از ۱۸ داستان کوتاه دربارهٔ دوران دفاع مقدس تشکیل شده است. اسامی داستان‌های این کتاب عبارت‌اند از:

«چرا آمدی، اینجا پر از سرباز است»، «بوی گیلاس»، «در ایستگاه اندیمشک»، «ریحانه»، «خانه من همینجاست»، «تردید در انتهای روز»، «عشق را با مرگ جاودانه کن»، «بگو من برایت مهم هستم»، «حور و آتش»، «شب گرگ»، «حلقه نقره‌ای»، «نشانی یک فصل را بگو»، «رقص پرستو‌ها»، «می‌دانی چند ساله‌ام»، «آرمان گریه ‌می‌کند» و «یلدا با قایق» تقسیم‌ شده است

کتاب نشان یک فصل را بگو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دوستداران ادبیات دفاع مقدس پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب نشان یک فصل را بگو

«هیچ‌کس به ساعتش نگاه نمی‌کند؛ هیچ‌کس از دیگری زمان را نمی‌پرسد؛ کم کم ساک‌ها را باز می‌کنند شاید وقت شام است یا ناامیدی از رسیدن به جبهه، که پسران جنگ ساک‌هایشان را باز کرده‌اند و آنچه را مادرانشان با اشک و بغض و دعا در ساک‌ها گذاشته‌اند، بی‌میل اما از اجبار گرسنگی می‌خورند!

همراه پسر نوجوان کنار دیگر رزمندگانِ از رزم جامانده می‌نشینیم؛ ساکم را باز می‌کنم، سفره‌ای که مادر برایم توشه راه پیچیده بود از سبزی، نان، کتلت‌شامی، پنیر، همه از گرمای ایستگاه اندیمشک به هم چسبیده و خمیر شده‌اند! سفره را می‌بندم کنار می‌گذارم. تنقلاتم را تعارف می‌کنم و فکر می‌کنم: حالا باید در یکی از سنگرهای جمعی مشغول معارفه با پیشکسوتان جبهه‌ها می‌بودیم؛ اما روی آسفالت‌های هنوز گرم ایستگاه اندیمشک داریم برای حسرت آن نادیده‌ها و از حرص اشتیاق بربادرفته‌مان بی‌اختیار هرچه در ساک‌هایمان هست به هم تعارف می‌کنیم و می‌خوریم.

به عروس آینده مادرم فکر می‌کنم؛ دختری که حالا حس می‌کنم علاقه مادرم به او کم‌کم در قلب من هم راه پیدا کرده است! آیا آن دختر آرام و غمگین هم چنین حسی دارد؟ آیا از توقف جنگ خبردار شده است؟ آیا خبر تمام شدن جنگ، اندوه او را کم می‌کند؟ اما او می‌گفت: «حتی اخبار جنگ را گوش نمی‌دهد؟!» شاید خبر توقف جنگ را برادر دوقلویش به او رسانده باشد؟ شاید برادر دوقلویش دور از ذهن و چشم خواهرش آرزو می‌کرد چشم‌هایش سالم مانده بود و بارها به جبهه بازمی‌گشت؛ اما حالا هیچ‌کس احساس او را از توقف جنگ نمی‌داند، حتی خواهر دوقلویش!

فکر می‌کنم به مادرم که تمام شب‌های درس خواندن برای کنکور پا به پای من بیدار می‌ماند تا درس بخوانم و قبول شوم. چه شوقی داشت وقتی خبر قبولی‌ام را در رشته مهندسی در دانشگاه مورد علاقه‌اش شنید و چه شب‌هایی بر او گذشت وقتی تصور می‌کرد تنها پسرش که با نذر و دعا از خداوند گرفته است و با آن وسواس دیوانه‌کننده بزرگش کرده است باید شب را در سنگرهای خاکی زیر آتش گلوله‌ها بگذراند؟ حالا در این ایستگاه همه جهان از حرکت ایستاده است و همه پسرانی که در ذهنشان می‌رفتند به جنگ تا سرنوشت دنیایشان را عوض کنند، بی‌اختیار متوقف شده‌اند! آیا مادرم خبر توقف جنگ را شنیده است؟ آیا حسرت پسرش از شکست آزمایش بزرگ زندگی را با پایان جنگ می‌تواند درک کند؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

حجم

۱۵۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

قیمت:
۶,۶۰۰
تومان