کتاب خلبان وارسته
معرفی کتاب خلبان وارسته
کتاب خلبان وارسته نوشته احمد مهرنیا، خاطرات سرتیپ دوم خلبان آزاده محمد جعفر وارسته است که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
درباره کتاب خلبان وارسته
احمد مهرنیا در کتاب خلبان وارسته، روایت زندگی و خاطرات محمد جعفر وارسته است. او از خلبانان شکاری اف-۵ است.
در این کتاب خاطرات او را از تولدش، تحصیل، آموزش خلبانی در ایران و امریکا میخوانیم و از دوره رزمی که در ایران گذرانده است، تبعاتی که انقلاب در زندگی خصوصی او داشته و حضور مؤثرش در جنگ تحمیلی و اسارتش میخوانیم. حتما برایتان جالب است بدانید که او بالاترین درجه بین همکاران خلبانش را دارا بود و درجه او سرهنگ دومی، بود.
کتاب خلبان وارسته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب خلبان وارسته را به تمام دوستداران کتابهای خاطرات رزمندگان و شهدا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خلبان وارسته
تصمیم گرفته شد رضا پهلوی؛ ولیعهد ایران، با هواپیمای اف ـ ۵ آموزش پرواز ببیند. چند معلمخلبان زبده ایرانی، از جمله احمد سپری و محبوب بیاتماکویی، به اضافه یک استاد امریکایی عهدهدار آموزش او شدند. این آموزش در پایگاه وحدتی دزفول شروع شد و خیلی زود شاهد پرواز مستقل او بودیم. آن روز، مادرش، فرح، و سرگرد مرتضی فرزانه و عده دیگری از خلبانها در کاروان حضور داشتند. اولین بار در این زمان بود که شنیدیم فرح پهلوی با یک تلفن شششمارهای تهران لحظه به لحظه پیشرفت کار ولیعهد را به اطلاع شخص شاه میرساند. بعدها فهمیدیم به این خط اف. ایکس میگویند که مستقیم از خطوط تهران به دزفول کشیده شده و تا همین اواخر در خدمت پایگاه بود. وقتی رضا از پرواز مستقل برگشت و سالم نشست، خلبانها از مادرش اجازه گرفتند، به رسم همیشگی، با ریختن یک پارچ آب روی سر پسرش او را خیس کنند! این کار انجام شد. فرح هم یک سطل آب روی سر او ریخت.
ولیعهد بیشتر پروازهای قبل از سلویی را در فرودگاه کیش انجام داده بود. یکی از سه هواپیمای موجود در کیش، که برای آموزش او در نظر گرفته شده بود، اشکال داشت. پنجم اسفند به من مأموریت دادند یک فروند هواپیمای کاملاً نو و آماده را جایگزین آن کنم. فرودگاه کیش قُرق بود. فرمانده آنجا حتی اجازه نداد یک دقیقه در رمپ پرواز بمانم. مرا به باشگاه هدایت کرد. بار نوشیدنی باشگاه را یک درجهدار با لباس شخصی اداره میکرد. پیشنهاد کرد چند بطری مشروب سوغات ببرم. گفتم: «پول زیادی همراه ندارم!» گفت: «بابا هر بطری شانزده تومان است! پول ندارم یعنی چه؟» آدم حرافی بود و در خلال آن چند دقیقه اخبار زیادی به من داد. از جمله گفت که روز قبل سپهبد امیرحسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی، در کازینوی کیش کلی پول باخته و آقای هزارخانی، مسئول قمارخانه، این موضوع را به شاه گزارش داده و شاه هم با تعجب پرسیده: «مگر فرمانده نیروی هوایی هم قمار میکند؟» و بعد دستور داده بود از ورود نظامیان به کازینو جلوگیری شود.
فردای آن روز از طریق شیراز به دزفول برگشتم.
روز پانزدهم خرداد ۱۳۵۷ برای کمک به آموزش نبرد هوا به هوای خلبانهای تامکت، برای یک مأموریت دوهفتهای، همراه چند نفر از همکاران، به پایگاه هوایی اصفهان اعزام شدم. قرار بود به عنوان دشمن پرواز کنیم و خلبانان اف ـ ۱۴ ما را رهگیری کنند و به صورت مجازی مورد هدف قرار دهند. خلبانهای امریکاییِ اف ـ ۱۴ بیشتر غیرنظامی و از خلبانان کارخانه گرومَن بودند که تکبر و غرور خاصی داشتند. عادتشان این بود که دیگران را تحقیر کنند. از ما خلبانهای اف ـ ۵ میخواستند، مثل تراکتور، یک مسیر ثابت را با سرعت سیصد ناتیکال مایل در ساعت پرواز کنیم و دوباره همان مسیر را برگردیم و دو فروند از آنها در جهت خلاف هم و ظاهراً در پوشش دفاعی باید ما را ردیابی میکردند و مورد اصابت فرضی موشک فونیکس قرار میدادند. این مرحله را «فاکس ۱» مینامیدند. این کار ادامه مییافت تا به موقعیت شلیک موشک راداری اسپارو میرسیدند و با گفتن عبارت «فاکس ۲»، اگر دلشان میخواست، باز هم نزدیکتر میشدند و در موقعیتِ مناسب استفاده از مسلسل فاکس ۳ را اعلام و راید پروازی خود را کامل میکردند.
این طرح پروازی برای معلم جوان و مغروری مثل من، که این طریق را دور از واقعیت میدیدم، هیجانی نداشت. به همین دلیل، در راید دوم، ده دقیقه قبل از هواپیماهای دفاعکننده از پایگاه بلند شدم. به جای ارتفاع دوهزار پایی ارتفاع صد پا بالای زمین و به جای سرعت سیصد نات چهارصد نات را انتخاب کردم. تامکتها بلند شدند و حدود سی دقیقه در رادار دنبالم گشتند. وقتی از یافتن من در رادارشان عاجز شدند، خواستند در رادیو صحبت کنم تا با استفاده از امواج صوتیِ رادیو و بهرهگیری از سامانه دی. اف. موقعیت مرا ردگیری کنند. هر چه صدا زدند جواب ندادم! بهعکس، با گرفتن دی. اف. از آنها خود را زیر یکی از تامکتها رساندم و با استفاده از پسسوز موتورها و اوجگیری شدید در کمترین زمان به ارتفاع هجدههزارپایی و سههزار پا پشت سر او رسیدم. این همان تاکتیکی بود که عراقیها در سالهای اول جنگ به کار گرفتند و سه فروند تامکت را زدند. در همان حال دوربین هواپیما را روشن کردم و ضمن گفتن «فاکس ۲» فیلم واقعه را گرفتم. همه این مراحل چهل و پنج ثانیه طول کشید....
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبیه که هم زندگی و شرایط یک خلبان شکاری و هم شرایط پرنده در قفس را توضیح میده اما سوای متن اصلی و مسیر اصلی باید بتونیم از این کتب اطلاعات دیگر شامل مباحث تاریخی ،اجتماعی،سیاسی،فضای جبهه و جنگ و