دانلود و خرید کتاب لوسی رز از صبح تا شب کار می کند کیت کلی ترجمه سپیده شهیدی
تصویر جلد کتاب لوسی رز از صبح تا شب کار می کند

کتاب لوسی رز از صبح تا شب کار می کند

معرفی کتاب لوسی رز از صبح تا شب کار می کند

لوسی رز از صبح تا شب کار می کند یکی از کتاب‌های مجموعه لوسی‌ رز نوشته کیت کلی برای کودکان و نوجوانان است که با ترجمه سپیده شهیدی در واحد کودک و نوجوان انتشارات منظومه‌ خرد منتشر شده است.

درباره مجموعه لوسی رز

در این مجموعه طنز شما ماجراهای یک دختربچه هشت ساله به اسم لوسی رز را می‌خوانید. لوسی بعد از این که پدر و مادرش از هم جدا می‌شوند، با مادر خود از میشیگان به واشنگتن می‌رود. او در یک مدرسه جدید نام‌نویسی می‌کند و حضورش در این مدرسه برایش ماجراهای تازه‌ای پر از هیجان، شادی، ناکامی، دلواپسی و ... به همراه دارد؛ اما لوسی که دختر شوخ‌طبعی است با استفاده از همین ویژگی اخلاقی‌اش و شیوه منحصربه‌فردی که دارد با همه تغییرات و چالش‌های زندگی کنار می‌آید.

این مجموعه چهار جلد دارد. «لوسی رُز خاطراتش را می‌نویسد»، «لوسی رُز آن‌قدر سرش شلوغ است که نگو»، «لوسی رُز هزارتا نقشه دارد» و «لوسی رُز از صبح تا شب کار می‌کند» نام کتاب‌های این مجموعه‌اند.

خواندن مجموعه لوسی‌رز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

همه کودکان و نوجوانان علاقه‌مند به داستان از خواندن این مجموعه لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب لوسی رز از صبح تا شب کار می کند

من گفتم: «الان وقت صبحونه‌ست.»

او گفت: «راست می‌گه. پیاز حلقه‌ای سوخاری هم می‌خوام.»

آبا گفت: «لطفاً برای ما سه تا دونات و سه تا شیرکاکائو بیارید.»

آشپز، کفگیرش را به طرف مادام و مامان گرفت و گفت: «خانوم‌ها چی میل دارند؟»

من گفتم: «فقط قهوه. آخه از کریسمس به این طرف شلوارهاشون براشون خیلی تنگ شده.»

مادام گفت: «ممنون از توضیحاتت.»

گفتم: «خواهش می‌کنم.»

بعدش چند دقیقه‌ای هم معطل شدیم تا از خانم کالاماری کمی نارنگی بخریم. او به من و کله‌طالبی زیتون داد که قیافه‌اش عالی اما مزه‌اش خیلی بد بود.

کله‌طالبی گفت: «چه تلخه.»

آبا گفت: «بی‌عیب!»

من و آبا حرف‌های بامزهٔ زیادی می‌توانیم بزنیم چون آدم‌های متفکری هستیم. برای همین وقتی آبا گفت بی‌عیب، من داد زدم: «از دو طرف یه جور خونده می‌شه.»

بعضی کلمه‌ها مثل باب و گرگ از دو طرف یک جور خوانده می‌شوند و من عاشق جمع کردن این‌جور کلمه‌ها هستم.

حالا ما نشسته‌ایم و منتظریم و کله‌طالبی پیشانی‌اش را چسبانده به ویترین سوسیس‌ها و من هم دارم این‌ها را توی دفترم می‌نویسم.

گزارش اصلی امروز

وقتی ماشین خانوادهٔ مک‌بی را دیدم، که به قول کله‌طالبی ساعت ۱۰:۲۴ دقیقهٔ صبح به وقت واشنگتن بود، همه به طرف مغازهٔ لوله‌کشی دویدیم. من پیتیکو پیتیکو می‌دویدم و تا جایی که می‌توانستم بلند داد می‌زدم: «هورا.... هورا.... دختر!» که آبا می‌گوید واقعاً خیلی بلند بود.

من و جونیک از خوش‌حالی دست‌های هم را گرفته بودیم و می‌چرخیدیم. مامانم به آقا و خانم مک‌بی و خاله فرانکی، یعنی خواهر خانم مک‌بی، گفت لبخند بزنند و جلوی تابلوی مغازهٔ لوله‌کشی ازشان چند تا عکس گرفت. بعد آقای مک‌بی کلید را داد به خانم مک‌بی و از او که داشت می‌گفت: «به شیرینی‌فروشی تک‌خوان خوش اومدید!» فیلم گرفت.

آقای مک‌بی گفت: «بهترین کیک‌های مخملی قرمز کاپتول هیل قراره این‌جا پخته بشه.»

من گفتم: «بهترین توی همهٔ کشور.»

جونیک گفت: «توی همهٔ دنیا.»

کله‌طالبی پرسید: «فکر می‌کنید کیک کی آماده بشه؟»

او عاشق خوردنی‌هاست.

خانم مک‌بی در را باز کرد و با خاله فرانکی، نگاهی توی مغازه انداختند. بعد خانم مک‌بی گفت: «ما چی‌کار باید بکنیم؟»

همه رفتیم تو تا خودمان نگاه کنیم. چشم‌های جونیک گرد شد. آقای مک‌بی دوربین را خاموش کرد. آبا که خیلی خوب حرف می‌زند و مادام که همیشه می‌خواهد قسمت‌های خوب هر چیزی را ببیند و مامانم که همیشه خیالش راحت است، همه مثل سنگ ساکت شدند. من آن‌جا این را نگفتم اما می‌خواهم یواشکی به شما بگویم: تا حالا جایی به این بدی ندیده بودم.

یک عالم سیم برق از این طرف به آن طرف رفته بود و یک لامپ از سقف آویزان بود که رویش پر از لکه‌های کثیف بود و انگار می‌خواست بیفتد روی سرمان. وقتی خاله فرانکی لامپ را روشن کرد، سایهٔ لوله‌ها روی دیوار افتاد و جنگل بزرگ و ترسناکی جلوی‌مان ظاهر شد. همه جا آن‌قدر گرد و خاکی بود که آدم خفه می‌شد و من هم اگر دستمال سر زرد رنگم را جلوی دماغم نگرفته بودم، حتماً خفه می‌شدم. توالت‌هایش هم آن‌قدر کثیف و حال به‌هم‌زن بود که نگو و تازه چاه یکی‌اش هم گرفته بود. اتاق عقبی هم که پر از عنکبوت و تار عنکبوت بود.

خانم مک‌بی گفت: «وقتی آژانس املاک ما رو برای بازدید آورد این‌جا، اوضاعش خیلی بهتر بود. ابزارهای لوله‌کشی این‌قدر درهم برهم نبود.»

جونیک پرسید: «بوی بهتری هم می‌داد؟»

مادام دستی به سرش کشید و گفت: «درِ ساختمان بسته بوده. همه جا یه کم بوی موندگی گرفته.»

من گفتم: «هیچ وقت بوی موندگی نشنیده بودم.»

اما نگفتم بوی چه چیزی می‌آمد؛ بوی پی‌پی!

می‌توانم بگویم خانوادهٔ مک‌بی خیلی دل‌شکسته شدند. دل‌شکسته لغت امروز من است و یعنی این‌که آدم خیلی غصه‌دار و ناامید بشود.


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان