دانلود و خرید کتاب آواز تالاب نادیا سالار کریمی
تصویر جلد کتاب آواز تالاب

کتاب آواز تالاب

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب آواز تالاب

کتاب الکترونیکی آواز تالاب نوشتۀ نادیا سالار کریمی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است. کتاب آواز تالاب، مجموعه‌ای از دل‌نوشته‌ها و اشعار سبک نو نادیا سالار کریمی است.

درباره کتاب آواز تالاب

در اعماق وجود هر شاعری زبانی نهفته که با زبان روزمره فاصله دارد. این زبان، زبانی است که با نجواهای درونی و لایه‌های پنهان ذهن شاعر پیوند خورده و در قالب کلماتی که گاه به‌سختی قابل تفسیرند، خود را نمایان می‌سازند. شاعر در هر بیت و مصرعی که می‌سراید، دنیایی از معانی را در میان خطوط و فواصل کلمات می‌پندارد و خواننده را به چالش می‌کشد تا در میان این پیچ و خم‌ها، معنای واقعی شعر را کشف کنند.

زبان حال شاعر، زبانی است که در آن هر واژه و هر ترکیب دارای وزن و ارزشی است که فراتر از معنای لغوی خود، به دنبال انتقال حسی عمیق و ناب است. این زبان، زبانی است که در آن سکوت‌ها گاهی فریادهایی هستند در جستجوی شنیده‌شدن و فریادها زمزمه‌هایی هستند به دنبال فهمیده‌شدن.

درک این زبان مستلزم غوطه‌ورشدن در اقیانوسی از احساسات و تجربیات است که شاعر در طول حیات خویش جمع‌آوری کرده و حالا در قالب شعر به اشتراک می‌گذارد. این درک، نیازمند توانایی خواندن میان خطوط و شناخت نمادهایی است که شاعر برای بیان دنیای درونی خود به کار می‌برد.

شعر برای هر شاعر به روزنه‌ای مانند است که وی از آنجا به دنیا می‌نگرد و موقعیت اطراف را با تمام گرمی و سردی‌اش موافق چشم‌اندازش به تصویر می‌کشد. فردیت ایجاد از همین‌جا سرچشمه دارد. هر شاعری صاحب روزنۀ خود است و از آن به تماشای دنیا نشسته است و برداشت خویش را طبق توانش روی کاغذ می‌آورد. کتاب آواز تالاب، مجموعه‌ای از اشعار سبک نو نادیا سالار کریمی است.

خواندن کتاب آواز تالاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به شعر نو مناسب است.

بخشی از کتاب آواز تالاب

«باور کن …

بالاخره روزی خواهد آمد که تو …

از خودِ محکمِ مقاومِ جسورت …

که در برابر تمام ناملایمات روزگار تاب آورد و فرو نریخت

قدردانی می‌کنی و ایستادگی‌ات را جشن می‌گیری …

کافی‌ست کمی صبر کنی …

من

از تمام روزهای سخت زندگی‌ام که موجب قدرت و پختگی بیشترم شد، سپاسگزارم

از پدر و مادرم که مرا با قدرت جادویی قلم آشنا کردند ، سرودن و نوشتن را ارج نهادند و همواره مشوق و تکیه گاه من در این مسیر بودند سپاسگزارم

و از دختر کوچکم که رفیق روزهای خوب و بد و نزدیک‌تر از روح به جانم است، سپاسگزارم

و این کتاب را به تمام انسان‌های زلال زندگی‌ام که بدون هیچ چشمداشتی

همواره مرا دوست داشته‌اند، تقدیم می‌کنم.

عزیزان مهربان …

نازنینانِ روشن‌ضمیر …

کلمات هرچند که بار معنا را به دوش می‌کشند، اما به‌تنهایی عاجز و رنجورند.

هرجا که خواستید زیبایی و قدرت کلام را به رخ بکشید، آن را به اعجاز شعر بسپارید؛

زیرا شعر زیباترین شکل توصیف زندگی‌ست …

از صمیم قلب شما را به خالق شعرهای عاشقانه می‌سپارم.

تالاب را بـبین …

تالاب را ببین به تماشا نشسته، نور

از صورت چو ماه تو کِی می‌کند عبور

تا در خطوط چهره تو حل کند به ناز

جغرافیای بند به بند تو را مرور

پرواز لک‌لکان معلق به روی آب

همچون خیال توست که در شب کند ظهور

گم می‌شود در آب صدای شکستنِ

یک زن که خاطرات تو را می‌کند به گور

در شب کشیده می‌شود امواج موی او

در دست روزگار که می‌گیردش به‌زور

این ماهی به دام تو افتاده را نگیر

از صید آخری که خود انداختی به تور

قدم بگذار …

قدم بگذار یک لحظه به روی چشم‌های من

خیالم را نوازش کن عزیزِ آشنایِ من

نسیم پُرگلایه می‌وزد بر گیسوان تو

خبر دارد گمانم از درون مبتلای من

من از تاریکی شب‌های بی‌تو خوب فهمیدم

که پایانی ندارد در نبودت، اشک‌های من

شبیهِ مار می‌پیچد به جانم دردِ دلتنگی

در آتش شعله می‌گیرد غمِ بی‌انتهای من

مثالِ قطره‌ی اشکی که از چشم غزل اُفتاد

کلامی تازه می‌خواهند از تو، شعرهای من

در نبودش از تنم جان می‌رود …

اَشک در جویِ روان چون سنگ غلتان می‌رود

گویی از این خانه اِمشب چند مهمان می‌رود

یک گدای بینوا پرسش‌کنان از کویِ دوست

سمتِ منزلگاهِ قدّیسان و اَعیان می‌رود

زاهدی گریه‌کنان در کوه دنبال خداست

عاشق اما در پِی معشوق، خندان می‌رود

آن مریضی که پزشکان نااُمیدش کرده‌اند

عازم مشهد شده با قصدِ درمان می‌رود

پیله‌ها پروانه سازند، آدمی دیوانه‌‌ساز

در پی محبوب اِنسان پای‌کوبان می‌رود

نه چو آدم کَز بهشتی که خدا تقدیم کرد

سوی ِ دنیای عَبَث اُفتان و خیزان می‌رود

آن‌که ما را از جهان بیگانه می‌پنداشت کو؟

تا بگویم در نبودش از تنم جان می‌رود

مثل بهار باش …

مثل بهار باش که بی‌منّت و غرور

با صدهزار جلوه رسید از مسیر دور

وقت غروب رسیده بیا شاعرانه کن

این خانه را که پُر شده از هاله‌های نور

اینجا به شوق دیدن تو صف کشیده‌اند

مُرغابیانِ ساکنِ در آب‌های شور

پروانه‌ای رهاشده در دشت می‌سرود

امشب تو از حوالی ما می‌کنی عبور

زیباترین لباس جهان را بپوش که

اینک بساط عِیش، مُهَیّا شده‌ست و جور

آغوش باز کن که ببندم تو را به بند

عاشق کنم تو را، شده حتّی به ضرب و زور

امشب اگر جدا کند از من، کسی تو را

قطعاً روانه می‌کنم او را به دام گور...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۲ صفحه

حجم

۲۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۲۵۰
تومان