کتاب لوسی رز هزار تا نقشه دارد
معرفی کتاب لوسی رز هزار تا نقشه دارد
لوسی رز هزار تا نقشه دارد یکی از کتابهای مجموعه لوسیرز نوشته کیت کلی برای کودکان و نوجوانان است که با ترجمه مونا رحیمپور در واحد کودک و نوجوان انتشارات منظومه خرد منتشر شده است.
درباره مجموعه لوسی رز
در این مجموعه طنز شما ماجراهای یک دختربچه هشت ساله به اسم لوسی رز را میخوانید. لوسی بعد از این که پدر و مادرش از هم جدا میشوند، با مادر خود از میشیگان به واشنگتن میرود. او در یک مدرسه جدید نامنویسی میکند و حضورش در این مدرسه برایش ماجراهای تازهای پر از هیجان، شادی، ناکامی، دلواپسی و ... به همراه دارد؛ اما لوسی که دختر شوخطبعی است با استفاده از همین ویژگی اخلاقیاش و شیوه منحصربهفردی که دارد با همه تغییرات و چالشهای زندگی کنار میآید.
این مجموعه چهار جلد دارد. «لوسی رُز خاطراتش را مینویسد»، «لوسی رُز آنقدر سرش شلوغ است که نگو»، «لوسی رُز هزارتا نقشه دارد» و «لوسی رُز از صبح تا شب کار میکند» نام کتابهای این مجموعهاند.
خواندن مجموعه لوسیرز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه کودکان و نوجوانان علاقهمند به داستان از خواندن این مجموعه لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب لوسی رُز هزارتا نقشه دارد
۲ جولای
من و جونیک امروز با هم یک عالمه حرف خصوصی زدیم و درددل کردیم. درد دل یعنی حرفهایی را که جلوی همه نمیگویی به یکی که دوستش داری بزنی و او دلداریات بدهد. من بهش گفتم که همهاش دلهره دارم و او به خاطر من خیلی غمگین شد. بعدش او گفت: «بیشتر از هر چیزی توی دنیا دلم میخواهد یک بار هم که شده بروم طبیعتگردی اما فکر نمیکنم هیچوقت هیچوقت به این آرزویم برسم.»
ـ چرا اینقدر دوست داری بروی طبیعتگردی؟
ـ چون الکساندرا مندلسون با مامانش رفته طبیعتگردی و یک عالمه بهش خوش گذشته! فکرش رو بکن روی آتشی که با چوبهای جنگل درست کردند، کباب پختند! از همه باحالتر اینکه توی یک بادکنک شیر و پودر دسر ریختند و باهاش توپ بازی کردند و چند دقیقه بعد مواد توی بادکنک تبدیل به پودینگ شده و اونها هم خوردنش! تازه با آب رودخونه مسواک زدند و روی زمین تف کردند...
گفتم: «چهقدر جالب!»
جونیک گفت: «تو اگه جای من بودی و مامان و بابات تو رو نمیبردند طبیعتگردی، چیکار میکردی؟»
ـ التماس!
ـ الکی نگو! تو از اونجور بچههایی نیستی که التماس کنند.
ـ راست میگی! تازه التماس کردن روی مامان من اصلاً جواب نمیده! اما چون تو جونت به لبت رسیده، فکر کنم شاید اگه به مامانت التماس کنی، دلش برات بسوزه و به حرفت گوش بده.
توی آشپزخانه با جونیک نشسته بودیم و داشتیم شیر کاکائو و کلوچه میخوردیم. وسط حرفمان خانم مکبی آمد تو! جونیک تندی گفت: «مامان! تو رو خدا! میشه من رو ببری طبیعتگردی؟»
خانم مکبی گفت: «عزیزم! من اصلاً از اینجور مسافرتها خوشم نمییاد!»
ـ اما من دارم بهت التماس میکنم!
ـ من رو ببخش عزیزم!
بعد من پریدم وسط حرفشان و گفتم: «اصلاً از کجا معلوم که شما بیشتر از جونیک از طبیعتگردی خوشتون نیاد خانم مکبی؟ شاید اگه یه بار امتحان کنین بعدش دلتون بخواد تا آخر عمر توی چادر وسط جنگل زندگی کنین.»
ـ لوسی رز! من عاشق خونهم هستم! حتی یه لحظه هم نمیتونم از تختخواب گرم و نرم و حمام تمیز و مرتبم دل بکنم! من عاشق اینم که صبحها تا چشمم رو باز میکنم دکمهٔ کتری برقی رو بزنم و چند ثانیه بعد یه فنجون قهوهٔ داغ توی دستم باشه!
بعدش هم گفت: «من جونیک رو بیشتر از هر آدمی توی دنیا دوست دارم اما طبیعتگردی نمیرم.»
بعدش من و جونیک رفتیم سراغ آقای مکبی اما او هم عین خانم مکبی دل خوشی از طبیعتگردی نداشت! من که خیال میکنم خانم مکبی باید یک بار هم که شده به خاطر جونیک کوتاه بیاید.
امشب برای ستون لوسی رز ایمیل زدم:
لطفاً بهم بگو چهطوری خانم مکبی را راضی کنم تا جونیک را به طبیعتگردی ببرد.
مادام جواب داد:
حجم
۶۰۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۶۰۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
نظرات کاربران
عالیبود,ادم واقعااز اشلیخیلیزورشمیگیره