دانلود و خرید کتاب سال بیلی میلر کوین هنکس ترجمه لیلا قنادپور
تصویر جلد کتاب سال بیلی میلر

کتاب سال بیلی میلر

نویسنده:کوین هنکس
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سال بیلی میلر

کتاب سالی بیلر میلر نوشتۀ کوین هنکس است. این کتاب جز چهار کتابی است در سال ۲۰۱۴ به فهرست افتخار جایزۀ نیوبری یکی از برجسته‌ترین جایزه‌های ادبیات کودک راه‌یافته است.

درباره کتاب سالی بیلر میلر

بیلی میلر هفت‌ساله است و امسال به کلاس دوم می‌رود. در روزهای پایانی تابستان، بیلی و خانواده‌اش در راه قلة راش مور و تپه‌های بلک در داکوتای جنوبی در بلوارث مینسوتا می‌ایستند تا مجسمة غول بزرگ سردماغ را ببینند. بیلی زودتر از همه از پله‌های سکو بالا می‌رود و هنگامی که بین پاهای عظیم‌الجثة غول می‌رسد، با وزش ناگهانی باد و توفان روی زمین می‌افتد. پس از این رخداد، بیلی به‌جز برآمدگی که روی سرش به وجود آمده است، مشکل دیگری ندارد.

همه چیز عادی به نظر می‌رسد تا این که چند شب بعد، بیلی اتفاقی گفت‌وگوی پدر و مادرش را از توی آشپزخانه می‌شنود. مادرش نگران است که به سبب ضربه‌ای که به سر میلر خورده است دچار مشکل شود مثلاً در مدرسه گیج شود یا چیزی را فراموش کند.

بیلی با شنیدن این حرف دل‌شوره می‌گیرد و نگران است که برای سال جدید به‌اندازة کافی باهوش نباشد.

خواندن کتاب سالی بیلر میلر را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب سالی بیلر میلر برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره کوین هنکس

کوین هنکس در سال ۱۹۶۰ متولد شده است. نویسنده آمریکایی و تصویرگر کتاب‌های کودکان است. او به‌عنوان تصویرگر برنده مدال Caldecott برای کتاب اولین ماه کامل بچه گربه (2004) شد. دو کتاب او جز کتاب‌های افتخار مدال نیوبری، اقیانوس زیتون در سال ۲۰۰۴ و کتاب سال بیلی میلر در سال ۲۰۱۴ بود. کتاب عکس وی انتظار هم کتاب افتخاری Caldecott ۲۰۱۶ و هم یک کتاب افتخار Geisel بود. این تنها دومین باری بود که هر نویسنده‌ای در آن جوایز مختلف را کسب کرده است.

بخش‌هایی از کتاب سالی بیلر میلر

این کارش به نظر بیلی بامزه بود ولی سل خوشش نمی‌آمد. ند پدر خودش را بابا صدا می‌زد. همة دوروبری‌های بیلی پدرشان را بابا صدا می‌زدند. ند وقتی کوچک بود فکر می‌کرد پاپا هم مثل بیلی یا سل یا کلیف یک اسم است. حالا درستش را می‌دانست اما برایش سخت بود عادتش را ترک کند. تازه به نظر همه هم بامزه بود به جز سل. تازگی‌ها بیلی هم پاپا را در جمع بابا صدا می‌زد. فکر می‌کرد شاید پاپا خیلی بچگانه باشد. این که ند به شوخی این کار را بکند یک چیز بود و این که بیلی بخواهد واقعاً این کار را بکند، چیز دیگر.

ایمی گفت: «باورم نمی شه شماها کلاس‌دومی شدین.» ند گفت: «منم باورم نمی شه شما دارین ما رو میرسونین مدرسه.» ایمی گفت: «فقط همین امروزه. بذار مادر بیچاره‌ات یه كم كيف كنه.»

پاپا گفت: «ما دور می‌ایستیم. کاری نمی‌کنیم که خجالت بکشید.» فقط پنج کوچه با مدرسه فاصله داشتند. بیلی و ند تا جایی که می‌توانستند تند راه می‌رفتند تا از پدر و مادرشان دور شوند. تند راه‌رفتن فکری را به سر بیلی انداخت. حس می‌کرد موتوری توی سینه‌اش کار گذاشته‌اند که از کنترلش خارج است.

موتور داشت دور می‌گرفت. گفت: «بیا بدویم.» بعد از چند قدم بزرگ، هیاهوی پرنشاط بچه‌های مدرسه به گوش رسید. انگار نیروی نامرئی پر زوری بیلی را به سمت خود می‌کشید. وقتی پا به زمین‌بازی گذاشتند، بیلی رویش را برگرداند. پاپا، سل و ایمی بیش‌تر از یک کوچه از آن‌ها عقب بودند. بیلی و ند برای آنها دست تکان دادند و به جمع بچه‌های پر سروصدایی پیوستند که مانند یک دسته غاز از این‌طرف به آن طرف حیاط می‌پریدند. به نظر بیلی زنگ خیلی زود خورد. بچه‌ها کلاس به کلاس کنار نرده‌های حیاط صف بستند. مدیر مدرسه، آقای تاتل، همه‌اش توی بلندگو می‌گفت: «خوش آمدید!» بیلی و ند هم دستشان را مثل بلندگو جلوی صورتشان گرفتند و داد زدند:

«شما هم خوش آمدید!» و بعد با اشارة آقای تاتل صف‌ها راه افتادند. بیلی که در موج حرکت بچه‌ها از این‌طرف به آن طرف کشیده می‌شد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۹۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۵۹۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
تومان