
بریدههایی از کتاب به نام پدر، به نام زندگی
۴٫۶
(۱۴)
به کمک مادر نیاز دارم تا تکهتکههای خودم را با چسب به هم وصل کنم.
khazar
پیری ما زمانی است که اکثر افراد ترجیح دهند بمیریم.
khazar
چیزی که آنها بلد بودند امتحان دادن بود. آنها فقط یادگیری مخصوص امتحان و طوطیوار را بلد بودند. هرچه در امتحان نمیآمد برایشان پشیزی ارزش نداشت. سرودست میشکاندند برای اینکه بفهمند توی امتحان چه سؤالهایی میآید. بعد فقط دنبال همان مطلب میرفتند، زیاد هم دربارهاش فکر نمیکردند و همان را سر امتحان پس میدادند.
khazar
یکی دیگر از ویژگیهای ذهن فقرزده این است که همیشه تهدید میکند، اما پای ایستادن جلوی یک شخصیت «رئیس» گونه که به میان میآید، فرد فقرزده کاملاً پا پس میکشد. این افراد همیشه چنان تحت ظلم و ستم بودهاند که با اولین نشانهٔ جنگ قالب تهی میکنند. ترس از دست دادن امنیت ناچیزی که دارند، کاملاً ناتوانشان میکند.
khazar
میداند که بابا قرار است بمیرد، ولی هنوز نفهمیده که بعد دیگر بابایی وجود ندارد. اولی یک رویداد است، ولی دومی واقعیتی از هستی است. تفاوتی بزرگ بین این دوتا هست.
khazar
همهٔ اون ثروتمندهای تو تلویزیون لباسهای مسخره میپوشن، چون مجبور نیستن بهجز خودشون، کسی رو راضی کنن؛ به فکر این هم نیستن که مردم چه فکری درموردشون میکنن، چون خودشون پولدارن.
khazar
ترکیب بیخیالی و نداشتن اعتمادبهنفس میتواند بدتر از هر ضایعهٔ روانشناختی، آدم را ناکار کند.
khazar
تنها چیزی که دلم میخواهد کابین خودم و کمی سکوت و آرامش است. باید حرکتی بزنم و محض رضای خدا کار مفیدی انجام دهم. روزهام دارد به بطالت میگذرد و هیچ دستاوردی ندارم.
khazar
نمیدانم چرا، ولی انگار هیچوقت نمیتوانم پول پسانداز کنم. کمی که جمع میشود، یکدفعه از دست میرود. بعضی وقتها فکر میکنم جیبهام سوراخ است؛ پول دارم، اما همینکه دستم را توی جیبم میبرم، نیست، انگار که رؤیایی بیش نبوده.
khazar
همه دنبال وسیلهای چیزی هستند که مجبور نباشند کار کنند. نکتهٔ بدتر اینکه کسانی که واقعاً کار میکنند کمترین پول را میگیرند.
khazar
دنیا عوض شده و با سرعت بیشتری در حال تغییر است، حس میکنم مثل سابق لذتبخش، هیجانآور، منطقی و قابلقبول نیست. چیزهای آسان سخت میشوند و سختها ناممکن.
khazar
ویلیام وارتن، نویسندهٔ کتاب حاضر، میگوید:
«پیری ما زمانی است که اکثر افراد ترجیح دهند بمیریم.»
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
خوابیدن با یک نفر دیگر واقعاً آرامشبخش است. خوابیدن کنار یک انسان یکی از لذتهای بزرگ زندگی است و چهبسا یکی از ضروریات باشد. مطمئنم تنها خوابیدن بعضی انسانها پدیدهای جدید است. تخت یکنفره و اتاقهای مجزا یکی از عواملی هستند که سبب اینهمه تشویش و اضطراب در دنیای ما شدهاند.
khazar
وقتی از آنجا خارج میشوم، عجیب است که اصلاً هوای گریه ندارم. بیشتر نوعی حس دلزدگی و بیقراری در وجودم است. دیدن او در آن وضعیت بد مثل نگاه کردن به درختی کهنسال و آشناست که رعدوبرق خورده و بر زمین افتاده است.
کاربر ۲۶۳۲۹۵۴
پدرش، یعنی پدربزرگ بنده، اصرار داشته که کتاب خواندن کار دخترهاست. او دخترانش را به مدرسه فرستاد و آنها تا دبیرستان درس خواندند، اما پسران همینکه به سنی میرسیدند که بتوانند کشاورزی، بنایی و آهنگری بیاموزند، از مدرسه بیرون کشیده میشدند. بزرگوار معتقد بود مردان کار انجام میدهند و زنان آن را بهخاطر میسپارند و به نسلهای بعدی منتقل میکنند. این تفکر ریشههایی عمیق در خانوادهٔ پدرم دارد.
کاربر ۲۶۳۲۹۵۴
یک لحظه حس میکنم کم آوردهام و دیگر نمیتوانم ادامه دهم. انگیختاری حیوانی بهم میگوید همانجا در را ببندم و فرار کنم. دوست دارم تا هرجا بتوانم با هر سرعتی که بتوانم بدوم، سوار هواپیما شوم و بروم خانه. میخواهم به جون زنگ بزنم، به بیمارستان زنگ بزنم، به هرکس که شده زنگ بزنم و درخواست کمک کنم.
کاربر ۲۶۳۲۹۵۴
جوری نگاه میکند که انگار دوست دارد بفهمد یا بداند اما توقع این کار را ندارد. جوری به من نگاه میکند که من در یک شب پرستاره به راه شیری، هنگامی که نمیتوانم آنچه را که میبینم با آنچه میدانم پیوند بزنم.
کاربر ۲۶۳۲۹۵۴
حجم
۵۵۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
حجم
۵۵۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
قیمت:
۱۹۵,۰۰۰
تومان