کتاب لوسی رز آن قدر سرش شلوغ که نگو
معرفی کتاب لوسی رز آن قدر سرش شلوغ که نگو
لوسی رز آن قدر سرش شلوغ که نگو یکی از کتابهای مجموعه لوسی رز نوشته کیت کلی برای کودکان و نوجوانان است که با ترجمه سپیده شهیدی در واحد کودک و نوجوان انتشارات منظومه خرد منتشر شده است.
درباره مجموعه لوسی رز
در این مجموعه طنز شما ماجراهای یک دختربچه هشت ساله به اسم لوسی رز را میخوانید. لوسی بعد از این که پدر و مادرش از هم جدا میشوند، با مادر خود از میشیگان به واشنگتن میرود. او در یک مدرسه جدید نامنویسی میکند و حضورش در این مدرسه برایش ماجراهای تازهای پر از هیجان، شادی، ناکامی، دلواپسی و ... به همراه دارد؛ اما لوسی که دختر شوخطبعی است با استفاده از همین ویژگی اخلاقیاش و شیوه منحصربهفردی که دارد با همه تغییرات و چالشهای زندگی کنار میآید.
این مجموعه چهار جلد دارد. «لوسی رُز خاطراتش را مینویسد»، «لوسی رُز آنقدر سرش شلوغ است که نگو»، «لوسی رُز هزارتا نقشه دارد» و «لوسی رُز از صبح تا شب کار میکند» نام کتابهای این مجموعهاند.
خواندن مجموعه لوسیرز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه کودکان و نوجوانان علاقهمند به داستان از خواندن این مجموعه لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب لوسی رز آن قدر سرش شلوغ که نگو
امروز سر ساعت ۷:۳۲ بیدار شدم. خوشبختانه من خیلی تند لباس میپوشم چون ساعت ۷:۳۸ صدای تَقتَقِ در آمد و من برای اینکه به سرعت بروم در را باز کنم، از نردهٔ پله سُر خوردم پایین و وقتی در را باز کردم، آبا و مادام را دیدم. مادام، مادربزرگ من است که اسمش از دو طرف یک جور خوانده میشود. گربهٔ پشمالوی تپلویش به اسم گامبو، که اسم یکجور سوپ هم هست، هم همراهشان بود.
آبا گفت: «ما برای برگزاری مراسم صبحانهٔ هرچی میتونی بخور و به خاطر جشن روز اول مدرسه، اینجا اومدیم!» او عاشق پرخوری است. من هم.
کار دیگری که میکنیم بازیگوشیست. وقتی مامانم آمد طبقهٔ پایین، آبا تخممرغ را یک جور خیلی بامزهای بالا و پایین انداخت و برای مادام آواز خواند. او این آوازها را خودش میسازد و کلی ما را میخنداند؛ اما همان وقت گامبو از ترس شروع به ورجه وورجه کرد و تخممرغ از دست آبا افتاد روی پایش و شکست. تخممرغ، نه پای پدربزرگ! شکستن تخممرغ باعث شد گامبو پیش خودش فکر کند یک غذای مجانی پیداکرده و تند تند شروع کرد به لیسیدن پاها و انگشتهای آبا تا اینکه فقط پوستهٔ تخممرغ باقی ماند و پاهایش حسابی تُفی شد.
آبا گفت: «چه خوب، شنیدم تخممرغ خام باعث براق شدن موهای گربهها میشه.»
من گفتم: «شاید تُف گربه هم باعث براق شدن موهای پاتون بشه!»
آبا گفت: «همهٔ عمرم آرزوم بود همچنین اتفاقی برایم بیفته.»
فکر کنم داشت شوخی میکرد.
آبا داشت تخممرغ درست میکرد و مادام مشغول خُرد کردن آناناسها بود. مامان داشت شیر توی لیوانها میریخت و من هم میز را میچیدم که دوباره صدای در آمد و مامان گفت: «انگار دو تا بشقاب دیگه هم میخوایم.»
من گفتم: «هورااااا! شرط میبندم جونیک و کله طالبیاند!»
مادام گفت: «آدام!» او کلهطالبی را به اسم واقعیاش، آدام، صدا میزد.
بعدش مامان گفت: «این اسمی که روش گذاشتین اعتماد بهنفسش رو کم میکنه.»
من گفتم: «اگه کلهطالبی یه کم دیگه اعتماد به نفس پیدا کنه، نفر اول مسابقات اطلاعات عمومی کشور میشه.»
هر چند او دوست ماست اما گاهی طوری رفتار میکند که انگار همه چیز را میداند. هنوز نرسیده مثل خُلها پیله کرد به من: «زود باش، بدو، دیر شد لوسی رز!»
فکر کنم همه قبول داشتند که این رفتارش خیلی اعصاب خردکن است.
من گفتم: «ما هنوز خیلی وقت داریم.»
جونیک گفت: «منم بهش گفتم. برای رد شدن از هر خیابون دو دقیقه وقت لازم داریم،
حجم
۱۲۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۲۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه